مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
نکته مهم در احسان این است که یادمان باشد ما برای چی می خواهیم دنبال احسان باشیم؟ ما نمیخواهیم با احسان، حس ترحم و عاطفه حیوانی مان را ارضاء کنیم؛ بلکه ما می خواهیم با احسان، اسم «محسنِ» الله را بگیریم. می خواهیم تمرین کنیم تا این اسم را بگیریم. این اسم خیلی قدرت دارد و در قیامت با خیلی از اسم ها فرق دارد. احسان جزء اسم های مادر است.
در بحث اسماء الله هم که درس می دهیم، اول از اسم های مادر شروع می کنیم. زیرا وقتی یک اسم مادر بیاید، خیلی از اسم های دیگر را با خود می آورد.
«احسان» و «محسن» از اسم های مادر هستند. اگر کسی یکی از این اسم های مادر را داشته باشد، خیلی از اسم های دیگر را به خودش جذب می کند. همانطور اگر کسی بخیل باشد همه صفات بد را خواهد داشت که در روایت داریم:« البُخْلُ جامعٌ لِمَساوئِ العُیوبِ، و هُو زِمامٌ یُقادُ بهِ إلى كلِّ سُوءٍ[1] = بخل، در بردارنده ی همه بدیها است و افسارى است كه [بخیل] به وسیله آن، به سوى هر بدى كشانده مى شود». یعنی اگر کسی بخیل بود، فقط یک عیب ندارد؛ بلکه تمام عیب ها مثل حسادت، زودرنجی، حساسیت، ظلم، عصبانیت، تکبر، ترس و بدبینی با بخل می آید. پس این یک نکته که ما چرا باید اسم احسان را جذب کنیم.
خالی شدن از شئون 4 گانه، اولین قدم در احسان است
از مبانی احسان این است که نباید محدودها، اهل احسان را محدود کنند. اگر یک چیزِ محدود تو را نگه دارد، دیگر نمی توانی رشد کنی. پس برای اینکه به سمت ابدیت حرکت کنیم، باید ظرف مان خالی باشد. اگر ظرفت را پر نگه داشته باشی، از حرکت باز می مانی. اگر چیزهایی داشته باشی، مثل علم، قدرت، لذت و حتی معنویتی که نتوانی یک جایی از آن بخاطر الله بگذری، آشغال جمع کرده ای؛ حرکتت کُند می شود، بعد هم سقوط می کنی.
آنهایی که جبهه نرفتند گفتند، مملکت دکتر و مهندس لازم دارد؛ برخی آخوند ها هم می گفتند اگر ما نباشیم، مملکت می خوابد. پس ما نمی توانیم به جبهه برویم. امام فرمود: همه باید برای روز قیامت خود را آماده کنند. علم نمی گذارد آدم به عشق بی نهایتش برسد. علم چیز قشنگی است؛ ولی خطرناک است. علم، کسی مثل چمران را می خواهد که دکترای فیزیک پلاسما و شاگرد اول آمریکا را داشت. در اینجا وزیر است آن همه مقام و آن همه موقعیت، همه را از خودش رد می کند، فقط به عشق الله می رود به جبهه. شهید یعنی این. شهید یعنی کسی که هیچ چیز سرعتش را کم نمی کند و هیچ چیز متوقفش نمی کند.
یکی از مصادیق تخلیه، پرداخت زکات و خمس است
ما در فلسفه اسلام چیزی به نام خمس و زکات داریم، برای این که پول، ما را متوقف نکند. زکات دو معنا دارد: زکات به مفهوم عام، یعنی تزکیه و پاکی و معنای دیگر آن رشد است.
شما وقتی هیچ چیزی را در خودت نگه نمی داری و ردش می کنی، به دو چیز می رسی، یکی تزکیه و دیگری رشد. آن هم رشد بخش فوق عقلانی. یعنی از بخش محدودت زکات می دهی تا بخش نامحدود رشد کند. زکات، خمس، جهاد، نماز، روزه، حجاب و غیرت، به بخش حیوانی و محدود ما فشار می آورد و در عوض بخش نامحدود ما رشد و تزکیه دریافت می کند.
همینطور در احسان و در خوبی کردن هم بخش فوق عقلانی و بینهایت طلب ما رشد می کند و مرتب بالا می آید و شبیه خدا می شود. مثلاً یک مربی ورزش رزمی یا مربی کشتی به شاگردش می گوید هر چقدر به این عضلاتت فشار بیاوری، به منِ مربی نزدیکتر می شوی. شاگرد دائماً به عضلات و به بدن خود فشار می آورد و در عوض به مربی و رب خود نزدیکتر می شود. شما هر چیزی را که از جنس خدا نیست، دائماً کم کنید، آن چیزی که از جنس خداست، قوی تر می شود. برای همین گفتند: « اِنَّ لِکُلِّ شَی ءٍ زَکاة = برای هر چیزی زکاتی است». شما هیچ کمالی را نمی توانی دریافت کنی، مگر این که زکاتش را بپردازی و سپس در خودت نگه داری. اگر به کسی ندهی و بگویی کم می آید، خودم چی؟ خانواده ام چی؟ تا این را گفتی، حرکتت متوقف می شود و پاکی از بین می رود و آلوده می شوی، حتی اگر اهل علم و نماز شب و معنویات باشی، همان علم و معنویت و نماز شبها تو را نجس و آلوده می کنند. شیطان 6 هزار سال عبادت را به نابودی کشید. وقتی خدا گفت، از این 6 هزار سال بگذر و به آدم سجده کن. نتوانست و گفت، من سابقه دارم؛ نمی توانم به یک تازه وارد سجده کنم. گاهی یک نماز خواندن، آدم را بدبخت می کند. هیئت رفتن و سینه زدن، نماز شب خواندن، جبهه رفتن، سید بودن، طلبه بودن، خانواده شهید بودن، مرجع بودن، انسان را مصون نگه نمی دارد. در سالهایی که از انقلاب ما گذشت، دیدید چقدر مرجع تقلید منحرف شدند. یار امام و خانواده امام بودند؛ ولی نتوانستند این وجهه را ردش کنند. حتی اگر مقامات عالیه داشته باشی و نتوانی به خاطر خدا از آنها بگذری، آشغال جمع کرده ای.
باقی ماندن در کمالات محدود، مانع نزدیک شدن به الله می شود
اگر کسی می خواهد به الله نزدیک شود، در مسیر عبودیتش نباید کمالات محدود را در خود نگه دارد یا در آنها باقی بماند. شما به محض این که عاشق یک چیز محدود می شوید، از حرکت به سمت بینهایت باز می مانید. پس نباید هیچ چیز محدودی در انسان عشقی ایجاد کند که مانع حرکت انسان به سمت نامحدود گردد.
مثل این که به کسی یک میلیون تومان بدهند و گیجش کنند و در عوض یک میلیاردش را ببرند و این بیچاره با همان یک میلیون، خیلی شادی کند، بی خبر از اینکه از او دارند یک میلیارد می برند. این حماقت است. باید بگوید، حق من یک میلیارد است، من با یک میلیون گول نمی خورم؛ پس گیجم نکنید.
بنابراین، انسان نباید در مسیر زندگی خود، یک جوری حرکت کند که اگر یک کمال محدود بر سر راهش آمد، آنقدر مست و گیج شود که الله یادش برود. اگر الله یادش رفت، یعنی کمال مطلق و جاودانه ابدیت یادش رفته؛ از این رو به این شخص می گویند آدم فاسق؛ یعنی دیگر طبیعی و نرمال نیست.
رفتار بچه گانه ما در قبال خدا و ابدیت
فرض کنید بچه ای یک تکه الماس در دست دارد، اگر بگویی این را بده تا به تو شکلات بدهم، بچه چون نمی داند الماس چیست و به چه کاری می آید، الماس را می دهد و شکلات را که خیلی دوست دارد، می گیرد. بچه ها چون این مسائل را نمی دانند، حرجی بر آنان نیست؛ اما ما که می دانیم و همین کار بچه ها را در زندگی خودمان انجام می دهیم، مورد سوال قرار می گیریم. ما به بچه ای که الماس را به شکلات ترجیح می دهد، می خندیم، در حالی که ما بزرگترها خیلی بچه گانه تر داریم عمل می کنیم. نشانه اش این است که ما الان در تمام طول زندگی مان داریم الماس «جاودانگی و ابدیت» را می دهیم و به جای آن، شکلات میگیریم. خدا را می دهیم و کمالات حسی، خیالی، وهمی و عقلی دریافت می کنیم. داریم الله و بینهایت را می دهیم و به جایش پول و خانه و زمین و شهرت و مقام و شهوت می گیریم و نمی فهمیم داریم با خودمان چه کار می کنیم.
