www.montazer.ir
سه‌شنبه 26 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 2446
زمان انتشار: 21 آوریل 2015
آورده اند که ...

آورده اند که ...

معتصم عباسى شخصى به نام عمربن فرج را به عنوان فرمانرواى مدینه برگزید و او را به مدینه فرستاد تا معلم مخصوصى براى حضرت هادى (علیه السلام) كه در آن وقت هشت سال داشت پیدا كند. عمربن فرج از دشمنان خاندان رسالت بود و منظور معتصم از تعیین معلم این بود كه تعلیم و تربیت او در حضرت امام هادى (علیه‌السلام ) اثر بگذارد و افكار آن حضرت را عوض كند و دوستى دشمنان اهل بیت (علیهم السلام ) را در دل امام (علیه السلام ) جاى دهد.

 

عمربن فرج پس از جست و جو شخصى به نام جنیدى را كه از دشمنان خاندان رسالت بود به عنوان معلم حضرت هادى (علیه السلام ) برگزید و از او خواست كه مانع ملاقات شیعیان با حضرت هادى (علیه السلام ) گردد.

 

جنیدى به كار خود مشغول شد ولى هر روز آن چه از حضرت هادى (علیه السلام ) مشاهده مى كرد شگفت زده مى شد روزى محمد بن جعفر از جنیدى پرسید: این كودك -  یعنى حضرت هادى (علیه السلام ) - چگونه است؟

 

جنیدى از این تعبیر برآشفته شد و گفت: مى گوئى این كودك نمى گوئى (این پیر) تو را به خدا كسى را داناتر از من نسبت به علم و ادب در مدینه مى شناسى؟

محمد پاسخ داد: نه جنیدى.

گفت: قسم بخدا من بحثى را در ادبیات پیش مى كشم مى بینم او مطالبى را به گفته هایم مى افزاید كه من از آن ها استفاده مى كنم و از او درس مى آموزم .

چند روز بعد محمد بن جعفر با جنیدى ملاقات كرد و پرسید: حال این كودك چگونه است؟

جنیدى از این سئوال ناراحت شد و گفت: دیگر این حرف را نزن سوگند به خدا او بهترین انسان روى زمین است ، گاهى مى‌خواهد وارد اطاق شود مى گویم یك سوره از قرآن بخوان بعد وارد شو مى گوید: كدام سوره؟ من از سوره هاى بلند آغاز قرآن را نام مى بردم او همان سوره را از اول تا آخر به طور دقیق و درست مى خواند به طورى كه من درست تر از آن نشنیده‌ام. او قرآن را زیباتر از همه مى خواند. به علاوه حافظ همه قرآن است. معنى باطنى و تفسیر ظاهرى قرآن آگاه است .

سرانجام همین جنیدى كه از دشمنان خاندان رسالت بود مرید آن ها شد.(١)

آن حضرت ، در جواب با آرامش و متانت فرمود: من همانند تو آبرو ریز و هتّاك نیستم ، شكایت تو را به كسى مى كنم كه من و تو و خلیفه را آفریده است. در این هنگام بُریحه با خجالت و شرمندگى، روى دست و پاى حضرت افتاد و ملتمسانه عذرخواهى و تقاضاى بخشش كرد

 

شكایت به بالاترین مقام عالم

شخصى به نام بُریحه عبّاسى از طرف متوكّل ، مسئولیّت امامت نماز جمعه شهر مدینه و مكّه را بر عهده داشت و جیره خوار او بود؛ جهت تقرّب به دستگاه ، نامه اى بر علیه امام هادى علیه السلام به متوكّل نوشت كه مضمون آن چنین بود:

چنانچه مردم و نیز اختیارات مكّه و مدینه را بخواهى ، باید علىّ هادى را از مدینه خارج گردانى ، چون كه او مردم را براى بیعت با خود دعوت كرده است ؛ و عدّه اى نیز اطراف او جمع شده اند.

