مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
نکتهای که در بحث مهندسی فکر حائز اهمیت است، این است که انسان خود، باید شرایط تفکر را فراهم کند. شرایطی مثل خلوت کردن، تلقین و استفاده از ابزاری که فکر را به کار میاندازند و به خصوص در آغاز کار و اوایل راه انسان به «تلقین» خیلی نیاز دارد.
حضرت امام(ره ) میفرمود: انسان بدون تلقین به جایی نمیرسد. هر کس میخواهد به جایی برسد و رشد کند، باید حتماً از قدرت تلقین استفاده کند. اگر بخواهی قلبت را حرکت ندهی و از وسائل و ابزار تلقینی استفاده نکنی و بگذاری مسیر، خودش طی شود، طی نمیشود. چون ما در واقع با تلقینهای منفی زیادی در محیط زندگی، دوستان، دیدنیها، شنیدنیها و گاهی محیطهای آموزشی، تلویزیون، سریالها و فیلمها و ... روبهرو هستیم و هیچ کس هم نمیتواند بگوید این تلقینهای منفی در من اثرگذار نیست.
ما باید در تقابل با تلقینهای منفی، از تلقینهای مثبت استفاده کنیم و حتماً برای خودمان شرائطی را ایجاد کنیم که فکر ما به کار بیفتد.
برای «تلقین» از چه عواملی استفاده کنیم؟
عوامل تلقینی که باید استفاده کنیم، ممکن است خواندن یک کتاب و گاهی«شنیدن» باشد. به قدری مسأله شنیدن مهم است که خداوند تبارک و تعالی در قرآن اول مسئولیت «گوش» را بیان میکند:«إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا[1] = گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد.» گاهی «دیدن» و زمانی «عبرت گرفتن» است که همه اینها منتج به تفکر میشود.
اتومبیلی که در هوای سرد، یخ زدگی دارد، هر چقدر استارت بزنید روشن نمیشود. شما هیچ وقت به این اتومبیل نمیگویید، چون روشن نمیشود، پس خراب است و رهایش کنیم یا به تعمیرگاه بفرستیم؛ بلکه در صدد رفع یخ زدگی آن برمیآیید. قلب ما نیز چنین است. گاهی حالت یخ زدگی دارد که با تلقین باید آن را کم کم رفع کنیم. فکر نکنیم ما همیشه با نشاط هستیم و همیشه خوب فکر میکنیم. زمان هایی وجود دارند که سردیها، احساسهای بد و حالتهای خنثی که خیلی هم خطرناک هستند در ما به وجود میآیند. ما نباید این حالت ها را به رسمیت بشناسیم و به حال خود رها کنیم. چون با رها کردن به حال خود، این احساس ها از بین نمیروند و یا خود به خود خوب نمیشوند. مثل سرماخوردگی یا بیمیلیهایی که نسبت به غذا و نوشیدنیها ایجاد میشود و اگر از ابزار و لوازم تلقینی استفاده نکنیم، چه بسا این بیمیلی آنقدر طول بکشد که بدن آسیب های کاملاً جدی ببیند.
«تفکر تاثیر گذار» چه شرایطی دارد؟
در مورد فکر کردن، باید گفت اگر بخواهیم تفکر تاثیرگذار باشد و به انسان کمک کند، چه شرایطی باید داشته باشد؟ میخواهیم راجع به فکر کردن و شرائط فکر کردن صحبت کنیم. ما برنامهریزیهای متعددی در زندگی برای خودمان میکنیم و تصمیمهای گوناگونی میگیریم. برای اینکه تصمیمگیری درستی انجام شود، شرایطی دارد.
قبل از بیان شرایط، به بحثی که در جلسات اول بیان شده اشارهای کوتاه میکنیم و آن این است که انسان در گذر زمان، از گرفتن بعضی تصمیمهایش پشیمان میشود. کمتر آدمی را ما سراغ داریم که تصمیم بگیرد و بعد نسبت به تصمیمی که گرفته پشیمان نشود. گفتیم اگر از شما بپرسند که اگر به گذشته برگردید، آیا با همین شخصی که الان همسر شماست، ازدواج میکنید؟ اکثراً میگویند نه؛ در مورد انتخاب رشته تحصیلی، شغل، محل زندگی، دوست و ... هم اکثراً جواب منفی است. این نشان میدهد که ما درست فکر نکردهایم و در نتیجه، تصمیم غلطی گرفته ایم. اوضاع زمانی وخیم میشود که تصمیماتی که برای آخرت میگیریم نیز، غلط از آب درآید. گاهی انسان تصمیمهایی میگیرد که حیات ابدی خود را به خطر میاندازد. قرآن پشیمانیهای ابدی را اینگونه بیان میکند:«یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا[2] = اى كاش با پیامبر راهى برمى گرفتم.»
