مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرصت یک حیات انسانی از انسانها گرفته شد و در مقابل، یک حیات فاسقانه شروع شد. در این شرایط، دیگر انسانها به صورت یک انسان، زندگی سالم نمیکنند و سالم هم به برزخ متولد نمیشوند. این یک فاجعه بزرگ انسانی است. از این رو، جامعه پزشکی مهدوی رسالت مشارکت در فراهم کردن جامعه انسانی دارند.
در دعای ندبه، حضرت تاریخ بشر را از نظام خلقت و فطرتمدارها شروع میکند. یعنی از حضرت آدم(علیهالسلام)، حضرت نوح(علیهالسلام)، حضرت ابراهیم(علیهالسلام)، حضرت موسی (علیهالسلام). این دو فاز (فطرتگرا و طبیعتگرا) چیزی است که برای خیلیها حتی خود ما هنوز طبیعی نیست. چون عادت نکردهایم به اینکه از نگاه خدا و اهل بیت به انسانیت، نظام خلقت، تاریخ و حوادث تاریخی و زندگی انسانها نگاه کنیم. بلکه از پایین نگاه میکنیم و حالا یک چیزی هم به نام دین در کنار این زندگی طبیعی ما که در بخش جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی است، اضافه شده.
شخص در حالت فطرتگرایانه، حالت طبیعی و عادی دارد. مثلا در نظام ارتباطیاش اهل محبت و مودت است و در بُعد عملی در حیطههای وقتگذاری یعنی هزینه مالی کردن، دوندگیهایش، از آبرو صرف کردن، از علم و اطلاعات و از همه مهمتر از صرف کردن قلبش برای امام زمان(علیهالسلام) و خدا و اهل بیت(علیهمالسلام) دریغ نمیکند. جامعه هم باید همین حالت عادی را داشته باشد. نباید استثناء باشد. یعنی سه عشق «الله، اهل بیت و جهاد در راه خدا» باید در راس معشوق هایش باشد.
جامعه پزشکی مهدوی رسالت زمینه سازی برای ایجاد یک جامعه انسانی دارند
حالا حضرت در ادامه دعای ندبه از یک روند خیلی عادی فطرتگرایی صحبت کرده و میفرماید: «لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی الْهادِینَ بَعْدَ الْهادِین = دستور پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) امتثال نشد نسبت به اهل بیت که یکی پس از دیگری هدایت گر بودند».
پیغمبر گفت اگر شما یک زندگی درست میخواهید، بعد از من از علی و بعد حسن، بعد حسین، بعد سایر امامان تبعیت کنید. یعنی بعد از من اینها باید حاکم باشند. اگر اینها حاکم باشند، شما یک زندگی طبیعی و خوب و عالی و انسانی دارید، اما امام صادق(علیهالسلام) میفرماید امتثال نشد امر رسول الله؛ یعنی فرصت یک حیات انسانی از انسانها گرفته شد. یعنی حیات فاسقانه شروع شد. دیگر انسانها به صورت یک انسان سالم زندگی نمیکنند و سالم هم به برزخ متولد نمیشوند.
الان شما نگاه کنید. یک سیل در اکثر نقاط کشور آمد، همه بسیج شدند تا مشکل را حل کنند. بعضی از پزشکان هم بسیج شدند تا مریضها را درمان کنند. حالا چه کسی همت میکند تا یک جامعه را از فسق نجات دهد؟ چه کسی همت میکند آدمها را از باطن حیوانیشان نجات دهد و به یک باطن انسانی برساند؟ کدام گروه میخواهند این کار را بکنند؟ این وظیفه شماست که به عنوان جامعه پزشک مهدوی دست به این کار بزنید.
جامعه پزشکی مهدوی یعنی آدمهایی که یک هویت صنفی دارند. اول این که خودشان آدم هستند و مؤمن، بعد یک هویت صنفی دارند که آن هویت صنفیشان درمان دیگران است. از هویت صنفی پزشکی و جامعه پزشکیشان استفاده میکنند برای اینکه آن درمان اصلی اتفاق بیفتد. اگر درمان ظاهری هم میکنند چون میخواهند با درمان ظاهری باطن قضیه را درمان کنند. این وظیفه جامعه پزشکی است، باید بسیج شویم و دست به دست هم بدهیم و یک تکانی بخوریم.
در انجام این رسالت، اول از همه حواسمان به خودمان باشد. این خیلی مهم است، یعنی مراقبت از خود داشته باشیم. به قول حضرت علی (علیهالسلام) بَوّاب (یعنی دربان) دربان دل خود باشیم که نگذاریم هیچ معشوقی به این سه معشوق اصلی بر ما غلبه کند. (1) چون وقتی که خراب شدیم، رابطهمان با همه اشیاء خراب میشود. در حالی که مراقبت از خود، باعث میشود همیشه شاد و سالم باشید. علامتش هم این است که غصه دنیا را نخورید. در کنار این که همّ دارد. مثلاً دخترش میخواهد ازدواج کند، همّ دارد و تلاش میکند، اما غصه و اضطراب و دلشوره ندارد. یعنی این که میگویند «همّ و غم» درست نیست. انسان میتواند همّ چیزی را داشته باشد، اما غم نداشتهباشد و با شادمانی کارهایش را انجام دهد. مگر کسی که در شب عروسی تلاش میکند و همّ دارد، غم هم دارد؟ او پیوسته شاد است.
همّ یعنی اینکه بدوم بروم تا مشکل را برطرف کنم. ولی انسان در اینجا غمگین و مضطرب و مچاله و افسرده نیست. این همّ خیلی خوب است.
انسانی که فاسق شد، بهترین زن را هم که به او بدهند، نمیتواند درکش کند. یا بهترین شوهر هم که داشته باشد، با او مشکل دارد. یا بچه خوب دارد و قدرش را نمیداند. یا پدر و مادر خوب دارد، ولی قدرش را نمیداند. خدا نعمتهای بینظیری به او میدهد و آنها را نمیبیند. او فقط برای چیزهایی که ندارد، گریه میکند. در اینجا تعادل آدم خراب میشود.
پس: 1 ـ اینکه انسان بَوّاب و دربان دل خودش باشد، یعنی حواسش به خودش باشد که فاسق نشود. چون شوخی نیست باطن انسانی را از دست دادن. یک فاجعه است. چون اینطور که شد، دیگر نمیتواند از دنیا لذت ببرد. دائماً غمگین است. نماز هم میخواند از خدا لذت نمیبرد. از اهل بیت و غیب و ارتباط با ملائکه و رفت و آمد با فرشتهها و حرم اهل بیت لذت نمیبرد. این یک طرف قضیه است. طرف دیگر قضیه این است که وقتی وارد برزخ میشود، تازه اول ماجراست. حالا چه کسی میخواهد او را درست کند؟
«وَ الْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلَى مَقْتِهِ، مُجْمِعَةٌ عَلَى قَطِیعَةِ رَحِمِهِ= امت بر دشمنى نسبت به آن حضرت پافشارى كردند و براى قطع رحم او و تبعید فرزندانش گرد آمدند». امت بعد از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) اصرار ورزیدند به دشمنی خاندان حضرت.
در تاریخ خواندهاید که بلافاصله بعد از رحلت پیغمبر شمشیر کشیدند و هر چه بود، نابود کردند. با حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) چه کار کردند؟ با حضرت مجتبی(علیهالسلام) چه کار کردند؟ همین طور نسبت به سایر فرزندان حضرت. ما هم میتوانیم اینطور باشیم. شاید هم باشیم. چون ممکن است خیلی جاها آن چیزی را که باید دوست داشته باشیم از آن متنفریم، و از آن چیزی که باید متنفر باشیم به شدت دوستش داریم.
حضرت صادق (علیه السلام) میفرماید: امت اصرار داشتند به دشمنی با اهل بیت (علیهم السلام). چطور میشود که آدم جلوی خدا و پیغمبر میایستد؟ با لج هم میایستد. انسان باید همیشه گریه کند و دعا کند که عاقبت به خیر شود.
«وَ إِقْصَاءِ وُلْدِهِ إِلَّا الْقَلِیلَ مِمَّنْ وَفَى لِرِعَایَةِ الْحَقِّ فِیهِمْ= و برای تبعید فرزندانش گرد آمدند، مگر اندکی از کسانی که برای رعایت حق درباره ایشان، به پیمان پیامبر وفا کردند». حالا داستان از اینجا شروع می شود.
«فَقُتِلَ مَنْ قُتِل= پس کشته شد آنکه کشته شد». قتلها شروع شد. اول حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، بعد امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، بعد حضرت مجتبی (علیهالسلام)، تازه اینها تنها نبودند. دهها و صدها هزار نفر انسانهایی که عاشق اهل بیت بودند، کشته شدند. این داستان تا بیش از صد سال که دوران بنیامیه بود بعد بنیالعباس، ادامه داشت. الان هم هر کس یک عشقی داشته باشد در جامعه باید خسارت بدهد.
«وَ سُبِیَ مَنْ سُبِیَ وَ أُقْصِیَ مَنْ أُقْصِیَ وَ جَرَى الْقَضَاءُ لَهُمْ بِمَا یُرْجَى لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَة = اسیر گشت آنکه اسیر گشت، و تبعید شد آنکه تبعید شد و قضا بر آنان جاری شد به آنچه که بر آن امید پاداش نیک میرود».