 

بُریحه چندین نامه با مضامین مختلف براى دربار فرستاد. با توجّه به این سخن چینى ها و گزارشات دروغین ؛ و این كه شخص متوكّل نیز، دشمن سرسخت امام هادى علیه السلام و فرزندانش بود، لذا یحیى فرزند هرثمه را خواست و به او گفت : هر چه سریع تر به مدینه مى روى و علىّ بن محمّد علیهما السلام را از مسیر بغداد به سامراء مى آورى .

 

یحیی مى گوید: در سال 243 به مدینه رسیدم و چون آن حضرت آماده حركت و خروج از مدینه شد، عدّه اى از مردم و بزرگان مدینه به عنوان مشایعت ، امام را همراهى كردند كه از آن جمله همین بُریحه عبّاسى بود، مقدارى راه كه رفتیم بُریحه جلو آمد و به امام علیه السلام عرضه داشت :

فهمیده ام كه مى دانى من با بدگوئى و گزارشات كذب نزد متوكّل ، سبب خروج تو از مدینه شده ام ، چنانچه نزد متوكّل مرا تكذیب نمائى و از من شكایتى كنى ، تمام باغات و زندگى تو را آتش مى زنم و بچّه ها و غلامانت را نابود مى كنم .

آن حضرت ، در جواب با آرامش و متانت فرمود: من همانند تو آبرو ریز و هتّاك نیستم ، شكایت تو را به كسى مى كنم كه من و تو و خلیفه را آفریده است.

در این هنگام بُریحه با خجالت و شرمندگى، روى دست و پاى حضرت افتاد و ملتمسانه عذرخواهى و تقاضاى بخشش كرد. امام هادى علیه السلام اظهار نمود: من تو را بخشیدم ، و سپس به راه خود ادامه داد.(2)

 

تَر و خشک با هم می‌سوزند

ابوهاشم جعفرى مى گوید: امام هادى علیه السلام به من فرمود: چرا تو را نزد عبدالرحمن بن یعقوب مى بینم ؟

عرض كردم : او دائى من است .

حضرت فرمود: او درباره خدا سخن نادرستى مى گوید، خداوند را (بصورت اجسام و اوصاف آنها) توصیف مى كند در حالى كه خداوند این گونه توصیف نمى شود. پس یا با او همنشین باش و ما را رها كن و یا با ما همنشین باش و او را رها كن.

عرض كردم : او هر چه مى خواهد بگوید، اگر من به گفته هایش اعتقادى نداشته باشم چه ضررى براى من دارد؟

 

امام علیه السلام فرمود: آیا نمى ترسى از اینكه بر او عذابى نازل شود و هر دوى شما را فرا گیرد؟ آیا داستان كسى كه از یاران موسى علیه السلام بود و پدرش از یاران فرعون بود را نمى دانى ؟ وقتى لشكر فرعون به موسى رسید آن پسر از موسى جدا شد تا پدرش را نصیحت كند و به اصحاب موسى ملحق سازد و پدرش همراه لشكر فرعون مى رفت . این پسر با پدر ستیزه مى كرد تا این كه هر دو به كنارى از دریا رسیدند و با غرق شدن فرعون و اصحابش آنها هم غرق شدند. خبر به موسى علیه السلام رسید فرمود: او در رحمت خداست اما وقتى عذاب نازل شد كسى كه همراه گنهكار است دفاعى نشود. (3)

 

پی نوشت:

1) سیره چهارده معصوم ، ص 332.

2) أعیان الشّیعة ، ج 2، ص 37 – 38.

3)  اصول كافى ، باب همنشینى با گنهكاران .

 

 تبیان

منابع:

داستانهاى شیرین و خلاصه از مصائب جانسوز چهارده معصوم علیهم السلام، على گلستانى.

چهل داستان و چهل حدیث از امام هادى علیه السلام، عبداللّه صالحى.

قصه هاى تربیتى چهارده معصوم علیهم السلام، محمدرضا اكبرى.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed