مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
آرزو از یک سو با شکست ها و ضعف ها ممکن است انسان را از پا درآورد و از سوی دیگر اگر کنترل نشده و با احتیاط با آن برخورد نشود، آسیبش متوجه آخرت انسان می شود. پس آرزو همانند شمشیر دو دم عمل می کند.
پس آسیبی که آرزو به انسان می زند، فقط مختص دنیا نیست که اثرش موقتی باشد، بلكه اثر بسیار طولانى آن در آخرت است که ابدیت انسان را خراب می کند. قبلا بیان شد که «آرزو کردن» برای انسان مجانی تمام نمی شود؛ بلکه کسی که دلش را به آرزویی می دهد، آن آرزو و میل داشتن، دل او را می برد. دل که رفت، عمر انسان هم صرف همان چیزی می شود که انسان آرزویش را کرده است. اما عمر دوران جنینی و کوتاه انسان در دنیا است و زمانِ محدود آن، سرمایه ای گران است که باید در جهت تولد سالم به آخرت مصرف شود، ولی صرف امیال و آرزوهای باطل دنیا می شود.
از سوی دیگر، آرزو مزایایی هم دارد، آبادانى جهان بر اثر آرزوست. امروزه ما از نعمت برق برخورداریم و در هوای گرم از وسایل خنک کننده استفاده مى كنیم. در هوای سرد با وسایل گرم کننده گرم می شویم؛ این همه دستگاه های مختلف، ضبط صوت، بلندگو، هواپیما و هر نعمت دیگرى كه استفاده مى كنیم، همه به بركت وجود آرزو است. پس آرزو نه تنها بد نیست، بلكه مفید و لازمه زندگى بشر است. آرزو زمانی بد است که با شخصیت و هویت اصلى انسان سازگارى نداشته و عمر و قوای انسان را تلف کند و در نتیجه مانع کسب سعادت ابدی او شود.
گاهی یک میل و آرزوی بد، زمانی در دل انسان ایجاد می شود که در معرض تشویق نابجا، نادرست و بی موقع قرار می گیرد. یعنی همه عمر و وقتش را صرف آن کار می کند و از کسب سعادت ابدی باز می ماند. مثلاً یک نفر استعداد علمی و درسی خوبی دارد، چون در دانشکده یا مدرسه از نظر بدنی قوی است، او را تشویق می کنند که تو می توانی ورزشکار خوبی شوی و مدال بیاوری؛ بدن قویی داری؛ می توانی خوب بدوی؛ او تحت تأثیر این تشویق های نابجا همه ی عمر و نیرویش را صرف میادین ورزشى می کند و از بسیارى از كمالات علمى و معنوى محروم می ماند.
خداوند کسی را که دنبال آرزوهایش خودش برود، به حال خودش رها می کند
کسی که پیروی از آرزوهای خودش می کند، خدا او را به خودش وا می گذارد. پس آرزوها و آمالى كه انسان را از ارزش اصلى ساقط مى كنند، قابل پیروى نیستند.
على (علیه السلام) مى فرماید: «إنّ مِن أبغَضِ الرِّجالِ إلَى اللّه ِتعالى لَعَبدا وَكَلَهُ اللّه ُإلى نَفسِهِ، جائرا عَن قَصدِ السَّبیلِ، سائرا بغَیرِ دَلیلٍ = یكى از منفورترین مردم نزد خداوند متعال، بنده اى است كه خدا او را به خودش وا گذاشته است. او از راه راست بیرون رفته و بدون راهنما حركت مى كند.» (نهج البلاغة: الخطبة 103)
خدا كسى را به خودش واگذار نمى كند، مگر این كه انسان قبلاً زمینه اش را فراهم کرده باشد. «واگذار كردن» به خود، یعنى خداوند نقشی و كارى به زندگی شخص ندارد. چنین فردی، تصمیم، میل، اقدامات و وقت گذارى هایش بر اساس رضایت خداوند نیست. بر اساس لیاقت و شخصیت واقعى انسانی او نیست. بر اساس این است كه جامعه چى مى پسندد؛ فلان كس چه مى پسندد؛ می گوید امروز چه چیزى مد است. بر اساس معیاری که خدا گفته زندگی نمی کند. همه چیز برای او اینطور است که هدف وسیله اش را توجیه مى كند. از راه راست منحرف است و بدون راهنما مسیر زندگى را طى مى كند.
در ادامه حضرت می فرماید:« إن دُعِیَ إلى حَرثِ الدُّنیا عَمِلَ، و إن دُعِیَ إلى حَرثِ الآخِرَةِ كَسِلَ؛ كَأَنَّ ما عَمِلَ لَهُ واجِبٌ عَلَیهِ، وكَأَنَّ ما وَنى فیهِ ساقِطٌ عَنهُ= اگر به آباد كردن دنیا فرا خوانده شود، مى كوشد و اگر به آباد ساختن آخرت دعوت شود، تنبلى مى ورزد».
وقتی به امور مادی و پرزرق و برق دنیا دعوت می شوند، عمل می کنند. وقتی برای آخرت دعوت می شوند، تنبلی و سستی می کنند. مثل این است که انجام کارهای پرزرق و برق دنیا برایش وحی مُنزل و واجب است. اما کارهای آخرت از او ساقط بوده و واجب نیست و اصلاً برایش آخرت و حسابی نیست.
جامعه شهری و صنعتی امروز، ما را به سمت «آرزوها» سوق می دهد
جامعه شهری و رو به پیشرفت امروز، انسان های آزمند و با آرزوهای دراز را تربیت می کند و انسان برای رسیدن به این آمال و آرزوها، به دنبال زندگی بهتر، بطوری در تلاش است که همه عمرش را صرف آن می کند.
امروزه متأسفانه اینطور شده که همه افراد لفظ فرهنگ را به كار می برند؛ یا هر کس هر نوع فعالیتى داشته باشد كه با كتاب و دفتر سر و کار داشته باشد، مى گوید فرهنگى هستم. اهل علم هستم. امّا چقدر تحصیل درباره آخرتش دارد؟ چقدر راجع به تربیت فرزند و همسرداری می داند؟ چقدر احکام شرعی می داند؟ جالب اینجاست که هیچ توجهی ندارد که این ها تأثیر آرزوهاست.
خاصیت جامعه شهرى و جامعه ی صنعتى و دارای تكنولوژى این است که انسانها را چنان شتاب زده و عجول مى كند كه به هیچ وجه فرصت توجه به سایر امور ندارند. كم وقت ترین مردم، مردم شهرها هستند. هیچ وقت به خود یا به دیگران نمى گویند: «بابا صبر كنید و چند لحظه بگذارید آدم باشم و با خودم فكر كنم؛ به من دیكته نكنید؛ تلویزیون را خاموش كنید و بنشیند یك لحظه فكر كنید، آخر ما کی هستیم؟ ارزش ما به چیست؟ سعادت ما در گرو چیست؟ »
با یاد مرگ باید به جنگ آرزوها رفت
روایتی از حضرت امیر (علیه السلام) است: «إنّی مُحارِبٌ أمَلی و مُنتَظِرٌ أجَلی= من با آرزوى خود در ستیزم و چشم به راه اجل خویشم» (غرر الحكم: 3774).
دو نكته ی ظریف در کلام حضرت وجود دارد.
نکته اول) یكى این كه مى خواهد بگوید كه (أمل) آرزو سراغ همه مى آید و هیچ كس از تیررس آن مصون نیست، فقط باید با آن جنگید. باید او را در دل راهش نداد. «محارب» یعنى جنگنده و مبارزه کننده. آدم مبارز چون نگران است؛ نقشه می کشد؛ زد و خورد دارد و زخمی هم می شود. یعنی اگر حال مبارزه نداشته باشى و دل را رها کنی در این جنگ می بازی.
نکته دوم) درعبارت «مُنتَظِرٌ أجَلی»، حضرت أجل را به عنوان پشتیبان ذكر مى كند. یعنى آنچه كه از مرا در مقابل آرزوهایم پشتیبانى مى كند، یاد و انتظار مرگ است. یاد مرگ تعدیل کننده انسان است. انسان در دنیا ماهیت جنینی دارد، اولاً باید خودش را براى شرایط زیستى ثابت بعد از مرگ آماده كند و ثانیاً، وقتش هم محدود است. یعنی توجه به «هدف و راه مشخص» با «زمان محدود»، انسان را آرام مى كند و باعث مى شود، هوسبازى نكند.