حضرت میگوید: این کشته شدنها، اسارتها و تبعیدها به حسن عاقبت رسید. یعنی اگر ما یک عاقبت و آینده روشنی میخواهیم، این طرفش قتل و اسارت و تبعید است. اینها میتواند آن آینده روشن را بسازد. چون زمین برای خداست: «إِذْ كَانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ الصَّالِحِینَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولا وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ، وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیم = زمین برای خداست و به هر کس که بخواهد به ارث میدهد زمین را به هر کدام از بندگانش و سرانجام از آنِ پرهیزگاران است و منزّه است پروردگار ما که به یقین وعده پروردگارمان انجام شدنی است، و خدا هرگز از وعده خویش تخلّف نمیکند و او نیرومند حکیم است».
در اینجا حضرت، آینده جهان و انتهای عالم و حاکمیت را بیان میکند. یکدفعه حضرت وسط این «قتل، سبی و اقصی» که اتفاق افتاده، چند حادثه تلخ جانخراش انسانی را مطرح میکند و میفرماید: اینها زمینهای شد برای اینکه یک آیندهای قرار است با اینها ساخته بشود. چون این «قتل، سبی، اقصی» فاجعهاش به جامعه جهانی رسیده. آن رهبران که نباشند، افراد زندگی فاسقانه پیدا خواهند کرد و زندگی انسان دیگر طبیعی نیست. مثل اینکه بگویم همه پزشکان را در کشور یا کشتند یا اسیر کردند یا بیرون کردند. اگر الان در یک کشور 80 میلیونی، هیچ پزشکی نداشته باشد، نتیجه این میشود که تا چند ماه آینده، میلیونها انسان میمیرند. نظام سلامت در کشور کلاً به خطر میافتد.
گریه در فراق امام زمان نشان از سلامت نفس است
«فَعَلَى الْأَطَائِبِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمَا وَ آلِهِمَا، فَلْیَبْكِ الْبَاكُون= پس بر پاکیزگان از اهل بیت محمّد و علی (درود خدا بر ایشان و خاندانشان)، باید گریه کنندگان بگریند»، یعنی فقدان امام زمان (علیهالسلام) خیلی گریه دارد. فقدان امام یعنی محرومیت جامعه از کسی که تضمینکننده سلامت انسانهاست. این گریه دارد که چرا حضرت نیست. ولی ما چون عادت کرده ایم به این وضع طبیعتگرایانه، غصهمان نمیگیرد.
«وَ إِیَّاهُمْ فَلْیَنْدُبِ النَّادِبُون= و زاری کنندگان بر ایشان زاری کنند» برای اینها باید ندبه کرد. زاری کردن، فقط گریه نیست.
«وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُدَرَّ الدُّمُوعُ وَ لْیَصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ یَضِجَّ الضَّاجُّونَ وَ یَعِجَ الْعَاجُّون= و برای مانند آنان باید اشکها روان شود، و فریادکنندگان فریاد زنند، و شیون کنندگان شیون کنند، و خروشندگان بخروشند». این همه حالت طبیعی یک فطرت گراست.
«أَیْنَ الْحَسَنُ أَیْنَ الْحُسَیْنُ أَیْنَ أَبْنَاءُ الْحُسَیْنِ= حسن کجاست؟ حسین کجاست؟ پسران حسین کجایند؟» آیا این دلتنگیها سراغ ما میآید؟
اگر ما به چنین حالی نرسیدیم، پس هنوز طبیعی نشدیم. اگر طبیعی بشویم دیگر احتیاجی به فهماندن نیست. چون طبیعی است. مثلا بچهای که در سن کم ازدواج میکند، نمیتواند رابطه عاطفی خوبی با همسرش برقرار کند، باید به یک بلوغ عاطفی برسد تا بتواند عشقش را مدیریت کند.
علت اینکه در فراق شوهر و زنت و اطرافیانت گریه میکنی، این است که عشق داری. پس در بکاء دلدادگی هست. اگر ما برای امام زمان علیهالسلام دلتنگی نداریم، اگر برای خدا و اهل بیت و فرشتهها و انبیاء و ائمه دلتنگی نداریم، یعنی خوب بالغ نشدهایم. دلتنگی برای حضرت خیلی مهم است. چون شاخص سلامت یک نفس است.
پس سعی کنید گریه را داشته باشید. گریه حالت کاملاً طبیعی است. اگر کسی سالم باشد، گریه میکند. اگر کسی پدر و مادرش مرده و گریه نکند، طبیعی نیست.
قا/183
دعای ندبه/
1) إنّی کنتُ بوابّــــــاً لقلبـــــــی
کلیدواژه ها:
آثار استاد