www.montazer.ir
یک‌شنبه 17 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 11442
زمان انتشار: 28 دسامبر 2019
آینده جهان و نظریه پردازان

آینده جهان و نظریه پردازان

امروزه در اثر تحولاتی که در آخرین دهه قرن بیستم رخ داده است، مخصوصاً فروپاشی شوروی و پایان رسمی جنگ سرد، اندیشه «حکومت جهانی» به محور پیش بینی نویسندگان معاصر (عمدتاً آمریکاییان) درباره آینده جهان تبدیل شده است. دیدگاه مشترک نویسندگان غربی، توسعه خطی تحولات و رسیدن حتمی به حکومت جهانی دموکراسی لیبرال است. لذا «مسئوولیت» رهبران غرب برای رسیدن به آن موقعیت و «بی فایده بودن مقاومت» مردم و رهبران غیر غربی در برابر این سیر محتوم وقایع جهان را متذکر می شوند. اما هر یک از آن ها برای مقصود خویش راهی جداگانه را برگزیده اند. به تعدادی از این نظریات یا پیش بینی ها، بدون نقد آن، اشاره می کنیم.

الف) فرانسیس فوکویاما (معاون ژاپنی الاصل بخش برنامه ریزی سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا – تابستان 1989)
با پردازشی نو از اندیشه هگل درباره آخرالزمان، چنین می اندیشد که «جریان حقیقی تاریخ» در سال 1806 کمال معنوی پیدا کرده است و پس از ظهور و شکست محتوم فاشیسم و مارکسیسم، سرانجام به سیطره دموکراسی لیبرال می انجامد و به کمال مادی هم دست می یابد. او تنها آلترناتیو (جایگزین) واقعی و معتبر لیبرالیسم را فاشیسم و کمونیسم می داند که فرو پاشیده اند، ولی معتقد نیست که دیگر هیچ اندیشه ای وجود ندارد. بلکه به نظر او در «پایان تاریخ» برخی جوامع به صورت جوامع لیبرال موفق درآمده و بقیه هم از ادعای خود مبنی بر ارایه اشکال و الگوهای متفاوت و برتر درباره ساماندهی انسانی چشم می پوشند. در واقع لیبرالیسم از آن رو بر جهان مسلط می شود که در برابرش، ایدئولوژی بسیج و جهانی شدن دموکراسی غربی به عنوان شکل نهایی حکومت با لوازم آن یعنی شیوه زندگی سرمایه داری و میل دستیابی به جامعه مصرفی که به لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی منجر می شود است. او این رکود برخورد و تکاپوی اندیشه ها را پایان تاریخ می نامد؛ دورانی که در آن شور و شوق ها از بین رفته و سده های ملالت باری در پیش خواهد بود.

او درباره جهان سوم معتقد است که هنوز در تاریخ فرو رفته است، و آن را تحقیر می کند و می گوید که جهان سوم در تحول ایدئولوژیکی جهان نقشی ندارد. از نظر او تعارض شمال و جنوب (به جای شرق و غرب)، بیداری جهان اسلام، رشد ملی گرایی، شکست سیاست های توسعه، گسترش تروریسم، بحران سیستم پولی بین المللی، بی ثباتی بازارهای جهانی، قدرتمند شدن متزاید هند و برزیل، همگی فرعی بوده و تناقض بنیادین با لیبرالیسم ندارند. بلکه «میراث مشترک ایدئولوژیکی بشریت» اهمیت دارد. این میراث مشترک، همان لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی است.

ب) مارشال مک لوهان
نیز همین نظر را با دیدگاه دیگری بیان می کند. دیدگاه او مبتنی بر انقلاب در عملیات با اطلاعات است که جهان کنونی را به یک دهکده تبدیل کرده است و حتی ارتباطات در جهان فعلی از ارتباط افراد یک دهکده سریع تر و راحت تر شده است. در همه دنیا یک دریای واحد اطلاعاتی هست که سرچشمه و منبع آن غرب است. این تحول در اطلاعات سبب تماس نزدیک فرهنگ های بومی و غیر غربی با فرهنگ غربی دموکراسی لیبرال شده است و در این تماس طبعاً فرهنگ قوی و غالب، فرهنگ های دیگر را جذب و هضم می کند و تفکر لیبرالیسم در سراسر جهان رواج می یابد. فرهنگ ها یک کاسه می شوند و عناصر کلیدی ساختار اجتماعی (اقتصاد، سیاست، فرهنگ و غیره) همه به سوی «یکسان شدن» پیشرفته و نهایتاً مقتضی ایجاد یک حکومت جهانی که فرهنگ و ساختار اجتماعی «دهکده جهانی» هویت آن را تعیین می کند، خواهد بود. با این مقدمات ضرورتاً حکومت واحد جهانی با فرهنگ دموکراسی لیبرال تشکیل می شود.

 ج) آلوین تافلر
دیدگاهی دارد که نه مبنای فلسفی دارد و نه روش جامعه شناسی؛ استدلال و برهان نهایی ارایه نمی دهد؛ بلکه همواره از یک نقطه شروع کرده و با ارایه مثال و نمونه به نقطه دیگری عزیمت می کند. او مشکل آینده جهان را براساس نوع «قدرت» و «تقسیم آن» ترسیم می کند و قدرت را مهم ترین (یا تنها) عامل مؤثر سیاسی جهان و ساختار اجتماعی بشر می داند. او معتقد است که سه گونه تمدن در جهان وجود دارد که هر یک نظام خاصی برای تولید ثروت دارد: تمدن کشاورزی (موج اول)، تمدن صنعتی (موج دوم)، تمدن علمی و اطلاعاتی (موج سوم) که راه آینده جهان در نتیجه برخورد آن ها با هم ایجاد و مشخص خواهد شد. در این تمدن ها اگر چه عناصری از مذهب، فرهنگ و قومیت وجود دارند، ولی این پیوندها توسط نیروهای صنعتی ضعیف شده اند، لذا در تمدن موج سوم تأثیر این عناصر بسیار اندک و در تمدن کشاورزی در بالاترین حد است. او هر یک از این تمدن ها را چون جوامعی با مذاهب، فرهنگ ها و قومیت های متفاوتی را در بر می گیرد یک «ابر تمدن» می نامد که با مفهوم رایج «تمدن» چندان سازگار نیست به نظر تافلر جنگ به شیوه موج سوم، جنگی با ابزار و تسلیحات هوشمندانه (الکترو – لیزری) است، که دقت بسیار و آسیب پذیری کم دارد و جنگی بهداشتی و پاکیزه است. 

 د) پال کندی
از استادان مشهور انگلیسی دانشگاه های آمریکا، نظراتی واقع بینانه تر دارد. البته نظریات وی جنبه پیش بنی ندارد، بلکه بررسی مشکلات واقعی است که به ترتیب ایالات متحده آمریکا، غرب و بالاخره تمام انسان ها با آن مواجه هستند و خواهند بود. بنابراین می توانیم نظریات او را در دو قسمت بیان کنیم:

1. افول نسبی ایالات متحده آمریکا: که به تعبیر وی به عارضه «گستردگی بیش از اندازه امپراتوری» دچار شده است. (یعنی مجموع منافع و تکالیف جهانی آن، امروزه بسیار بزرگتر از قدرت آن برای دفاع همزمان از همه آنهاست.) و همچنین با امکان نابودی هسته ای که ماهیت سیاست قدرتمندانه بین المللی را کاملاً دگرگون کرده است روبرو است. به نظر وی به دلیل امکان نابودی کامل طرفین در یک جنگ تمام عیار هسته ای، آن ها به گسترش نیروهای سنتی خود که هزینه بسیار بیشتری دارد، رو آورده اند. مجموع این خصوصیات سبب شده است که اگر روزی کشورهای مهم درگیر جنگ غیر هسته ای شوند، وضعیت استراتژیکی ایالات متحده آمریکا سبب شود مثل اسپانیای امپراتوری یا بریتانیای دوران ادوارد هفتم، مخاطراتی عظیم متوجه منافع این کشور در خارج از آن شود و این کشور هم به تنهایی قادر به دفاع همزمان از آن ها نخواهد بود و ترک هر یک از آن ها هم خطرات بزرگ دیگری دارد.

2. مشکلات آینده جهان خصوصاً جهان غرب: پاول کندی برخی از مسائل را که مشکلاتی مشترک (البته از وجوه مختلف) در انتهای قرن بیستم برای بشر می آفریند، بررسی می کند: انفجار جمعیت، انقلاب بیولوژی و در نتیجه بیکاری، فقر و نگرانی میلیون ها کشاورز، پیشرفت ارتباطات و ....

او نتایج این مشکلات و راه های مبارزه با آن یا تقویت آن را نیز بررسی می کند. روی هم رفته کار پاول کندی عمدتاً بررسی واقعیات است نه پیش بینی وسیع آینده البته نویسندگان دیگری هم در این مورد نظراتی دارند. مثلاض دکتر احمد سیف معتقد است که دموکراسی های غربی از جهان سوم دشمنانی دیو هیبت و اهریمنی نشان می دهند (از نظر رقابت ایدئولوژیک، از نظر احتمال مهاجرت گسترده جنوب به شمال، و از نظر تهدید نظامی و غیره) تا خود موفق شوند به حالت بربریت برگدند.

 هـ) ساموئل هانتینگتون
استاد دانشگاه هاروارد آمریکا که نظریه معروف «برخورد (رویارویی) تمدن ها» را پرداخته است، خلاصه اندیشه وی از این قرار است:

1. نقطه اصلی برخورد در جهان آینده نه ایدئولوژیکی است و نه اقتصادی، بلکه فرهنگی است و بین تمدن ها صورت می گیرد.

2. حتی ممکن است در درون یک تمدن نزاع ها و برخوردهایی هم پدید آید؛ ولی سرنوشت جهان را برخورد تمدن ها تعیین خواهد کرد.

3. تمدن، بزرگترین واحد عرصه بین الملل است و در جهان کنونی هفت یا هشت تمدن بزرگ وجود دارد، تمدن غربی، تمدن کنفوسیوسی، تمدن ژاپنی، تمدن اسلامی، تمدن هندو، تمدن اسلاوی – ارتدوکس، تمدن آمریکای لاتین و احتمالاً تمدن آفریقایی. این تمدن ها وجوه اختلاف اساسی دارند: تاریخ، زبان، فرهنگ، سنت، و از همه مهم تر مذهب؛ البته اختلاف لزوماً به معنی درگیری و درگیری مترادف با خشونت نیست. هر چند اغلب، طولانی ترین و خشنوت آمیزترین برخوردها بین تمدن ها بوده است.

4. جهان در حال کوچک تر شدن، کنش و واکنش بین ملت های وابسته به تمدن های مختلف در حال افزایش، و در نتیجه هوشیاری تمدنی و آگاهی به وجوه اختلاف بین تمدن ها و وجوه اشتراک در درون هر تمدن در حال شدت یافتن است (خود آگاهی تمدنی.)

5. مذهب و فرهنگ، هویت واقعی افراد را تشکیل می دهد و حل مسایل مربوط به آن از حل مسایل اقتصادی و سیاسی دشوارتر است و تمایزات مربوط به آن واقعی و غیر قابل تعویض یا معامله است.

6. تمدن های کنفوسیوسی و اسلامی در حال ارتباط و همکاری با هم در برابر تمدن غرب (برای برخورد با منافع، ارزش ها و قدرت آن) هستند. موضوعات همکاری و ارتباط این دو با هم، سلاح های هسته ای شیمیایی و بیولوژیکی، موشک های بالستیک و ابزار پیشرفته پرتاب آن ها، قابلیت های راهبری و اطلاعاتی دیگر امکانات الکترونیکی در این زمینه است و غرب می کوشد در قالب «کنترل تسلیحات» با آن مقابله کند. این امر احتمالاً موجب درگیری بین غرب و چند کشور اسلامی کنفوسیوسی در آینده بسیار نزدیک خواهد شد. در انتها، وی به غرب اندرزهایی از قبیل همکاریو وحدت بیشتر کشورهای غربی با هم، در انتها، وی به غرب اندرزهایی از قبیل همکاری و وحدت بیشتر کشورهای غربی با هم، افزایش قدرت خود و سازش با تمدن های دیگر و ادامه رابطه با روسیه و ژاپن، استفاده از تعارض های درون تمدن های دیگر و حمایت از گروه های غربگرا در تمدن های دیگر و درک عمیق تر از ارزش ها و باورهای تمدن های دیگر و شناخت عناصر مشترک بین تمدن غربی و سایر تمدن ها و نیز تقویت نهادهای بین المللی تحت سلطه اش می نماید.