قرآن در آیه 24 سوره توبه به ما هشدار میدهد:« قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِیرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ = بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى كه گرد آورده اید و تجارتى كه از كسادش بیمناكید و سراهایى را كه خوش مى دارید نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه وى دوست داشتنى تر است پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به اجرا در]آورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمایى نمى كند».
این 8 چیز که در آیه بیان شد، نباید برای شما ارجحیت داشته باشد نسبت به خدا یعنی کمال مطلق، رسول خدا و اهل بیت علیهمالسلام. در آیات دیگر از اهل بیت علیهم السلام یاد می کند، زیرا ائمه علیهم السلام مظاهر کمال مطلق و اصل و ریشه ما هستند. جهاد در راه خدا، یعنی تلاش برای حفظ بی نهایت و تلاش برای اینکه مبادا محدودها من را محدود کنند و بی نهایت از دستم برود. کسی که اهل جهاد است، بی نهایت و کمال مطلق را به دست می آورد. کسی که شهید می شود مرده نیست. « وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون َ [2]= هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپندار بلكه زنده اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند». شهید در بهشت و نزد خود خدا که هیچ محدودیتی نیست، میرود. امام فرمود: «شهدا در شادی وصول و قهقههی مستانهیشان، عندربهم یرزقون اند». جهاد یعنی انسان، با غیرتش نگذارد، کمالات دنیایی محدودش کنند و خدای نکرده به الله نرسد. جهاد یعنی ما بتوانیم همه چیزمان را فدای الله و دین خدا و مرام انسانیت و جاودانگی کنیم. شهدا محدودها را دادند و جاودانگی و بینهایت دریافت کردند. کسی که روح جهاد ندارد، چسبیده به اینجا.« اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِ = آیا به زمین چسبیده اید؟» آنان که امام حسین علیهالسلام را رها کردند تا به آن چیزی که می خواستند برسند، آیا رسیدند؟ هرگز.
هر چیزی که ما را به خود مشغول کند، باعث توقف ما می شود
هر چیزی که من را متوقف و مشغول خودم می کند، یعنی وقتی به خودم می رسم و آن را در خودم می بینم، تا در خودم دیدم، متوقف می شوم. انسان فقط باید یک نفر را ببیند و آن الله است. برای همین است که فرمودند: کسی که می خواهد عبادت کند، قبل از آن باید خودش را از خوبی ها و بدی ها تخلیه کند. خدا نکند خوبی هایش را پیش خدا ببرد؛ زیرا خیلی خطرناک می شود. برای بدی هایت نیز، استغفار کن.
جلسه قبل گفتم که برای استغفار و طلب عفو، اول باید دیگران را عفو کنیم. هر چقدر که می خواهید حافظه ملائکه و نامه عمل شما از گناهان پاک شود، اول باید حافظه خودت را از اشتباه دیگران پاک کنی. کسی که نمی تواند حافظه و دل خودش را از کینه دیگران پاک کند، هیچ چیز از صحیفه عملش پاک نخواهد شد. هر چقدر بگوید استغفرالله، هیچ فایده ای ندارد. معصوم ع می فرماید: اگر اشتباهات دیگران را از ذهنت پاک کنی و به دل نگیری، خدا طوری با تو رفتار می کند که حافظه تو را نیز، از گناهانت پاک می کند و یادت نیست که گناه کردی و خیلی آبرومند پیش خدا می روی.
معصوم به ما یاد میدهد و میگوید وقتی می خواهی بروی با خدا حرف بزنی، اول تخلیه کنید. تا تخلیه نکردید نروید. حتی می فرماید: کسی نباید با فشار ادرار و فشار مثانه نماز بخواند. یعنی اول باید آن آشغالهای توی شکمت را خالی کنی، بعد بیایی سر نماز. چون آنها نمی گذارند با حواس جمع پیش خدا بروی. همه حواست به بول و غائط درونت می رود. از این نجستر این است که حواست به منِ طبیعت ات باشد. آن دیگر خیلی کثیف تر است. اگر نمی توانی تخلیه کنی، بی خود دنبال نماز شب نرو. این است که می بینیم نماز شب های برخی هم فایده ندارد. با این نماز شب، بیشتر آشغال جمع می کنی.
مناجات خاشعانه امام سجاد علیه السلام با خداوند، راه تخلیه است
برای این که به ما راه و روش تخلیه را نشان دهند، ببینید که امام سجاد ع چقدر قشنگ با خدا حرف می زند: « الهی انا اقلّ الاقلین= ای خدا من از هر کمی کمتر هستم». « إلهی مَن أنَا حَتّی تَغضَبَ عَلیَّ= خدایا من اصلاً کی هستم که تو بخواهی به من غضب کنی». اصلاً کسی نیستم. « فَوعِزتكَ ما یَزید ملكَك إحسانی = و بعزتت قسم، احسان و کارهای خوب من، به ملک تو چیزی اضافه نمی کند».
امام سجاد قسمِ دروغ نمی خورد. به راستی عرضه می دارد: به عزتت قسم وجود من هیچ وقت خلقت تو را قشنگ نکرده و گناهانم هم چیزی نبوده که بخواهد مملکت تو را زشت کند. خدایا من کی هستم که تو بخواهی به من غضب کنی؟
به ما یاد دادند بگوییم :«أستَغفِرُاللّهَ الَّذّی لا الهَ الّا هوَالحیِّ القَیّوم الرَّحمنُ الرَّحیم ذوالجلالِ والاکرامِ وَأسأَلُهُ أن یَتوبَ عَلَیَّ تَوبَةَ عَبدٍ ذَلیلٍ خاضِعٍ فَقیرٍ بائسٍ مِسکینٍ مُستَکینٍ مُستَجیرٍ لایَملِکُ لِنَفسِهِ نَفعاً وَ لا ضَرّاً وَلا مَوتاً وَلا نُشوراً = طلب آمرزش مى كنم از خدایى كه جز او خدایى نیست. اوست زنده و پاینده ابدى. اوست بخشنده و مهربان. اوست صاحب جلال و بزرگوارى. درخواست مى كنم كه توبه ام بپذیرى، توبه این بنده ذلیل پست گداى پریشان روزگار بیچاره زمین گیر پناه آورنده به تو كه از خود داراى هیچ نفع و ضررى نیست و مرگ و زندگى و حشر و نشرش هیچ به اختیار او نیست».
باید بگوییم: اصلاً من کسی نیستم، یک بنده ی فقیر. مسکین با فقیر فرق دارد. فقیر یعنی کسی که دارد، ولی دارایی اش به مخارجش نمی رسد. مسکین یعنی کسی که هیچ چیز ندارد. من هیچ چیز ندارم و دستم خالی است. نه عبادتی دارم و نه عملی و ... اینها همه تخلیه است.
شعری که علی علیه السلام به سلمان آموخت
برای کسب اسم «احسان»، باید دست خالی نزد خدا برویم. علی علیه السلام شعری را به سلمان آموخت و گفت: بعد از مرگت این شعر قشنگ را روی سنگ قبرت بنویس. ببینید چقدر این شعر قشنگ است!
«وفدت علی الکریم بغیر زاد من الحسنات والقلب السلیمی
یعنی بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم بر شخص کریمی وارد شدم
وحمل زاد اقبح کل شیی اذا کان الوفود علی الکریمی
و در پیشگاه کریم، بردن زاد و توشه، زشت ترین کار است»
چقدر خدا دوست دارد انسان همیشه دست خالی به پیشگاهش برود. پس اعمالتان را انجام بدهید؛ ولی آنها را نبینید. اگر دیدید، خیلی خطرناک است. با ذکر «الحمدلله» خود را تخلیه کنید. «الحمدلله» یعنی من کاملا تخلیه می شوم. ما بلد نیستیم از این ذکرها استفاده کنیم. «الحمدلله» یعنی خدایا! هر چه کمال، عبادت، قشنگی و هر کار خوب از من صادر شد، مال تو بود. هیچ چیزش مال خودم نیست. آدم با الحمدلله گفتن، دیگر بخاطر عبادتهایش نه لوس می شود، نه مغرور می شود، نه منت سر کسی می گذارد و نه تعریف و تمجیدهای دیگران و نه شهرت و مقام بر روحیه اش اثری می گذارد. انسان با گفتن الحمدلله، خودش را راحت می کند.
ع ل 144
کلیدواژه ها:
آثار استاد