امروزه کسانی هستند که اصلاً مذهبی نیستند، اصلاً فکر نمیکنند که نیاز به مذهب، ارتباط با خدا و ماوراء طبیعت داشته باشند. اگر به آنها بگویید، شما به خدا و معنویت و مذهب نیاز دارید و به عبادت نیاز دارید، آنها اصلاً منطق شما را نمیپذیرند و میگویند آنهایی که خدا، معنویت، مذهب و عبادت را ندارند چه ضرری کردهاند؟ دارند زندگیشان را میکنند. شما هرچه بگویید آنها اصلاً ضرورت این چیزها را احساس نمیکنند و زیر بار نمیروند. آنها هم در واقع دارند فکر میکنند و تصمیمی برای زندگیشان میگیرند، به نظر خودشان هم خوشبختند و فکر و تصمیم شان درست است. اما وقتی لحظه مرگشان فرا برسد، تازه آنجا میفهمند که افکار و تصمیماتش غلط بوده است. کسانی هستند که به علت فکر اشتباه در مسائل اقتصادی به زندان افتاده اند.
چه شروطی برای فکر کردن لازم است؟
یکی از شرایط لازم برای فکر کردن این است که آن فکر حتماً مصلحت «منِ حقیقی» را در نظر داشته باشد. و شرط دیگر این که خود و منِ حقیقی را وقتی شناخت، همیشه آن را در نظر داشته باشد و فراموشش نکند.
این «من» کیست؟ این منِ طبیعی نیست که یک نقطه آغاز به نام تولد و یک نقطه پایان به نام وفات داشته باشد. اگر کسی خودش را فقط در همین محدوده منِ طبیعی تعریف کند، تمام انتخابها، ارتباطها، رفتار و افکارش مطمئناً غلط از کار در میآید و حتماً در نهایت پشیمان میشود.
مثلاً قرار است شما با اتومبیل به تعطیلات تابستانی در یک منطقه کوهستانی بروید. در این شرایط فکر صحیح چیست؟ باید به این فکر کنیم که ما میخواهیم کجا برویم؟ چه مسیرهایی را باید برویم؟ چه مقدار هزینه و مخارج لازم داریم؟ بعضیها چون به این مقوله فکر نمیکنند، در وسط سفر پول کم میآورند و به مشکل بر میخورند. مسئله بعدی اتومبیل است که باید لاستیک های اتومبیل، روغن ترمز و ترمز و ... را بررسی کنیم که ایرادی نداشته باشند. حال یکی به جای بررسی بخشهای اصلی اتومبیل، آن را به کارواش میبرد، صندلیها را تودوزی میکند، آیا این فکر او درست است؟ خیر. باید روی لاستیکها و ترمز و روغن ترمز کار کند، موتور را بررسی کند تا سلامتی خود و خانوادهاش در سفر حفظ شود. گاهی اصلاً اتومبیل او به درد این سفر نمیخورد. بارها اتفاق افتاده افراد به خاطر انتخاب نادرست وسیله نقلیه، جان خود را از دست داده اند. گفتیم در شکل گیری شخصیت ما 4 عامل انتخابها، ارتباطها، رفتارها و افکار نقش دارند. الان زندگی ما هرطوری هست و ما هر کسی هستیم، این چهار عامل روی زندگی ما اثر گذاشته اند. از این به بعد، در مسیر آینده تا قیامت و بعد از قیامت باز این چهار عامل تاثیرگذار خواهند بود.
پس هر وقت فکر میکنیم، حتماً «من حقیقی» خود را در نظر بگیریم. یعنی مقطع قبل از دنیا را که من چه کسی بودم؟ از کجا آمدم؟ و دیگر این که به کجا خواهم رفت؟ این مقطع برزخ و قیامت و قبر را در نظر بگیریم. مقطع 50 سؤال روز قیامت را در نظر بگیریم که 50 هزار سال است. در هر هزار سال یک ایستگاه دارد.
