www.montazer.ir
جمعه 22 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 6003
زمان انتشار: 16 ژانویه 2017
آیا معیار سعادت و شقاوت با معیار لذت و رنج مساوی است؟

بحث سعادت و شقاوت، جلسه2؛ 73/4/27

آیا معیار سعادت و شقاوت با معیار لذت و رنج مساوی است؟

مسئله سعادت و شقاوت انسان مسئله ی مهمی است که با مصلحت انسان در ارتباط است در حالی که در رنج و لذت فقط طبع انسان درگیر می شود. سعادت و شقاوت مربوط به کل وجود انسان بوده در حالی رنج و لذت فقط با یکی از اعضا یا استعدادهای انسان مربوط است.

از آنچه در جلسه قبل بیان شد، دانستیم كه هر سعادتی لذت است. اما هر لذتی سعادت و خوشبختى نیست. هر شقاوت و بدبختى، رنج و درد است. اما هر جا رنج و درد و بدبختى باشد، شقاوت و بدبختى نیست.

نتیجه ‏اى كه از این حقیقت مى‏ گیریم این است كه:

اولاً: ما فقط لذتى را سعادت مى ‏دانیم كه این لذت، مانع لذت بالاتر نشود.

ثانیاً: لذتی خوشبختى و سعادت شمرده مى ‏شود كه موجب رنج بزرگترى نشود.

ثالثاً: ما فقط سختى ‏هایى را بدبختى و شقاوت مى ‏دانیم كه آن سختى ‏ها مانع رنج بزرگتر نشوند.

اما اگر ما یك رنجى بكشیم كه این رنج بتواند از ما یك رنج بزرگترى را رفع كند این رنج بدی نیست.

اینها فرمول های مهم سعادت و شقاوت هستند. موضوع بعدی این است که می خواهیم مسئله «لذت» را از «سعادت و خوشبختی» و مسئله «رنج» را از «شقاوت و بدبختی» جدا کنیم و ثابت کنیم که اینها با هم برابر نیستند. در اثبات این موضوع عوامل زیر دخیل هستند:

1. محورى كه «رنج و سختى» و «لذت» به دور آن مى‏ چرخد، محور «طبع» و «خوش آمدن» انسان است. یعنی  مسئله ی «مطبوع» بودن یا نبودن یک عمل برای انسان. چه زمانی که یک عمل برای ما رنج دارد و چه زمانی که لذت دارد؟ هرگاه انجام عملی مطبوعِ طبعِ ما باشد، یعنی با طبع ما سازگار باشد، آن عمل برای ما لذت بخش است و برعکس، اگر عملی با طبع ما سازگار نباشد، از انجام آن دچار رنج و سختی می شویم. پس معیار لذت بردن و رنج کشیدن، «طبع و خوش آمدن» انسان است.

2. معیار «سعادت و خوشبختی» و « شقاوت و بدبختی»، «مصلحت» است. اگر «مصلحت یا مصالح» یك فرد تأمین شود، مى ‏گوییم این شخص «خوشبخت» است و برعکس، اگر مصالحش تأمین نشود، مى‏ گوییم، این شخص «بدبخت» است.

مثال: مادری فرزندش را واكسن می زند. واكسن آمپول است و درد دارد. از این جهت كه درد و رنج دارد و کودک احساس درد می کند، مى‏ گوید از واکسن بدم می آید و گریه می کند و فریاد می زند و می گوید: واكسن نمى‏ خواهم. اما مادر به زور او را مى ‏برد و واكسن مى ‏زند. مادر به طبع فرزند، یعنی خوش آمدن یا بد آمدن او نگاه نمی کند، بلکه مادر به فكر مصلحت کودک است؛ به فكر این كه بچه خوشش مى ‏آید یا خوشش نمى ‏آید نیست. چه فرزند خوشش بیاید چه نیاید، مادر او را واکسن می زند، چون مصلحت او را می بیند. تزریق واکسن، مطبوع کودک نیست، اما به مصلحت اوست. از این مثال در می یابیم که ما بطور کلی مصالح عمومى فرد را در نظر مى‏ گیریم و بعد مى‏ گوییم كه شخص خوشبخت است یا نیست.

3. لذت بخش بودن و رنج آور بودن یک چیز مربوط به عضوی از اعضای انسان یا استعدادی از استعدادهای انسان است. اما سعادت و بدبختى كل وجود انسان را در بر مى‏ گیرد.

مثلاً در گرماى تابستان انسان از هواى خنك لذت می برد. كدام قسمت یا عضو از بدن لذت می برد؟ پوست ما خنکی را حس کرده و از نسیم خنك خوشش می آید؛ یا در هوای گرم پوست بدن گرما را حس کرده و انسان اذیت شدن دارد.