7. از نظر هانتینگتون جهان معاصر پس از جنگ سرد دو خصیصه دارد:

1. در گذشته یک نظام بین المللی چند قطبی (پس از شکست ناپلئون) مبتنی بر چارچوب غرب و اروپا وجود داشت، اکنون برای اولین بار در تاریخ، سیاست های جهانی هم چند قطبی است و هم چند تمدنی (هر یک یا چند قدرت بزرگ متعلق به یک تمدن هستند.)

2. در جهان چند قطبی – چند تمدنی، بی تردید غرب همچنان به صورت فائقه خواهد ماند، ولی قدرت و جذابیت تمدن های دیگر در حال افزایش و عکس العمل بر ضد غرب هم در حال شکل گیری است. ولی در دراز مدت قدرت غرب نسبت به دیگر تمدن ها در حال کاهش است.

8. مهم ترین منابع بی ثباتی در جهان معاصر عبارتند از: الف: در جهان چند ملیتی – چند تمدنی، بروز درگیری های قومی و قبیله ای در درون کشورها و جوامع امری کاملاً بدیهی است به: پویایی موجود در جهان اسلام در زمینه تجدید حیات اسلام که بنیاد گرایی اسلامی صرفاً بخش کوچکی از آن است. احیای اسلام واکنشی است به مشکلات ناشی از نوسازی و تحول اجتماعی، افزایش جمعیت، شهری شدن مردم و از خود بیگانگی (گسستن از سنت های بومی و نیز واکنشی است علیه قدرت غرب). ج: تحولات ژرف جاری در آسیای شرقی که پویاترین منطقه اقصتادی جهان است و چرخش قدرت از غرب به سمت کشورهای آسیایی بسیار بدیهی است و چین بازیگر اصلی در آسیاست و در آینده این کشور (پس از رشد اقتصادی سریع) گستاخ تر و توسعه طلب تر و مهاجم تر و امپریالیست تر خواهد شد.

9. هانتینگتون جریان های دموکراسی شدن در جهان معاصر و آخرین مراحل آن و تغییر ساختارهای حکومتی مختلف در نقاط متفاوت جهان و همچنین تغییرات نهادها و سازمان های تشکیل دهنده هر یک و میزان سازگاری آیین کنفوسیوس و اسلام با دموکراسی را بررسی می کند و رهنمودهایی را نیز برای دموکرات شدن ذکر می کند و علل میزان پیشرفت دموکراسی در جوامع را مورد تحقیق قرار می دهد. 

و اما از دیدگاه قرآن: قرآن کریم درباره سرانجام بشر، دیدگاهی خوش بینانه دارد و در آن پایان دنیا، پایانی روشن و سعادت آمیز دانسته شده است. عبودیت الهی در سطوح گوناگون فردی و اجتماعی آن، براساس برنامه ریزی خداوند و در چارچوب اصل اختیار واقع شده و غالب انسان ها از آن بهره مند می شوند. آیات ناظر به آینده جهان، بر عنصر خوش بینی در جریان کلی نظام طبیعت و طرد عنصر بدبینی درباره، پایان کار بشر تأکید ورزیده، به نوعی فلسفه تاریخ بر اساس سیر صعودی و تکاملی آن اشاره دارد. از نگاه اسلام، دین با پشت سرگذاشتن مراحل مختلف، در کامل ترین شکل خود به بشر عرضه شده است و تمام نبوت ها و شرایع پیشین، مقدمه شریعت ختمیه اند. در مجموع می توان نتیجه گرفت که دوره اسلامی، همان دوره آخرالزمان است که تحقق کامل دیدگاه مثبت اسلام، درباره پایان تاریخ، در عصر ظهور امام مهدی (ع) به وقوع خواهد پیوست.
آیه 55 سوره نور «وعد اللهُ الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم ولیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لایشرکون بی شیئاً» دلالت بر پایانی خوش برای جهان دارد.

 

کتاب فرهنگ الفبایی مهدویت، واژگان مهدوی، حرف آ، 

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed