مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
آرزو داشتن تابع «معرفت، علم و شناخت» انسان است. يعنى خيلى از امور هستند كه سعادت بخشند، ولى به خاطر اين كه انسان نسبت به آنها جاهل است، آنها را آرزو نمى كند. متقابلاً امورى هستند كه ضد سعادت بشرند و بشر به خاطر نادانى يا هوسبازى آنها را آرزو مى كند. پس صرف اين كه انسان آرزو داشته باشد و به آرزويش برسد، خوشبخت نمى شود. قاعده اش اين است كه «طلبِ مجهولِ مطلق» محال است.
در بحث رابطه ی سعادت و آرزو گفتیم که آرزو با سعادت برابر نیست؛ زیرا:
1. انسان ها به دلیل داشتن دیدگاه ها و آگاهی های مختلف، دارای آرزوهای مختلفند. در نتیجه به تعداد افراد کره زمین، انواع تعریف برای «سعادت و خوشبختی» وجود خواهد داشت و هیچ کدام صد در صد انسان را به سعادت نمی رساند.
2. نیل به «آرزوها» پشیمانی به بار می آورد. اما رسیدن به سعادت، هیچ پشیمانی به دنبال ندارد.
3. «آرزو» شرط رسیدن به سعادت است، نه خود سعادت.
4. «آرزو» مثل تیغ دو دم مى ماند كه به كمك آن، مى شود به سعادت رسید. اما اگر احتیاط نكنیم، مى تواند ما را از سعادت محروم کند. اگر انسان به امور باطل دل ببندد، از سعادت واقعى دور مانده و اگر چیزهایى را آرزو كند كه در راستاى سعادت واقعى هستند، این آرزوها او را به سعادت خواهند رساند.
نکته ی پنجم و آخرین نکته در رابطه ی سعادت با آرزو این است که آرزو داشتن تابع «معرفت، علم و شناخت» انسان است. یعنى خیلى از امور هستند كه سعادت بخشند، ولى به خاطر این كه انسان نسبت به آنها جاهل است، آنها را آرزو نمى كند. متقابلاً امورى هستند كه ضد سعادت بشرند و بشر به خاطر نادانى یا هوسبازى آنها را آرزو مى كند. پس صرف این كه انسان آرزو داشته باشد و به آرزویش برسد، خوشبخت نمى شود. قاعده اش این است كه «طلبِ مجهولِ مطلق» محال است. یعنى انسان چیزى را كه كاملاً مجهول است و هیچ آگاهى نسبت به آن ندارد، طلب نمى كند. شما چه زمانی چیزى را هوس مى كنید؟ چه زمانی به چیزى دل مى بندید و آن را آرزو مى كنید؟ زمانى كه راجع به آن چیز، آگاهى نسبى پیدا كنید. امّا اگر راجع به آن شناخت نداشته باشید و از دایره ی آگاهى شما خارج باشد، هرگز آن را هوس نمی کنید. مثلاً غذایی را كه تا به حال نخورده ایم، هیچ وقت آن را هوس نمى كنیم. غذاهایى در ایران وجود دارد كه مردم کشورهای دیگر که از اینها بی خبرند، آنها را هوس نمى كنند. امّا وقتى کسی وارد ایران شد و از این غذاها خورد، ممکن است بار دیگر هوس خوردن آن را بکند.
پس هوس، میل، آرزو، محبت، چه زمانی ایجاد مى شود؟ زمانى كه انسان با چیزی برخورد می كند و از این برخورد حظ و بهره اى می برد. بنابراین نمى توانیم بگوییم سعادت و خوشبختى برابر با آرزوهاست. چون امور زیادی هست كه سعادت حقیقی بشر در آنها است. ولی بشر به دلیل جهل به آن امور، آرزوی به دست آوردن آنها را ندارد و چه بسا کسی ضد آن را آرزو كند.