گاهی لذت و رنج مربوط به یك استعداد ویژه ی انسان است. مثلاً یكى از استعدادهای انسان میل و شهوتِ «خوردن» است. انسان وقتی غذای شیرین و چرب و خوشمزه ای می خورد، لذت می برد؛ از خوردن میوه ها لذت می برد. سایر امیال و شهوات انسان نیز همین گونه هستند. اما در سعادت و شقاوت ما با عضو خاصى یا استعداد خاصى سر و كار نداریم. سعادت و بدبختى در برگیرنده ی کل وجود انسان است.

به طور مثال، شخصی که بیماری قند دارد و قند خونش بالاست، برای اینکه بیماری به قلب او صدمه نزند و باعث مرگش نشود، ممکن است پزشک یکی از اعضای او مثل پا یا دستش را قطع کند؛ یا ممکن است فرد کور شود. حال این شخص كه بیمارى قند دارد، از خوردن شیرینى لذت مى‏ برد یا خیر؟ بله، میلِ «خوردن» برای او لذت دارد. یعنی اگر به او شیرینی تعارف کنید، او با میل آن را می خورد و لذت می برد؛ زیرا لذت با عضوی از اعضای او که دهانش و شهوت شکمش است، سر و کار دارد. درست است که خوردن شیرینی برای عضوی از بدنش لذت دارد؛ اما برای کل وجودش ضرر دارد و بدبختی به حساب می آید. ممکن است او لذت ببرد، اما لذتی است که کل وجود او را به خطر می اندازد.

در مثال دیگر، شخصی قرار است امشب اعدام شود. مثلاً جرمی مرتکب شده و دادگاه رأی به اعدام او داده است. بعد از لحظاتی او وارد برزخ می شود و باید حسابرسی شود، مسلم است که با اعدام او و رفتنش به برزخ حسابرسی او شروع شده و به خاطر جنایتش باید جوابگو باشد، این شخص، خوشبخت نیست. حال اگر امشب به او چلوكباب بدهند، فسنجان بدهند، جوجه كباب بدهند، عضوى از اعضایش یا یكى از استعدادهایش ممكن است لذت ببرد؛ ولی ما او را خوشبخت نمى ‏دانیم. خوشبختی و بدبختی یا سعادت و شقاوت مربوط به کل وجود انسان است.

از مطالبی که گفته شد این نتیجه را می گیریم که رابطه لذت با سعادت رابطه «جزء» است با «کل». برای روشن تر شدن موضوع، یک مثال محسوس تر بیان می کنیم:‌ رابطه لذت با سعادت مثل رابطه «سعادت فرد» است با «سعادت اجتماع».

 یعنى رابطه «لذت» با «سعادت» مساوى است با رابطه «لذت فرد» با «لذت اجتماع». مثلاً یک موقع لذت من این است که پولدار شوم، بعد بروم از خارج کشور صد تن برنج بخرم و وارد کشور کنم. یا ده میلیون تومان مبل و کالای لوکس از خارج کشور بخریم و وارد کنم و در داخل کشور بفروشم. این کار برای من خیلی خوب و سودآور است. اما از این جهت که من دارم ده میلیون تومان ارز مملکت را از کشور خارج می کنم به کل جامعه و سعادت جامعه لطمه می زنم. از لحاظ رفاه فردی من آدم خوشبختی هستم؛ اما کل جامعه به خاطر این نوع تجارت من به خطر می افتد.  

4. «مطبوع بودن یا نبودن» مختص زمان حال است، اما «مصلحت بودن یا نبودن» مربوط به زمان حال و آینده است.

مثلاً کودکی که از واکسن زدن فرار می کند، به فکر آینده نیست؛ به فکر این است که همین حالا آمپول نزند، الان دردش نگیرد. اما مادر هم زمان حال کودک و هم آینده کودک را دوست دارد، چون مصلحت فرزندش را می خواهد. در «مصلحت» زمان حال و آینده فرقى نمى ‏كند و هر دو یكی است. اما در «لذت و مطبوع بودن» فقط زمان حال مطرح است.

پس نتیجه می گیریم که لذت با خوشبختی و رنج و سختی با شقاوت برابر نیستند.

افرادى كه شعورشان به مصلحت مى ‏رسد، هم حال و هم آینده را در نظر دارند. اما افرادى كه جاهلند، به این فكرند كه زمان حال را خوش باشند، الان لذت ببرند و زیاد به فکر آینده و مصلحت نیستند.

