مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
بررسی تاریخ زندگانی امام صادق ع نخستین چهره ای را که از آن حضرت معرفی می کند، چهره علمی و فرهنگی است و حضرت بیشتر به عنوان یک شخصیت علمی و فقهی معروف است. اما شخصیت سیاسی امام(ع) کمتر از سوی پژوهشگران و محققانی که به بررسی زندگانی حضرت پرداخته اند مورد توجه قرار گرفته است. به همین دلیل نوشته ها و آثاری که جنبه سیاسی زندگانی حضرت را بیان می دارند، بسیار اندک و انگشت شمارند.
تمامی کتابهایی که درباره حضرت نوشته شده اند به نحو ضمنی و به گوشه هایی از حیات سیاسی امام اشارت برده اند. از این رو، این مقاله در صدد است، بررسی دامنه دارتری را پیرامون ابعاد سیاسی زندگانی حضرت انجام دهد. امید است با عنایت خود حضرت از لغزش و خطا مصون بماند.
حقیقت آن است که امام صادق(ع) همانند همه امامان معصوم شیعه، سیاست ناب الهی و دینی را در روزگار خود به یادگار نهاده اند که آشنایی با آن، الگوی کامل و ایده آلی است برای شیعیان و علاقه مندان به حضرت تا از این بعد زندگانی امام خود پیروی نموده و این سیره پاک حضرت را نیز چراغ راه خود قرار دهند. در فراز نخست زیارت جامعه کبیره آمده است:... و قادة الامم... و ساسة العباد و ارکان البلاء....
مطالعه فرازهای مختلف زندگانی امام صادق(ع) ما را به این نظریه رهنمون می شود که فعالیتهای فرهنگی و علمی حضرت قطعه ای است از جورچین بزرگ حیات سیاسی حضرت و راهبرد و شیوه ای برای تحقق استراتژی کلی سیاسی حضرت در مواجهه با حکام جور. همین چیزی که امروز از آرمانهای بلند مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای دام ظله العالی سلاله پاک آن حضرت است. معظم له مکرر در مکرر بر مسئله تولید علم و پیشرفت علمی تاکید دارند که کارآمدترین راهکار در مقابله و مبارزه ملت ایران با استکبار جهانی و صهیونیزم بین الملل است. و عامل بزرگ استمرار و ماندگاری انقلاب اسلامی و سنگ زیرین تمدن بزرگ اسلامی در قرن 21 نیز خواهد بود.
این نوشتار ابتدا به این پرسش توجه نموده است که چرا امام صادق(ع) با توجه به اضمحلال حاکمیت اموی و عدم استقرار حاکمیت عباسی واعلام آمادگی برخی از سران و عوامل حاکمیت عباسی مثل ابوسلمه خلال برای انتقال قدرت به حضرت، به قیام مسلحانه برای برپایی حکومت ایده آل اسلامی اقدام نکرد؟ سپس باتبیین سیاست استراتژیک امام باتوجه به مقتضیات زمانی، راهکارهایی را که امام برای تحقق آرمان خود در پیش گرفت برمی شمرد.
حیات سیاسی امام صادق(ع)
امام صادق(ع) حیات سیاسی خاصی دارد که بر شرایط و مقتضیات سیاسی و اجتماعی ویژه ای استوار است. دوران امامت حضرت حدود یک قرن و نیم پس از ظهور اسلام و فتوحات اسلامی است. زمانی که تازه مسلمانان پرشماری از ملیتهای مختلف وارد جهان اسلام شده، از این طریق علوم و فنون ملتهای صاحب تمدن های بزرگ مانند ایران، روم، هند... را وارد دنیای اسلام نمودند.