باز از امیرالمؤمنین (علیه السلام) داریم: «الأملُ حِجابُ الأجَلِ=آرزو، حجاب اجل است» (غرر الحكم: 997). آرزو یاد مرگ را به تأخیر مى اندازد. آدم فكر مى كند حالا كه آرزو دارد، نمى میرد یا حالا كه آرزو دارد، نباید بمیرد. پس مرگ را باور نمی کند. اما یك دفعه مى بیند كه عمر تمام شد.
بنابراین، وقتی جنازه ای را دفن مى كنیم، حواسمان باشد كه داریم یك دنیا را دفن مى كنیم. موجود نامحدود با آمال و آرزوهاى نامحدود را دفن مى كنیم. این موعظه به درد پیرمردها که عمرشان تمام شده، نمی خورد؛ بیشتر به درد جوان ها مى خورد كه از اول زندگى باید خودشان را تنظیم كنند.
حضرت على (علیه السلام) مى فرماید: بعضى از افراد مى آیند مشرف به آرزویشان مى شوند. یعنى یك عمر دورخیز كرده و نزدیك است كه برسد، مى بیند كه رشته عمر پاره شد. مثل این كه از ته چاه بالا مى آید به لب چاه كه مى رسد، قیچى مى خورد و پایین مى افتد. به قول امام خمینی ره خیلی ها هم تا آخر عمر به آن دسترسی پیدا نمی کنند.
در کلام دیگر از حضرت می خوانیم: «آن موقع كه أجل ها ظاهر مى شوند، آرزوها مفتضح مى شوند». با سرآمدن اجل، همه آرزوها رنگ مى بازند. حال سؤالی از شما دارم، هر كدام از ما برنامه اى براى آینده داریم. اگر بگویند دو سال دیگر شما می میرید، ببینید چقدر نظام ارزشى ما زیر و رو مى شود؛ چقدر كارها را ترك مى كنیم؛ اگر اهل این مراقبت ها باشیم، آیا ما واقعاً به خودمان این اجازه را مى دهیم كه دنبال هر كارى برویم؟ وقت روى هر چیزى بگذاریم؟ خیر. واقعاً آرزوها مفتضح می شوند و معشوق ها رنگ می بازند. بهترین موعظه گر یاد مرگ است.
حضرت امیر (علیه السلام):«من اطال الامل اساء العمل= هیچ بنده اى آرزوهایش را طول نمى دهد، مگر این كه در عمل بدكردار مى شود» (نهج البلاغه، جلد چهارم، صفحه32). طبق فرموده ی استاد مطهری باید از طول و عرض آرزوها کاست و به ارتفاع آن افزود. وقتی طول و عرض آرزوها زیادند، انسان را پایین نگه می دارند. اما وقتى ما طول و عرض و دامنه را كم كردیم، ارتفاع زیاد مى شود و انسان بالا مى رود. هر وقت بنده اى آرزوهایش را طول مى دهد، یعنى معشوق های زیادى دارد و بدكردار و بدعمل مى شود، آلوده به گناه می شود.
یكى از ترفندهاى شیطان لعین و خبیث همین است كه به انسان مى گوید: تو هنوز فرصت دارى! وقت توبه و عبادت دارى؛ وقت استغفار و جبران دارى؛ توبه را بگذار برای بعد؛ حیف است، همه دارند استفاده مى كنند، تو عقب نمانى».
در یك حدیث تكان دهنده و دردناك نبى اكرم (صلى الله علیه وآله) مى فرمایند:« ان اکثر صیاح اهل النار من التسویف = به درستی که بیشترین ناله های اهل جهنم از تسویف است». صیاح از «صیحه» و به معنی فریاد و از ته دل نعره کشیدن است. «تسویف» به معنی امروز و فردا کردن است.
على (علیه السلام) فرمود: «الاَمَلُ لا غایت لَهُ= امل پایان ندارد». وقتی آرزو سراغ ما می آید، یکسره امروز و فردا می کنیم. هر مقدار كه یاد مرگ را عقب مىاندازیم، زشت تر عمل خواهیم كرد.
کلیدواژه ها:
آثار استاد