مثلاً اگر از یک پسر 5 ساله بپرسیم چه آرزویی داری؟ می گوید: یک ماشین کوکی می خواهم. یا از یک دختر 5 ساله بپرسیم چه آرزویی داری؟ خواهد گفت که یک عروسک می خواهم که حرف بزند. اگر کلید یک دستگاه آپارتمان یا سویچ اتومبیل به این دختر و پسر 5 ساله بدهیم، آن را دور می اندازند. چون شعاع دید آنها در همین حد است. امروز که علم پیشرفت کرده و انواع و اقسام بازی های کامپیوتری ساخته شده، شاید آرزوی این پسر 5 ساله دیگر ماشین اسباب بازی نباشد و شاید بگوید من آتاری یا یک بازی کامپیوتری می خواهم. اما وقتی همین پسر بزرگ می شود، آرزو می کند که خلبان شود و یک هواپیما داشته باشد و پرواز کند.
پس میزان علم و شعور و آگاهى افراد، در نوع آرزوهایشان تأثیر دارد. امّا همیشه چیزهایى را كه آرزو مى كنند، تضمین کننده ی سعادت شان نیست. تاریخ ثابت كرده كه اكثر افراد، آرزوهایى را مى خواهند كه هیچ موقع آن آرزوها در جهت مصالح و منافع و خوشبختى آنها نبوده است.
اگر امروز از افراد بپرسید که هدف شما در زندگی چیست؟ مثلاً می گویند: می خواهم پزشک شوم. یا به دانشگاه بروم. یا فلان شغل را داشته باشم. یعنى انسان تا این اندازه سقوط مى كند كه به عنوان یك انسان خوشبختى اش را صرفاً در شغل و تحصیل می بیند. هیچ كدام از این آرزوها با شعاعى كه خدا انسان را آفریده، سازگاری نداشته و دیدگاه و وسعت ابدى ندارند. بنابراین، نوع آرزو تابع معرفت و شناخت است. یعنی اولاً چیزی را که انسان نسبت به آن شناخت ندارد، محال است که بطلبد. ثانیاً مقداری که می فهمد، آرزو می کند. یعنی بسته به این است که چه مقدار به کمال رسیده باشد و از چه كمالاتی اطلاع داشته باشد، با همین مقدار کمالی که می داند، حد نهایی آرزویش را نشانه مى گیرد و مى گوید: من مى خواهم «این» شوم.
امّا آیا دانش بشر مطلق است؟ آیا آگاهى او با جهل و هواى نفس آمیخته نیست؟ آیا عقل او عقل کل است؟ آیا همه چیز را درك می كند؟ آیا تمام سعادت و واقعیات را شناخته است و یا صرفاً با تكیه بر دانش و تجربه خودش می گوید: من فلان چیز را آرزو مى كنم و به سعادت مى رسم؟
«جهل» انسان را از رسیدن به سعادت دور می کند
حدیثی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روانشناسى جاهل خواندیم: «الجاهِلُ یَستَوحِشُ مِمّا یَأنَسُ بِهِ الحَكیمُ = آنچه خردمند بِدان اُنس مى گیرد، نادان از آن مى رمد» (غرر الحكم: ح1772).
مثلاً شما اکنون دارید درس می خوانید، تحصیل علم کار عاقلانه ای است. مثلا در جلساتی می نشینید که کلام اهل بیت (علیهم السلام) و قرآن در آن تدریس می شود. اما آیا همه همین گونه اند؟ کسانی هستند که از نشستن در این جلسات خسته و کسل شده و حتی این جلسات را به تمسخر گرفته و ترک می کنند. همین افراد برای دیدن فیلم سینمایی و یا شرکت در مجلس عروسی برای شکم چرانی و خوش گذرانی، سر از پا نمی شناسند.
پس همه افراد مثل هم نیستند و همه اهل مطالعه، علم، عبادت و مسجد نیستند. آدم جاهل از آن چیزی که آدم عاقل لذت می برد و با آن انس دارد، وحشت می کند.
هر کدام از ما هم زمانی این گونه بودیم، زمانی از کارهایی که الان با لذت انجام می دهیم، خوش مان نمی آمد و از آن فرار می کردیم یا از انجام آن ترس داشتیم. ولی الان که فهم ما افزایش پیدا کرده، از این امور وحشت نداریم. بالاخره مقداری جهل در هر کسی هست، اما انسان باید ویژگیهاى خودش را بشناسد. مثلاً شخصی آرزوی تحصیلات عالیه را دارد. قبل از اینکه دانشگاه برود، اخلاق خوبی دارد و نماز می خواند. ولی همین که می رود به دانشگاه، روحیاتش تغییر می کند و فاسد می شود. پس همیشه نگاه ما به آرزوها از روی معرفت نیست. آرزوهایی که ما داریم ضعیف است و خود را حقیر می بینیم و نمى دانیم كه ما انسانیم و به كجاها مى خواهیم برسیم. همه ی آرزوهایى كه داریم، در زندگی دنیا خلاصه شده و با مرگ باطل مى شود. یكى از بدبختى ها و بزرگترین گناهان این است که وقتی روز قیامت پرده ها كنار مى رود، انسان می بیند كه به كجاها مى توانسته برسد و چقدر خودش را دست پایین و پست شمرده است. مقامات عالیه ای می توانست به آنها برسد را از دست داده و آنها را با دیدن یک اتومبیل با رنگ متالیك و مدل بالا معامله کرده و مى گوید: «اى كاش من هم داشتم؛ مگه من چى كم دارم؟». خیلى ها عقده شان برای لباس و انگشت نما شدن است و همینطور سایر آرزوها.
پیغمبر (صلى الله علیه وآله) به عنوان یک انسان كامل باید در همه كمالات از همه افراد بالاتر باشد. قاعدتاً امام و رهبر در كمالات واقعى همیشه از همه بالاترند؛ حضرت آیت اللَّه جوادى آملى حفظ اللَّه مى فرمودند: اگر پول داشتن، ثروت و مقامات دنیایى كمال بودند، خداوند از پیغمبر دریغ نمى كرد و پیغمبر باید پولدارترین و ثروتمندترین مردم می بود. در حالى كه شدیداً پیغمبر این مسائل را مبغوض می داشت. اگر توصیفی هم درباره ثروت و مال كردند، فرمودند: «نِعمَ العَونُ عَلى تَقوَى اللّه ِالغِنى = بی نیازی چه یاور خوبى است براى پرواى از خدا» (الكافی: ج 5 ص71ح1).
از این حدیث برمی آید که «ثروت فقط برای این که در جهت تقوى باشد ارزشمند و خوب است و نه مستقل از تقوى و ابدیت».
یک قاعده اساسی درمورد برخورداری از دنیا این است که «بین دنیا و آخرت موازنه وجود دارد. یعنی هر چه از دنیا بیشتر بهره مند شوی، از آخرتت كم خواهد شد».
پس دوندگی بیش از حد برای دنیا چرا؟ حضرت پیغمبر و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا (علیهم السلام) برای دنیا نمى دویدند. اگر هم تلاشی می کردند، تلاش شان برای آبادانی آخرت بود نه دنیا.
ارزش انسان به کسب مقامات عالی است. این شوخی نیست که خداوند فرموده تو نماینده و خلیفه من در روی زمین باش و هر کاری که من می توانم انجام دهم تو هم انجام بده. بنابراین کسانی که در دنیا شبیه خدا شدند در بهشت هم همین گونه هستند. هر چیزی را که اراده کنند، خلق می کنند. بهشت بعضی ها نهر آب و کاخ و شراب و عسل بهشتی است. البته اینها هم امور حیوانی و درجات پایین بهشتی هستند. اما بهشت هایی هم وجود دارد که فقط مخصوص کسانی است که خداوند با امور غیر حیوانی از آنها پذیرایی می کند. آنجا که خداوند در قرآن می فرماید: «وَادْخُلِی جَنَّتِی= و به بهشت من داخل شو»(فجر/30). «بهشت من» بهشتی که مخصوص خداست و فقط خود خدا پذیرایی می کند. خدا چطور پذیرایی خواهد کرد؟
پس انسان باید بداند که راه رشد او تا بى نهایت است و نباید خودش را معطل کند. به خصوص جوانان باید در همان جوانى بدانند و گر نه عمرشان تلف خواهد شد. یك ضرب المثل فرانسوى است كه مى گوید: «اى كاش جوانان مى دانستند؛ و اى كاش پیران مى توانستند» وقتى جوانند و مى توانند، نمى دانند كه باید چه كار كنند، وقتى که پیر مى شوند مى دانند، اما نمى توانند.
کلیدواژه ها:
آثار استاد