بازار عقاید و آرای گوناگون رواج چشمگیری پیدا کرد. طبقات مختلف قاریان، مفسران، متکلمان، زندیقان، متصوفان، خوارج و مرجئه و... وارد فعالیتهای فرهنگی و سیاسی اجتماعی شدند.[1] در این برهه، امت اسلامی دچار انواع درگیریها و کشمکشهای سیاسی و اجتماعی شدند. امام صادق(ع) نیز در زمینه های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با معضلات فراوانی مواجه گردید. اوضاع سیاسی آن چنان غبارآلود شد که امت اسلامی نمی توانست واقعیت را چنان که هست درک کند و خود را تحت قیادت و حاکمیت انسانهای شایسته و لایق قرار دهد. امام صادق(ع) در چنین فضایی با دوگونه انحراف عمده در جامعه اسلامی مواجه بود:
الف. انحراف سیاسی و حکومتی که بانیان و سردمداران آن، حاکمان و دولتمردان جائر اموی و عباسی بودند.
ب. انحراف اعتقادی و فکری توده مسلمان که خطرناک تر از انحراف نخست بود و امت را در ورطه گمراهی و انحراف از واقعیت مکتب اسلام، در معرض نابودی و زوال قرار می داد.[2]
پرسش کلیدی این است که امام صادق(ع) در برهه های مختلف حیات سیاسی خود دوران اموی، فترت میان دوره اموی و عباسی و دوره عباسی که تحت نظر حاکمان ظالم بود، و هم بر اثر اختناق و رعب و وحشت شدید، که امت از اطراف حضرت پراکنده بوده اند، چه راهکارها و شیوه هایی را برای حفظ مکتب و هدایت امت در پیش گرفت؟
راهکارها و شیوه های سیاسی حضرت
امام(ع) بادر نظر گرفتن موقعیت جامعه اسلامی از نظر آگاهی مردمی و امکانات و توانایی های جبهه خودی، به این نتیجه رسیده اند که قیام مسلحانه و انقلاب فراگیر برای بنای حکومت اسلامی و به دست گرفتن قدرت، کافی و کارآمد نیست. چون ضروری تر از تاسیس و ایجاد حکومت دلخواه، استمرار و تداوم آن است که باصرف آمادگی نظامی و برکناری حاکمان غاصب عملی نخواهد بود. بلکه پیش و بیش از آن، باید زمینه های فرهنگی و اجتماعی فراهم گردد تا توده مردم بیدار شده و همراه گردند و مسئولیت پاسداری از حاکمیت جدید و دستاوردهای آن را آگاهانه برعهده گیرند. گفتگوی امام صادق(ع) با سدیرصیرفی پشتوانه و موید این مدعا است: از سدیر روایت است که بر امام صادق(ع) وارد شدم و به او گفتم: خدای را چه نشسته ای؟ فرمود: ای سدیر! چه اتفاقی افتاده است؟ گفتم: از فراوانی دوستان و شیعیان شما سخن می گویم. فرمود: فکر می کنی چندتن باشند؟ گفتم: یکصد هزار. فرمود: یکصدهزار؟ گفتم: آری و شاید دویست هزار! فرمود: دویست هزار؟ گفتم: آری و شاید نیمی از جهان!... سدیر در ادامه چنین گفت: آنگاه امام(ع) ساکت ماند و سخنی بر زبان نیاورد. اما هنگامی که همراه امام(ع) به سوی «ینبع» می رفتیم، حضرت به گله ای از بزها نگریست و به من فرمود: ای سدیر! اگر شیعیان ما به عدد این بزها بود، بر جای نمی نشستم[3]!
امام در پی این سیاست استراتژیک و تصمیم کلان سیاسی، برنامه ای را تنظیم نمود که دو هدف عمده را به دنبال داشت:
اول) هدف ایجابی فراهم آوردن پایگاههای تبلیغی برای بیداری مردمی و تقویت هوشیاری آنان و حراست آنها از انحرافات عقیدتی فرهنگی و سیاسی.
دوم) هدف سلبی، برای به چالش کشیدن حاکمان جائر و برانگیختن انزجار عمومی علیه آنان و بازداشتن مردم از بی تفاوتی در برابر ستمگریهای آنان.
امام صادق برای دستیابی به این هدفهای بزرگ، راهکارها و شیوه هایی را با توجه به مقتضیات زمانه خود در پیش گرفت که به اهم آنان اشاره می کنیم.