مثلاً خانمی که میخواهد کفش بخرد، فکر میکند که کفش باید راحت باشد، زیبا باشد، قیمتش مناسب باشد، این از نظر دنیایی. حال اگر بخواهد آخرت را هم در نظر بگیرد، میگوید کفش نباید فتنه انگیز باشد، پاشنه هایش صدا ندهد. چون در آموزههای دینی گفته شده، کفشها نباید صدادار باشند. اما آن کسی که «خود طبیعی» اش را در نظر میگیرد، اصلاً برایش مهم نیست که کفش صدا بدهد یا ندهد. کسی که ابدیت را در نظر بگیرد، برایش مهم است. در خریدن لباس، خریدن خانه که در چه محلی باشد تا مورد رضایت خداوند باشد.
برای امام سجاد(ع) لباس فاخری آوردند. حضرت لباس را پوشید. دیدند حضرت بعد از قدری تأمل لباس را درآورد. گفتند: چرا؟ گفت:«کأنّی لَستُ بِعَلی بنِ الحُسین= انگار من در این لباس علی بن الحسین نیستم». طور دیگری شدم، این لباس به درد من نمیخورد. یک موقع کسی اتومبیل میخرد، عادی است و در آن مینشیند و اینطرف و آنطرف میرود. ولی یک موقع است یک اتومبیل میگیرد که خودش تحت تأثیر اتومبیل قرار میگیرد.یعنی در واقع شخصیتش تابع اتومبیلش میشود. آدمهای زیادی هستند که همه شرافتشان به چیزی غیر از خودشان است. پس یکی از شروط این است که در هر مرحله از «انتخاب، رفتار، ارتباط و افکار» باید «منِ اصلی» را در نظر بگیریم.
قیمت «خود» را بشناس
پس از در نظر داشتن خود اصلی، شرط دیگری که در تفکر خیلی مهم است، این است که همراه با خودشناسی باشد. یعنی قیمت خودمان دستمان باشد. شما وقتی میخواهید یک انگشتر را بخرید، اگر قیمت دستتان نباشد، ممکن است سرتان را کلاه بگذارند.
حتماً باید اول فکر کنم که دچار خودفروشی در این تصمیم نشوم. خودم را بشناسم. خودم را در این فکر در نظر بگیرم. نکته مهم در این که قیمت خودم را در نظر بگیرم، این است که این تصمیم، من را از خودم دور نکند.
یک موقع است «قیمت» را در نظر میگیرم و میگویم قیمت من این نیست. یا گاهی ممکن است «من را از خودم دور کند». مثلاً اگر کسی شما را به مهمانی دعوت کند و غذایی آماده کند که شما دوست ندارید. معلوم است که دلتان نمیخواهد به آن مهمانی بروید. یا اگر کسی که بهداشت را رعایت نمیکند، اگر شما را به مهمانی دعوت کند، باز هم شما به آن مهمانی نخواهید رفت. چون دوست ندارید جسم تان با آلودگی و عدم رعایت بهداشت، دچار بیماری شود. حال اگر چیزی بخواهد روح ما را آلوده و خراب کند، به طریق اولی نباید آن کار را انجام دهیم، یا به آنجا برویم. یک موقع ما را به عروسی دعوت میکنند. اگر من در آن عروسی شرکت کنم، یقیناً گناه میکنم. پس نباید بروم. اصلاً رفتن به چنین جایی حرام است. یا به یک جشن تولد دعوتم میکنند و من میدانم اگر به آنجا بروم، چشمم، گوشم، قلبم باید آلوده شود. پس نمیروم. آدم مگر احمق باشد دچار خودفراموشی بشود و پایش را در چنین مجالسی بگذارد. شما میروید آنجا طرف را راضی میکنید، اما خشم خدا و فرشتهها و امام زمان علیهالسلام را میخرید. من سراغ داشتم پدری را که عروسی بچه خودش نرفت. گفت: پسرم عروسی گرفته و به او گفتم از این بازیها آنجا در نیاورید. او هم گفت عروسی است. مگر میشود معصیت نکرد؟ الان اینطوری شده است.
حضرت میفرماید کمترین مقدار صد سال باید در جهنم بماند. برای اینکه یک شب عروسی رفته. آیا میارزد که برای یک شب عروسی با گناه، انسان صد سال در جهنم در حبس باشد؟ اصلاً در جهنم نه؛ در یک جای بهشت هم حبسش کنند، باز نمیارزد. انسان چون قیمت دستش نیست، نمیفهمد با یک مجلس اینطوری چه هزینهی وحشتناکی ذخیره آخرتش میکند. دچار خود فراموشی شده. مثل مسافرتی که مثال زدم. وقتی داریم میرویم نباید به جای این که به فکر موتور باشیم، به بوق ماشین اهمیت بدهیم. بوق هم خوب است، ولی موتور لازمتر است. اگر پولی داریم، به جای اینکه خرج تودوزی بکنیم، باید خرج تعمیرات اساسی اتومبیل بکنیم. چون در جاده احتیاج به آن داریم. پس تصمیمات، نباید ما را از خودمان جدا بکند.
گفتیم، رابطه دنیا با آخرت، مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. جنین مهمترین کاری که در رحم مادر میکند، شدن و صیرورت است. یک جنین سالم اصلاً حواسش پرت نمیشود. یعنی اگر ۵قلو هم باشند، هیچ کدام از این ۵تا حواسشان را به دیگری نمیدهد. هر کسی مشغول کار خود است که تولد زیبایی برای خود رقم بزند. موقع تولد، اگر چشم و گوش و دست و پا نیاورده باشد، بدبخت است. هیچ کس اصلاً به دیگری نگاه نمیکند که آیا او دست دارد، پا دارد، چشم دارد؟ هر کسی به فکر خودش است. این را ما باید در کلیه تصمیمات، ابدیت و لحظه تولدمان به آخرت یادمان باشد.چون ما دیر یا زود از این دنیا میرویم، بنابراین وقت زیادی نداریم که مشغول آدمهای دیگر شویم. نباید مثل یک مدیر فرهنگی که خودش را وقف هدایت مردم کرده بود و خودش و خلوتهای خودش را فراموش کرده بود، باشیم. یعنی باید حواس انسان به خودش هم باشد.
غفلت از خود، انسان را در گرداب های هلاکت فرو میبرد
هراندازه که شناختن خود و تفکر و تلقین در این مورد انسان را میسازد، غفلت از خود، انسان را به تباهی میکشاند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرماید:«مَن شَغَلَ نَفسَهُ بِغَیرِ نَفسِهِ تَحَیَرَ فِی الظُّلُمات و ارتَکَبَ فِی الهَلَکات= هر کس خودش را به غیر از خود مشغول کند، در تاریکیها سرگردان و در گرداب هلاکتها فرو میرود».
مثلاً برای بعضیها شغلشان آنقدر مهم است که اهمیتی نمیدهند به این که در این شغل، چقدر گناه کنند و چقدر مرتکب حرام شوند؟ میگوید کار من این است. جوابش این است که «این کارت را کنار بگذار». پیشنهاد اینکه تو کارت را کنار بگذار، برای یک عده خیلی تعجبانگیز است. میگوید این شغل جد در جد ما بوده، چطور آن را عوض کنیم؟ به فرمایش قرآن اجداد شما همه در اشتباه بودند:« وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُون[3] = و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل كرده است پیروى كنید، مى گویند نه؛ بلكه از چیزى كه پدران خود را بر آن یافته ایم پیروى مى كنیم. آیا هر چند پدرانشان چیزى را درك نمی کرده اند و به راه صواب نمى رفته اند [باز هم در خور پیروى هستند]».
خیلی کم هستند آدمهایی که عبرت بگیرند و از پول بگذرند و بروند سراغ شغلی که یک پنجم شغل فعلیشان درآمد داشته باشند. باید گفت: من با سختی میسازم، اما با یک روح سالم زندگی میکنم و خشم خدا را نمیخرم.
علی(علیهالسلام) میفرماید: آدم عاقل وقتی میخواهد با یک آدم جاهل برخورد کند، باید رفتارش مثل برخورد طبیب با مریض باشد. برخورد طبیب با مریض چگونه است؟ آیا مریض برای پزشک دوست داشتنی است یا نه؟ بله دوست داشتنی است. آیا وظیفه پزشک خدمت به مریض است یا نه؟ بله. آیا اگر به مریض خدمت کند، پول دریافت میکند یا نمیکند؟ بله. ولی هیچ کدام از اینها، پزشک را از خودش غافل نمیکند. حواسش هست که بیماری مریض مسری نباشد و او را بیمار نکند. برای همین از دستکش و ماسک و محیط ایزوله استفاده میکند.
بالاترین عقل، «خودشناسی» است
بالاترین عقل، این است که آدم خودش را بشناسد. پس شرط تفکر درست، یکی این است که خودمان را بشناسیم. دیگر این که خودمان را علاوه بر این که شناختیم، شخصیت اصلی خود را حتماً در نظر بگیریم. برای همین حضرت فرمود: هر کس خودش را بشناسد، خوب تعقل میکند و عقلش به کار میافتد. اما اگر کسی خود را نشناسد، گمراه میشود. یعنی به محض این که اطلاعاتت غلط باشد، حتماً به انحراف میافتی.
بنابراین، حواس مان باید باشد که اگر بخواهیم جلو برویم، حتی دلسوزی هم بکنیم، به قیمت جهنمی شدن خود ما نباشد. هیچ چیز نباید ما را از خود حقیقی و ابدی ما جدا بکند. امام علی(علیهالسلام) فرمود: «أفضَلُ العَقلِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ، فَمَن عَرَفَ نَفسَهُ عَقَلَ، ومَن جَهِلَها ضَلَّ= برترین خرد، شناخت آدمى به خویش است. هركه خود را شناخت، خرد ورزید و هركه نشناخت گمراه شد.» «أفضل المعرفة معرفة الإنسان نفسه[4] = برترین معرفتها این است که انسان خود را بشناسد».
مثلاً دیدهاید بعضیها چند نوع گل برای منزل شان میخرند. بعد از مدتی میبیند که گل پژمرده شد. برای اینکه او گل را نمیشناسد. بعضی گل ها مینیاتوری هستند و اندازه شان تغییر نمیکند. اگر آنها را با طراوت هم نگه دارید، رشد نمیکنند و فقط زیبا هستند.
حضرت میفرماید:«مَن عَرَفَ نَفسَهُ عَقَلَ= کسی که خودش را میشناسد، میتواند تعقل کند». اما «وَ مَن جَهِلَها ذَلَّ= کسی که خودش را نمیشناسد، حتماً اشتباه میکند. ما خیلی وقتها جهنم را میخریم و دنیای ما هم آباد نمیشود. چون خوب تعقل نمیکنیم.
نشناختن خود، باعث گمگشتگی و گمراهی میشود
وقتی کسی خودش را نشناسد، راه را اشتباهی میرود. مثل کسی که اصلاً مسیر را نمیشناسد و گم میشود. هر تصمیم، فکر، انتخاب و ارتباطی برقرار کند، حتماً به سمت جهنم میرود. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرماید:«مَن لَم یَعرِف نَفسَهُ بَعُدَ عَن سَبیلِ النَجاۀ وَ خَبَطَ فِی الضَلالِ وَ الجَهالات= هر کس خودش را نشناسد، از راه نجات دور میشود و در وادی گمراهی و نادانی قدم میزند.»
مقدار زیادی از خوشبختی یا بدبختیهای همه مردم دنیا، به خاطر ارتباط هایشان است. تا اینجا راجع به افکار و انتخابها صحبت میکردیم. حالا یک مقدار راجع به ارتباط ها بگوییم. خیلی وقتها بدبخت شدن آدمها یا خوشبخت شدنهایشان به خاطر این است که آدمهای خاصی سر راهشان قرار میگیرد. با آدم خاصی دوست، همسایه، شریک میشوند، یا با آدم خاصی ازدواج میکنند. آدم خاصی را به عنوان استاد و مربی انتخاب میکنند. ارتباط ها در بدبخت شدن یا خوشبخت شدن خیلی مؤثر است. این موضوع، در آیهای از قرآن بیان شد:« یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً= ای کاش من با پیغمبر یک راهی را انتخاب میکردم». خداوند در ادامه میفرماید:« یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا[5] = اى واى! كاش فلانى را دوست [خود] نگرفته بودم.» ای کاش من هیچ وقت با فلانی دوست و همسایه و شریک نمیشدم. برای این که انتخابی که میکنی، تأثیر دارد. یک موقع یک آدم ناجنس را انتخاب میکنی و میبینی که روحیه آدم را خراب میکند و آدم را تا جهنم میبرد. پس در ارتباط ها هم باید آن دو شرط خودشناسی و در نظر داشتن خود را رعایت کنیم.
حضرت علی(ع) میفرماید:«کَیفَ یَعرِفُ غَیرَهُ مَن یَجهَلُ نَفسَه= چگونه دیگران را میشناسد، کسی که خود را نمیشناسد.» بنابراین، ما خیلی وقتها که گول آدمها را میخوریم، برای این است که خودمان را نمیشناسیم. فریب میخوریم. اگر میخواهیم در ازدواج و در ارتباط و در مشارکت و همراهی بادیگران، سرمان کلاه نرود، باید حتماً اول خودمان را بشناسیم. تا وقتی که خود را نشناسیم، دیگران را هم نمیشناسیم.
ع ل 176
مهندسی فکر/خودشناسی
کلیدواژه ها:
آثار استاد