مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
در اين جلسه بحث درباره ی رابطه سعادت با آرزو است. آرزو شرط رسيدن به سعادت است. يعنى اگر انسان بخواهد خوشبخت و سعادتمند شود، بايد آرزو داشته باشد. فقط آرزو شرط رسیدن است، اما عين سعادت و مساوی با سعادت نیست. زیرا انسان ها به دلیل داشتن دیدگاه ها و آگاهی های مختلف، دارای آرزوهای مختلفند. گاهی نیل به آرزوها پشیمانی به بار می آورد. اما رسیدن به سعادت هیچ پشیمانی به دنبال ندارد.
انسان برای رسیدن به خوشبختی باید آرزو داشته باشد تا به وسیله ی آن به سمت سعادت حرکت کند. نبى اكرم (صلى الله علیه وآله) درباره «آرزو داشتن» مى فرماید: «الْامَلُ رَحْمَةٌ لِامَّتى وَ لَوْلَا الْامَلُ ما رَضَعَتْ والِدَةٌ وَلَدَها وَ لا غَرَسَ غارِسٌ شَجَراً = آرزو براى امّت من رحمت است و اگر آرزو نبود، هیچ مادرى بچهاش را شیر نمىداد، و هیچ باغبانى درختى نمىكاشت.» مادر بچه را دوست دارد؛ آرزوی بزرگ شدن فرزندش را مى كشد؛ آرزوى راه رفتن، حرف زدن و مدرسه رفتن او را دارد؛ برای همین است که با دلخوشى به فرزندش شیر مى دهد. تمام سختى هاى تربیت بچه را تحمل مى كند، چون برای آینده ی او آرزو دارد. بدون آرزو هیچ كشاورزى درختى را غرس نمى كند. اگر کشاورز با نشاط در زمین درخت می کارد و آنها را هرس و آبیاری می کند، براى این است كه آرزو دارد. اگر آرزو از انسان گرفته شود، حرکت انسان متوقف می شود.
حضرت مسیح (علیه السلام) در عبورش به پیرمرد قد خمیده ای رسید که مشغول شخم کردن بود و با زحمت بیل را به دست گرفته، زمین را می کَند. حضرت به حالش رقت کرد و فکر کرد که او با این سن و سال، حالا باید بازنشسته باشد و در گوشه ای استراحت کند و بچه ها و بستگانش زندگی او را تأمین کنند. دست به دعا برداشت و عرض کرد: خدایا آرزو را از او بگیر.
فورا پیرمرد بیل را بر زمین انداخت و رفت در گوشه ای دراز کشید. آب هم جاری شد و کسی نبود آنرا تنظیم کند. حضرت مسیح (علیه السلام) مشاهده کرد وضع زراعت با این ترتیب خراب می شود، عرض کرد خدایا مثل اینکه خواست تو به مصلحت نزدیکتر است. هر طور که خودت صلاح می دانی عمل بفرما. ناگهان پیرمرد برخاست و بیل را به دست گرفت، و آب را تنظیم کرد و خلاصه مشغول فعالیت شد. حضرت مسیح (علیه السلام) جلو رفت و پرسید، سرگرم کار بودی. چرا بیل را انداختی و در گوشه ای استراحت کردی و ناگهان برخاستی و دوباره مشغول فعالیت شدی؟!
پیرمرد گفت: فکر مردنم افتادم. فکر کردم من که معلوم نیست امروز بمیرم یا فردا؛ چرا اینطور جان بکنم؟ برای همین کنار کشیدم. اما بعد در این فکر رفتم که آدم زنده، زندگی می خواهد؛ شاید به این زودی ها نمیرم.
پس آرزو لازمه زندگى بشر است. کسانی كه یأس بر آنها غلبه مى كند، زودتر به سمت پایان زندگى مى روند. کسی كه درها را از هر طرف به روى خود بسته مى بیند، به این نتیجه می رسد که هیچ یک از خواسته هایش برآورده نمی شود و به یأس مطلق می رسد و خودکشی می کند.
نکته ی مهمی که مطرح می شود این است که آرزو مثل مركب مى ماند، مثل اسبى كه بخواهید سوارش شوید. برای استفاده بهتر از مرکب و این که این مرکب ما را به سعادت برساند، اولین شرط این است که اسب یا مركب ما برو باشد، ما را ببرد، خیال نرفتن نداشته باشد. یعنى رام باشد. مثلاً اسبی که رام نباشد از سوار شدن راکب جلوگیری می کند و سوارش را زمین می زند. اسبی که اهلی باشد و در کنترل شخص باشد، انسان را می برد. آرزو هم موتور حركت انسان است و اگر نباشد، انسان حركت نمى كند.
مؤمن اهل آرزوهای بیهوده نیست
مؤمن از داشتن آرزوهای دراز نهی شده است. مرکب آرزوها باید کنترل شود. اگر کنترل نشود می خواهد ما را به هر جا که دلش خواست ببرد؛ هر مقدار که دلش خواست وقت ما را بگیرد؛ با این وضع انسان هیچ پیشرفتی نمی کند. مثل این كه شما سوار اسبى هستید؛ اسب دارد مى رود؛ بعد چشمش به یك علفزار مى خورد و به سمت آن می رود؛ نیم ساعتی می چرد؛ شما مى خواهید حركت كنید، چشمش آب را می بیند و به سمت آن می رود؛ باز شما می خواهید راه بیفتید، ولی مرکب سایه ای می بیند و می خواهد بخوابد. مسلماً با این مرکب به هدف نمی رسیم. باید این مركب را رها کنیم و مركبى انتخاب کنیم كه ما را ببرد به سمت هدف. آرزوها هم همین گونه اند، باید كنترل شوند، زیرا انسان بى نهایت طلب است و هیچ چیز نیست كه انسان نخواهد.
على (علیه السلام) مى فرماید: «غایت و پایانى براى آرزو نیست.» و در جای دیگر می فرماید: «لا تَخْلو النَّفْسُ مِنَ الأملِ حتّى تَدْخُلَ فی الأجلِ = نفْس از آرزو تهى نمى شود مگر زمانى كه اجل سر رسد». (غرر الحكم :10844). حتی اگر لحظه مرگ و احتضار هم از آرزوی شخص سؤال کنید، باز هم آرزو دارد و خواهد گفت بعد از مرگ من چنین و چنان کنید.
اینجاست كه شناخت عمیق از خودِ انسان، واقعیت، سعادت و خوشبختى به داد انسان مى رسد تا انسان از اول جوانى بتواند، راهش را درست انتخاب كند و نگذارد كه جوانى، استعداد، توانایى، نشاط و عمر با ارزشش صرف خواسته ها و تمناهاى بچه گانه و بیهوده و بى ارزش شود.
شهید مطهرى درباره ی کنترل آرزوها می فرماید: باید سطح آرزو را بالا برد، یعنی از طول و عرض آرزو باید كاست و بر ارتفاع آن باید افزود. اگر سطح آرزو پخش باشد، انسان را پخش می کند. استعداد، فکر، عقل، نیروی بدنی و بودجه مالی و همه چیز انسان را تقسیم می کند. بنابراین برای بالابردن سطح آرزو و کم کردن طول و عرض آن باید از رفتن به دنبال آرزوهای باطل خودداری کنیم.
حضرت علی (علیه السلام) فرمود:«إتَّقُوا باطلَ الأمَلِ= از آرزوهای باطل (نادرست و بیهوده) بپرهیزید.» (غررالحكم، ص 86). آرزوی باطل یعنى چیزى كه با اصلِ هویت و شخصیت شما سازگارى ندارد.
باز حضرت در حدیث دیگری می فرماید: «الأَمَلُ خادِعٌ غارٌّ ضارٌّ = آرزو، فریبنده، گم راه كننده و زیان رسان است» (غرر الحكم: ح 1145، عیون الحكم والمواعظ: ص45ح1106). آرزو خدعه كننده، گول زننده و مغرور كننده است.
«الامانی تعمی عیون البصائر= آرزوهای دراز چشم بصیرت انسان را کور میکند» (غررالحکم، حدیث 1375). آرزوها چشم بصیرت را كور مى كند یعنى انسان را از واقع بینى و ارزیابى صحیح استعدادهاى خود، ارزیابى صحیح زندگى، محیط زندگى و ارزش ها باز مى دارد.
کلیدواژه ها:
آثار استاد