1- تقیه
امام صادق(ع) تنها امامی بود که با دو حکومت مروانی و عباسی معاصر بود. دو دسته حاکمانی که اسیر شهوترانی و استبداد و افراط در عیش و نوش و لذتکامی خود بودند. اینان عملاً با شریعت اسلامی و با پیامبر اعظم اسلام به نبرد برخاستند. امام که در دوره هریک از این حاکمان غاصب، شاهد بی مهری به دین و شریعت اسلامی از یک سو و حاکمیت فساق و فجره از دیگر سو بود، با توجه به اوضاع اجتماعی و سیاسی و نداشتن حمایت مردمی و عِدّه و عُدّه کافی برای مبارزه رودرو با حاکمیت، راهکار موثر برای صیانت اسلام ناب و کیان شیعه را «تقیه» می دانست[4]. امام(ع) از تقیه به عنوان یک تاکتیک و روش کارآمد برای سیاست حکیمانه خود بهره گرفت. واژه تقیه از ریشه «وقایه» به معنای سپر است. ابزاری که انسان خود را پشت آن پنهان می کند و خطرات را از جان و دارایی های ارزنده خود دفع می نماید.
شیعه برای اثبات حقانیتش، از روش تقیه از دلائل چهارگانه بهره می گیرد: از قرآن به آیاتی از جمله آیه 28 سوره آل عمران استناد می کند. مفاد آیه شریفه آن است که خداوند به مومنان اجازه می دهد به هنگام خطر و ترس از آزار کافران، تظاهر به دوستی با آنان نموده، خود را از خطر برهانند[5].
از سنت هم روایات بسیاری بر درستی روش تقیه و لزوم آن دلالت دارد که از بیان آنها پرهیز می شود. از این رو، اشاره به روایاتی که در تفسیر ماجرای عمار وارد شده اند برای اثبات مدعای ما بسنده است[6].
فقیهان شیعه نیز بر مشروعیت بلکه وجوب تقیه در شرایط خود، اتفاق نظر و به اصطلاح اجماع دارند. عقل نیز به طور قطع حکم می کند که انسان در خطرگاهها تا آنجا که می تواند موظف است جان و مال خویش را از نابودی وضرر حفاظت کند و خود را در مهلکه قرار ندهد. سیره عقلا هم همین است. زیرا انسان به طور غریزی و فطری در مواقع خطر از سلاح تقیه استفاده می کند. تاریخ اسلام نیز از روزگار نخستین خود شاهد صادقی است بر اینکه تقیه به عنوان یک ابزار ضروری، پناه مسلمانان بوده است.
بنابراین، تقیه از زمان امام صادق(ع) آغاز نشده و پایان هم نیافته است. به راستی اگر امامان شیعه روش تقیه را در پیش نمی گرفتند و همه آشکارا در برابر دشمنان می ایستادند و کشته می شدند، آیا امروز از اسلام و مسلمانی نام و نشانی باقی می ماند؟
با توجه به اهمیت تقیه در حفظ و ماندگاری اسلام، امام صادق(ع) در حدیثی به صراحت فرمود:
التقیه دینی وَ دینَ آبائِی وَلا دینَ لِمَن لا تَقیةَ لَهُ وَ اِنَّ المذِیعَ لاَمرِنا کالجاحِدبِه.[7]
تقیه دین من و دین پدران من است و آن کس که تقیه ندارد، دین ندارد. البته کسی که اسرار و رازهای ما را فاش کند همانند کسی است که منکر حق ما شود.
2- نهضت بزرگ تولید علم
امام(ع) با استفاده از دوره فترتی که پس از فروپاشی حکومت اموی و پیش از استقرار حاکمیت عباسی به وجود آمد نهضت بزرگ تولید علم را برای تعمیق بیداری اسلامی و معرفی تعالی ناب محمدی(ص) در زمینه های زیر ایجاد کرد:
الف. انتشار آموزه های عقیدتی، اخلاقی و عملی شریعت ناب اسلامی: برای این منظور حضرت بزرگ ترین دانشگاه اسلامی را در مدینه بنا نهاد. مسجد پیامبر اکرم(ص) کانون درس و بحث علوم و فنون مختلف قرار گرفت و مرکز بزرگ تولید علوم اسلامی شد.
ب. پرورش نخبگان علمی و فرهنگی: دانش آموختگان دانشگاه بزرگ جعفری را بالغ بر 4000 تن برشمرده اند. از شاگردان ممتاز و چهره های ماندگار این دانشگاه بزرگ کسانی مانند مفضل بن عمر، مومن الطاق، هشام بن حکم، محمد بن مسلم، زرارة بن اعین و جابربن حیان... اند. افراد معروفی مانند ابوحنیفه، مالک بن انس، سفیان ثوری و محمدبن حسن شیبانی و یحیی بن سعید... از اهل سنت نیز افتخار شاگردی امام صادق(ع) را دارند.[11]
ج. تعلیم شاخه های مختلف علوم: علومی مانند کلام، فلسفه، ریاضیات، شیمی، فقه، حدیث، تفسیر و علوم قرآنی... در این مرکز بزرگ علمی تولید و ترویج شد و دانشمندان بزرگی در این رشته ها تربیت شده اند.
از میراث های گرانبهای دانشگاه جعفری احادیث پرشماری است که از آن دوران باقی مانده است. ابان بن تغلب به تنهایی 30 هزار حدیث از حضرت روایت کرده است.
محمدبن مسلم نیز روای شانزده هزار حدیث از حضرت است. روایات نقل شده از جابرجعفی کوفی بیرون از شمار است[12].
3- مبارزه با فرقه سازیها
راهکار سیاسی دیگر امام در حیات سیاسی اش مبارزه با فرقه سازی ها و فرقه گراییهای انحرافی و پاسداری از مذهب شیعه بود. مهمترین فعالیت های حضرت در این باره عبارتند از:
الف. مبارزه با جریان غُلُوّ: از فرقه های انحرافی که از زمان امام علی(ع) در جهان اسلام سر برآورد، فرقه غالیان بوده است. این فرقه از درون مذهب شیعه سبب سستی و فروپاشی عقاید شیعیان شده، و از بیرون نیز به دلیل انتساب به تشیع، شیعیان را نزد دیگر مسلمانان، افرادی لاابالی و بی توجه به احکام الهی معرفی می کرد و موجبات بدبینی دیگر مسلمانان را به شیعه فراهم می آورد. از این رو بود که برخی، شیعیان را متهم کرده اند که آنان براین باورند که به دلیل دوستی و ولایت اهل بیت(ع) از انجام اعمال صالح بی نیاز و از عذاب الهی در امانند.[13] اقدامات امام صادق(ع) در مواجهه با نحله غلوّ و طرد غالیان چنین بود:
اول. پراکندن شیعیان از اطراف غالیان: امام صادق(ع) با اشاره به اصحاب ابوالخطاب و دیگر غالیان به مفضل فرمود: یا مفضل لا تقاعدوهم و لا تواکلوهم و لا تشاربوهم و لا تصافحوهم[14].
ای مفضل با غلات نشست و برخاست نکنید، با آنان هم غذا نشوید، همراهشان چیزی ننوشید، و با آنان دست ندهید.
4- مواضع امام در مقابل خلفا و مبارزان سیاسی
الف. موضعگیری امام در برابر منصور: از فرازهای مهم حیات سیاسی امام(ع) مواجهه و رفتار حضرت با خلیفه غاصب عباسی منصور دوانیقی و ماموران او است. این قطعه از زندگانی حضرت ماجراهای خواندنی و شگفت انگیزی را در تاریخ به یادگار نهاده است. زیرا امام گاهی با لحن بسیار آرام و ملایمی با منصور سخن گفته است و گاهی هم با نهایت شدت و صلابت با او و اطرافیانش برخورد کرده است. اینک به اختصار به چند نمونه از رفتارهای امام بامنصور در ذیل اشاره می شود:
امام (ع) در عین اینکه در مواردی که به دربار عباسی احضار می شود با آرامی و تواضع با منصور صحبت می کند. مثلاً در موردی وقتی منصور، امام را به براندازی حکومتش متهم کرد، امام فرمود:
به خدا سوگند من اینکار را نکرده ام و آن را جایز نمی دانم، و به آن عقیده ندارم و در همه حال اطاعت از شما را لازم می دانم. من دیگر پیر و ناتوان شده ام، اگر می خواهی مرا در زندان بازداشت کن تا مرگم فرا رسد که چندان دور نیست[27].
در مورد دیگر باصلابت و تهدید خطاب به منصور می فرماید: اگر دست از اذیت و آزار ما نکشی، هرروز پنج نوبت تو را نفرین می کنم[28].
ب. موضع حضرت دربار قیام زید: از حوادث مهم دوران امام صادق(ع) جنبش علویان از جمله قیام زیدبن علی بن حسین (ع) در سال 122 هجری بوده است. زید برادر امام باقر و عموی امام صادق از رجال فرهیخته و عالی مقدار خاندان نبوت و مردی دانشمند، زاهد و شجاع بود[31]. او از ظلم و بیداد حاکمان اموی بسیار ناراحت بود و عقیده داشت باید با قیام مسلحانه، حکومت فاسد اموی را سرنگون ساخت. در روایات شواهد فراوانی وجود دارد که قیام زید با موافقت و مشاوره امام صادق(ع) بوده است. از جمله این روایات، بیان نورانی امام رضا(ع) در پاسخ مامون است که فرمود:
پدرم موسی بن جعفر از پدرش جعفربن محمد نقل کرد که او می فرمود:... زید برای قیام خود با من مشورت کرد و من به او گفتم: عموجان اگر دوست داری که همان شخص به دار آویخته در کناسه(کوفه) باشی، راه تو همین است.
وقتی زید از حضور امام(ع) بیرون رفت، امام فرمود: وای به کسی که ندای او را بشنود و به یاری اش نشتابد[32].
ج. موضعگیری امام در برابر ابوسلمه: از عوامل مهم پیروزی بنی عباس، دو شخصیت معروف به نامهای ابوسلمه خلال مشهور به وزیر آل محمد وابومسلم خراسانی بودند.
شعار اصلی عباسیان دعوت به «الرضا من آل محمد» بود. پیامی که این شعار برای مردم داشت این بود که فردی از خاندان پیامبر(ص) که در واقع جز علویان کسی نبود، به خلافت می رسد. به دلیل عدم تلاش علویان و کوشش های بی وقفه عباسی ها، جریان خلافت به نفع آنها خاتمه یافت. پیروزی نهایی عباسیان تا مدتی بسته به عملکرد ابوسلمه بود که درکوفه سفاح و منصور را زیر نظر داشت. او به محض سقوط امویان، برای سفاح از مردم بیعت گرفت. اما طولی نکشید که مورد خشم سفاح واقع شد و به اتهام دعوت مردم به سوی علویان و تلاش برای جایگزین کردن علویان به جای عباسی ها به قتل رسید.
بنابرنقل مسعودی در مروج الذهب، ابوسلمه پس از مدتی به فکر افتاد خلافت را از آل عباس به آل ابیطالب بازگرداند. از این رو، نامه ای به دو شخصیت نامی علویان امام صادق (ع) و عبدالله بن محض نوشت و در آن ابراز تمایل کرد در صورت موافقت آنها برای ایشان از مردم بیعت بگیرد. امام صادق(ع) چون می دانست چنین دعوتی مبنای محکمی ندارد، حتی اگر هم پایه ای داشته باشد امام خود با توجه به شرایط، زمان را برای به دست گرفتن حاکمیت مناسب نمی داند، در پاسخ فرستاده ابوسلمه فرمود: ابوسلمه شیعه کس دیگر است[35] و دست رد برسینه نامحرم زد.
د. موضع امام در برابر نفس زکیه: از آنجا که بنی عباس ابتدا زمینه را برای حاکمیت خود فراهم نمی دیدند، به فکر افتادند تا از محبوبیت فردی از آل علی (ع) به عنوان سرپل استفاده کنند، بعدها در موقعیت مناسب او را از میان بردارند. برای این منظور«محمدنفس زکیه» را نشان کردند.
ابوالفرج اصفهانی، جریان بیعت علویان و عباسی ها با نفس زکیه را به تفصیل ثبت کرده است. بنابر نقل او، از عباسی ها داودبن علی، ابراهیم امام، صالح بن علی، منصور و سفاح در بیعت حضور داشتند. وقتی در این محفل از امام صادق سخن به میان آمد، عبدالله به حسن (عبداله محض)، پدر نفس زکیه گفت: جعفر را فرا نخوانیم تا کار شما را خراب نکند. آنگاه برخاست و شروع به خواندن خطابه کرد و از حاضران چنین خواست: بیایید تا با یکی از افراد خودمان بیعت کرده، از خداوند بخواهیم بلکه ما را بر بنی امیه پیروز کند. بعد گفت: ایهاالناس شما همه می دانید که مهدی امت همین پسر من محمد نفس زکیه است. بیایید با او بیعت کنید.
منصور عباسی گفت: به عنوان مهدی امت نه، اما به عقیده من آن کسی که از همه برای مسئله خلافت مناسب تر است، همین جوان است. عبدالله درست می گوید بیایید و با او بیعت کنید. حاضران نیز همه حرف منصور را تایید کرده، با محمد بیعت کردند. پس از بیعت، امام صادق(ع) را نیز به جلسه فرا خواندند. هنگام ورود حضرت به مجلس، عبداللّه محض که ریاست جلسه را برعهده داشت به احترام امام برخاست و ایشان را کنار خود جای داد و دوباره سخنان خود را درباره مهدی امت بودن فرزندش تکرار کرد. او به امام(ع) گفت همه با فرزندم بیعت کردند، شما هم با مهدی امت بیعت کن. امام فرمود: چنین نکنید. زیرا آن امر [مهدی امتی که پیامبر(ص) خبر داده است ]هنوز هنگامش نرسیده است. عبدالله اگر تو گمان می بری این پسرت مهدی امت است اشتباه می کنی! پسرت مهدی امت نیست و اکنون نیز زمان این مسئله نیست. اگر شما می خواهید به نام مهدی با او بیعت کنید. من بیعت نمی کنم. اما اگر قیام شما برای اجرای امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه علیه ظلم باشد، من بیعت می کنم و ما تو را که بزرگ خاندان مایی رها نمی کنیم. و در این کار [امر به معروف و نهی از منکر...] با پسرت بیعت می کنیم.
عبداللّه از سخنان امام(ع) ناراحت شد و گفت: تو برخلاف عقیده ات سخن می گویی خود می دانی که پسر من مهدی امت است، اما تو به دلیل حسادت این حرفها را می گویی.
امام فرمود: به خدا قسم حسد مرا بر آن وادار نکرده است. آنگاه دستش را بر شانه ابوالعباس سفاح زد و فرمود: این و برادرانش و فرزندانشان به خلافت می رسند و شما و پسرانتان نخواهید رسید.
سپس حضرت دستی بر شانه عبدالله بن حسن زد و فرمود: این خلافت به تو و فرزندانت نمی رسد، آنها را به کشتن نده. بعد از جایش برخاست و آهسته به عبدالعزیز بن عمران زهری فرمود: آیا آنکه قبای زرد بر تن داشت [منصور] را دیدی؟ گفت: آری. فرمود: به خدا قسم ما می بینیم که همین مرد در آینده بچه های عبدالله را خواهد کشت!
تاریخ سخنان آینده نگرانه امام(ع) را ثابت کرد و طولی نکشید که محمدبن عبدالله و برادرش ابراهیم پس از قیام به دست عباسی ها کشته شدند.
امام صادق(ع) به محمدبن عبدالله علاقه مند بود. ابوالفرج می نویسد: وقتی امام(ع) محمد را می دید چشمانش از اشک پر می شد و می فرمود: جانم به قربانش. مردم حرفهایی درباره او می گویند که واقعیت ندارد. او حتما کشته می شود. در کتاب علی (ع) از خلفای این امت نیست[37]...
پی نوشت ها
[1] «سیرى در سـیره ائمـه اطـهار»، مرتضى مطهرى، چاپ شـشمصدرا، قم137.
[2] زندگانى تحلیلى پیشوایان ما، عادل ادیب، ترجمه اسدالله مبشرى، چاپ نوزدهمدفتر نشر فرهنگ اسلامى،تـهران، 1382ش، ص181ـ 182.
[3] كافى، ج2، ص242، نقل به مضمون و تلخیص.
[4] «صفحاتى از زندگانى امام صادقع»، محمد حسین مظفر، ترجمه سید ابراهیم علوى، چاپ دوم (رسالت قلم، قم، 1373 ق) ص 21.
[5] لا یتخد المومنون الكافرین اولیاء من دون المـومنین و مـن یفـعل ذلك فلیس من الله فى شىء الا ان تتقوا منهم تـقیهو یخـدركم الله نفسه والى الله المصیر.
[6] ر.ك: مجمع البیان، ج1، ص430
[7] بحارالانوار، ج 2، ص 74.
[8] هـمان.
[9] هـمان، ص64.
[10] برگرفته از محبث تقیه از كتاب صفحاتى از زندگانى امام صادقع، ص151ـ164.
[11] الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر، چاپ دوم مكتبة امیرالمومنین، 1971م ـ 1392ق ج 3، ص27ـ28.
[12] همان، ج4، ص92ـ93.
[13] «الاغانى»، ابوالفرج اصفهانى، ج 2، ص 107 نقل از العقیدة و الشریعه فـى الاسـلام، ص203.
[14] مستدرك الوسائل، ج12، ص315.
[15] الامالى، طوسى، ج2، ص264.
[16] حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه، رسول جعفریان، چاپ سوم انـتشارات انصاریان، قم، 1379 ش ص 339.
[17] تاریخ جرجان، ص322، نقل از حیات فكرى و سیاسى، ص322.
[18] رجـال كشـى، ص300.
[19] عـلل الشرایع، صدوق، ج 1، ص 127؛ بحار الانوار، ج 46، ص 270.
[20] وسائل الشیعه، ج18ع ص23.
[21] همان، ص48.
[22] رجـال النـجاشى، ص12.
[23] كافى، ج1، ص69؛ محاسن برقى، ج1، ص325؛ بحار، ج2، ص243.
[24] محاسن بـرقى، ج1، ص22؛ تفسیر العیاشى، ج1، ص9.
[25] كافى، ج1، ص69.
[26] تفسیر العیاشى، ج2، ص203.
[27] صـفحاتى از زنـدگانى امام صادقع، ص189ـ190.
[28] همان.
[29] كشف الغمه،ج2،ص448.
[30] اصول كافى، ج2، ص563.
[31] تاریخ الفخرى، ابن طقطقا، دارصـادر بـیروت، 1386 ق ص 132.
[32] عیون الاخبار الرضاع، چاپ اول(موسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1404ق) ج1، ص225، باب 25، ح 1.
[33] قاموس الرجال، محمدتقى تـسترى، چـاپ دوم(مـوسسه النشر الاسلامى التابعه لجماعة المدرسین، قم المشرفه،بى تا) ج 4، ص 570.
[34] اختیار معرفه الرجال، طوسى، تـحقیق حـسن مصطفوىدانشگاه مشهد، 1348ش ص285.
[35] مروج الذهب، مسعودى، ج3، ص269.
[36] سیرى در سـیره ائمـه اطهارع، ص130.
[37] تـرجمه مـقاتل طـالبیین، چاپخانه صدوق ص221.
کلیدواژه ها:
آثار استاد