قرآن کریم در نموداری که برای انسان ترسیم می کند می گوید انسان نقطه ی آغازی به نام تولد دارد و نقطه پایانی ندارد. یعنی انسان مدتی در دنیا زندگی می کند، بعد وفات و قبر و برزخ و قیامت و پس از آن حیات جاودانه و ابدی دارد. پس انسان باید به خودش نگاه ابدی داشته باشد، وقتی با این دیدگاه به خودش نگاه کرد، آن وقت می اندیشد که مصلحت او در حال و آینده چیست؟

کسانی که اعتقادی به دنیای بعد از مرگ ندارند یا دارند و برایشان مهم نیست و فقط دنیا را می شناسند، کلیه مسائل از قبیل مصلحت و عزت و سعادت برای شان در قالب دنیا معنا پیدا می کند.

مسئله «سعادت و شقاوت» با مسئله «زمان» مرتبط است. اگر كسى خود را فقط در محدوده دنیا ببیند، همه چیزهایی که فکر می کند به نفع اوست، رنگ دنیایی دارد و آخرت برای او معنا ندارد. اصلاً فکر نمی کند که  مصلحتش هم حال و هم آینده را در بر می گیرد، هم دنیا دارد و هم آخرت، فکر نمی کند که دنیا و آخرت یکی هستند و او هم جهنم دارد و هم بهشت.

حال کسی که به خود نگاه ابدی دارد در کلیه ارتباطات و رفتارش با خود و دیگران براساس نوع دیدگاهش ارتباط برقرار می کند. مثلاً در انتخاب دوست دقت می کند و با کسانی دوست می شود که سد راه سعادت آخرت او نشوند. رشته تحصیلى را انتخاب می کند كه منافاتی با حركت ابدى او نداشته باشد.

زمانی که دیدگاه از دست می رود انسان شعورش را از دست می دهد و مصلحت اندیشی او کور می شود. مثلاً در دانشگاه رشته ‏اى را انتخاب مى‏ کند كه ظاهراً خیلى پول و شهرت در آن است، اما همین پول و همین شهرت آینده او را خراب مى‏ كند.

وقتی انسان خود را یک موجود ابدی می بیند در رفتار با دیگران نیز دقت نظر داشته و خودش را محدود به عمر دنیا یعنی 60- 70 سال نمی بیند؛ نمی گوید، من 70 سال زنده هستم، بلکه می گوید من برای ابد زنده هستم، قبر دارم، قیامت دارم، آنجا هم نیاز به آذوقه و توشه دارم. اگر فقیر متولد شوم، بدبخت هستم.

بنابراین در رفتار با خانواده ام هم آنها را با نگاه ابدی می بینم‏، دختر یا پسرم را صرفا در محدوده دنیا تعریف نمی کنم. مثلاً فرزندم دختر یک ساله یا 2 ساله است و باید از الان به فکر جهیزیه او باشم. واکسن هایش را مرتب بزنم، به مدرسه بفرستم تا درس بخواند، سپس به دانشگاه برود. اگر پسر است سربازی برود، ازدواج کند و بعد هدیه ای برایش بدهم و الی آخر؛ در این نوع دیدگاه فرزندم را فقط در محدوده ی دنیا دیده ام و بس. به نظر خودم، خود را یک پدر موفق و مادر موفق می بینم و می گویم: «فرزندم الحمدلله دکتر شد‏، مهندس شد، خوشبخت شد، خانه دارد، اتومبیل دارد...پس من پدر خوبی بودم». اما قرآن می فرماید: « یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ؛ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ؛ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ= روزى كه آدمى از برادرش و از مادرش و پدرش و از همسرش و پسرانش مى‏ گریزد» (عبس/34-35-36)

چرا آنها از همدیگر فرار مى‏ كنند؟ چون متوجه مى ‏شوند که كار دیگرى باید براى فرزندشان  مى‏ كردند، چیز دیگرى باید برایشان تهیه مى كردند و تهیه نکردند. باید اطلاعات آخرتی به آنها می دادند و ندادند.

 لذا قرآن وقتى صحنه خانواده را در قیامت مطرح مى ‏كند؛ مى‏ گوید: اینها دارند از هم فرار مى‏ كنند، همه نسبت به هم دیگر خائن هستند؛ مگر متقین، کسانی که نسبت به فرزندشان بینش درست داشتند.

نبى اكرم‏ (صلى الله علیه وآله) فرمود: «هیچ كس خداوند را به گناهى بالاتر از جهالت خانواده و فرزندانش ملاقات نمى‏ كند».

لذا وقتى داریم راجع به سعادت و خوشبختى صحبت مى‏ كنیم باید ببینیم با كدام معیار صحبت مى‏ كنیم در سعادت گذشته حال و آینده یكى است اما در خوش آمدن یا خوش نیامدن زمان حال مطرح است.

نکته بعدی این است که انتخابگر در مصلحت و لذت کدام شأن انسان است. که جلسه بعد صحبت می کنیم.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed