مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
اگر در مجرای حرکت به سمت آرزوهای اصلی خودش قرار بگیرد از کمالات و آرزوهای جمادی و حیوانی و گیاهی بیشتر لذت میبرد. اما اگر تکلیف خودش را روشن نکرده باشد، دائماً دلش در انتخابهای مختلف گرفتار میشود. چقدر ما آدم داریم در رشته های پزشکی، مهندسی و سایر رشته ها که اینها قبول هم شدند، ولی الان از رشته خودشان بیزارند. یعنی رشته تحصیلی را درست در راستای جریان نشاط و شادی و آرامش خود انتخاب نکرده اند و فقط به یک آرزو به نام دانشجو شدن فکر کردند که آرزوی غلطی است. مثل خانم هایی که رشته هایی را انتخاب می کنند که هیچ سنخیتی با ظرافت و روح زنانگی شان ندارد.
گاهی واحدگیری های نادرست کار را خراب میکند، به دلیل این که مهندسی آرزو ندارند. یکدفعه 18 واحد، 20 واحد، 22 واحد، 24 واحد بعضی جاها میگیرند و تمام وقت شان را پر میکنند که حتماً باید چهارساله لیسانس بگیرند. ولی به بقیه آرزوهایشان فکر نمیکنند، به این که یک زن یا یک مرد هستند، در آینده می خواهد مادر یا پدر شود و احتیاج به بدن قوی و بانشاط و روح آرام دارد برای این که فرزند سالم تربیت کند.
اکثر قریب به اتفاق این دانشجویان فطرت پاکی دارند و از یک شهود قشنگی نسبت به خودشان برخوردار هستند. خودش متوجه می شود و وقتی برای مشاوره می آیند میگوید: من میدانم در بعضی بخش های روحی ام کم می گذارم. می گویم: تو که می دانی داری کم می گذاری چرا روی آن بخشهایت کار نمیکنی؟ می گوید: نمی رسم، وقت ندارم. می گویم: برای چه؟ چون کلاس زبان، کلاس کامپیوتر، واحدهای درسی زیاد دارم، کلاس موسیقی هم باید بروم. یک مقدار آهستهتر. تو داری خودت را در این رشته ها دفن می کنی. فارغالتحصیل هم میشوی، ولی با روان ناآرام و بدن ضربه خورده و مریض.
در انتخاب همسر هم همینطور. کسی که خودش را میشناسد که کیست و چه کار می خواهد بکند، در انتخاب همسر دقت میکند. من قیمت دارم، هر کسی و هر پیشنهادی را قبول نمی کنم. آن کسی که من میخواهم با او ازدواج کنم، باید با آرزوهای اصلی من منافات نداشته باشد. دختران و پسران بانشاط زیادی داریم که ازدواج می کنند و بعد از آن دچار افسردگی می شوند، چون خوب تنظیم نکرده. کسی را که انتخاب کرده با تمام آرزوهای اصلی و ارزش های او سازگاری ندارد. از اول تنظیم نکردی. خودت را پیدا نکردی. براساس ناخودت ازدواج کردی. یعنی در عملیات ازدواج ناخودت تصمیم گیرنده بوده در انتخاب رشته، دوست، شغل، خودت دخالت نداشتی.
پس برای این که دچار خودفراموشی نشویم، باید همیشه اصلی ترین آرزو و بزرگترین معشوق مان را در نظر بگیریم بر اساس ارتباط مان با آن، سایر انتخابها را انجام بدهیم.
اول باید رابطه ام را با خدا تنظیم کنم
ما باید دقت کنیم که برای چه خلق شده ایم و چه کسی هستیم. اول خودمان را با معشوق مان با آن کسی که اجازه ما دست اوست و مال او هستیم:«إِنَّا لِلَّهِ = ما از خدا هستیم» تطبیق بدهیم و با خدا به توافق برسیم. بقیه توافقات خود به خود درست می شوند. بنابراین در حدیث داریم، اگر کسی با خدا به صلح برسد در درون خودش رابطه اش را با خدا تنظیم بکند، خدا رابطه اش را با همه چیز تنظیم می کند.
این قاعده مهم یادمان نرود که ما اول باید رابطه مان را با خدا تنظیم کنیم. اگر کسی رابطه اش را با خدا تنظیم نکرده باشد در روابط عاشقانه اش با همسر، پدر و مادر، دوست، استاد، شاگردش و با هر کس دیگری شکست میخورد. پس مواظب باشیم که اگر خواستیم تصمیم بگیریم، تصمیم های قلابی و غلط نگیریم، بعضی از تصمیمات و آرزوها واقعاً دشمن ما هستند، همانطور که خیلی از آرزوها هم واقعاً دوست ما هستند.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرماید:«إنّی مُحارِبٌ أمَلی وَ مُنتَظِرٌ أجَلی= من دشمن آرزوهایم هستم و منتظر اجلم هستم». آیا باید دشمن همه آرزوها باشیم؟ خیر. فقط آرزوهای قلابی غلط و فریبنده دشمن ما هستند. منتظر اجلم هستم، یعنی به لحظه باشکوه وفات فکر می کنم، چون زندگی ما اینجا نیست.
دوران رحمی جزء عمر انسان محسوب نمی شود. ما هنوز زندگیمان را شروع نکردهایم. ما الان فقط مثل یک جنین در رحم دنیا هستیم. شما وقتی تاریخ تولد می نویسید، 9 ماه قبل از تولد را جزء عمرتان حساب نمی کنید. الان هم که ما در رحم دوم یعنی در دنیا هستیم، این عمر جزء زندگی اصلی ما نیست. این زندگی هم فقط از لحظه باشکوه وفات شروع می شود که تو پادشاه می شوی و دستور می دهی و همه انجام می دهند. زندگی ما زمانی شروع می شود که هر چه بخواهیم بدون معطلی آماده باشد.
پس کسی که آرزو دارد اینجا پادشاهی بکند، خیلی اشتباه میکند، چون اینجا جزء عمر ما نیست.
آرزوهای طولانی انسان را قسی القلب می کنند
خداوند تبارک و تعالی به موسی(علیهالسلام) فرمود:« یا موسى، لا تُطَوِّل فِی الدُّنیا أملَكَ فَیَقسُوَ قَلبُكَ، وَالقاسِی القَلبِ مِنّی بَعیدٌ[1] = اى موسى! در دنیا، آرزوىِ دراز در سر مپروران، كه دلت سخت مى شود و سخت دل، از من دور است».
با آرزوی دراز نسبت به خود حقیقیات و معشوقت قسی القلب می شوی و آن را فراموش می کنی. معشوقی که منتظر تولد سالم توست و دوستت دارد و همیشه هم قرار است با او زندگی بکنی. وقتی من قرار است با یک نفر برای ابدیت زندگی کنم از الان برنامهام را تنظیم می کنم که با او زندگی کنم. نمی شود من یک عمر با او قهر باشم، وقتی آنطرف می روم بخواهم با او زندگی کنم. آن لحظه اصلاً ملاقات خوبی نخواهد بود، زیرا تو یک عمر از او فرار کردی.
برای همین در یکی از حدیثها فرمود:« هر چقدر قرار است با من زندگی بکنی با من از الان رابطه داشته باش و دوست باش». خداوند فرمود: قرار است چقدر با من باشی، هر چقدر قرار است با من باشی و با هم تنها باشیم برنامه ریزی کن. ما یکسره با معشوق های دیگر زندگی می کنیم، لحظه وفات که می رسد، قرار است با حق تعالی پیوند برقرار کنیم، این پیوند برای مان تلخ می شود. اصل رفاقت ها و دوستیهای ما و زندگی ما و همه چیز ما آنطرف است. ما از اول تنظیم نمیکنیم، آنها را کنار میگذاریم، «فیقسُوَ قَلبُک» قلبتقسی میشود. یادت می رود چه کسی هستی. این را قساوت قلب میگویند. قساوت قلب، یعنی بیرحمی نسبت به خود حقیقیات، خودفراموشی. وقتی تو به معشوقت پشت بکنی و هر دفعه با یک کسی باشی، خودفروشی بکنی و هر جایی و هرزه بشوی از معشوق اصلیات دور میشوی، «وَ القاسِ القَلب مِنّی بَعیدٌ» خداوند میفرماید، کسی که قلبش تیره است و قساوت قلب دارد از من دور می شود.
گاهی وقتها به عزیزان میگویم نماز میخوانی؟ می گوید: نه نماز نمیخوانم. میگویم: خدا را دوست داری؟ میگوید: بله دوستش دارم. این چطور دوست داشتنی است. مگر خودش دستور نداده که با او از طریق نماز رابطه برقرار کنید. می گوید: سرم شلوغ است. بدم هم نمی آید ولی تنبلی میکنم. سراغ هر کاری می روید، رفاقت با خدا را به هم نزنید. تنها رفیقی است که تا ابدیت با ماست.
سیدالشهدا در دعای عرفه به خداوند تبارک و تعالی عرض میکند: «خدایا چه پیدا میکند کسی که تو را نداشته باشد». حالا همه هم سراغ ما آمدند، وقتی که تو با خدا قهر هستی به چه دردی میخورد.
حمله شیطان از پشت سر به چه معناست؟
حمله شیطان از پشت سر، حمله از گذشته است. همانطور که شیطان از جلو یعنی آینده حمله می کند که سرعت ما را کم یا ما را متوقف بکند و یا در ما عقبگرد ایجاد کند. در حمله از عقب یا گذشته ما نیز همان اهداف را دنبال می کند. یعنی در ما تولید غم، ترس و ناامیدی می کند.
شیطان اصولاً با شادی ما موافق نیست و کسی را که اسیر غم می کند در واقع بنده ی خود کرده است. غم بسیار خطرناک است. هدف شیطان از ایجاد ترس و دلهره و ناامیدی و غم، کم کردن سرعت ماست. شیطان می بیند که شما داری به سمت هدف اصلی ات در حرکت هستی و پیشرفت می کنی؛ تلاش می کند تا سرعتت را کم کند.
قبلاً گفتیم که حمله شیطان روی صراط مستقیم است نه روی جهنم. یعنی شما به محض این که تصمیم میگیرید حرفهای خوب بزنید و کارهای خوب بکنید، شیطان به شما حمله میکند. حمله روی صراط است، در جهنم که همه جهنمی هستند. شیطان خیلی با اینجور آدمها کاری ندارد.
دستگیره های شیطان برای حمله از عقب
باید حواسمان باشد که در حمله از عقب یعنی گذشته، شیطان چند دستگیره در وجود ما دارد که با گرفتن آنها ما را از حرکت باز میدارد. یعنی اگر در حمله از جلو و آینده موفق نشد و ما از دستش فرار کردیم، نهایتاً دست میاندازد و از دستگیره هایی که در عقب جا گذاشتیم و آنها را از بین نبرده ایم، با آن دستگیرهها ما را متوقف کرده یا سرعت ما را کم میکند و یا به حرکت به سمت عقب می کشاند و به هلاکت می رساند. بنابراین باید دقت کنیم که اگر در گذشته ما دستاویز باشد، خداوند به ما قدرت داده که همه را پاک کنیم.
یکی از دستگیره های شیطان برای حمله از عقب «گناهان» است
یکی از آن دستاویزها گناهان ماست، انسان فطرتاً با گناه سازگاری ندارد، اساس فطرت انسان براساس خوبی تشخیص خوبیها و پاکی آفریده شده:«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها= خداوند اساساً به انسان خوبی و بدی هم یاد داده».
بچه کوچک از بچگی میفهمد خوب و بد چیست. فطرتاً همه به تشخیص خوبی و بدی مسلح هستند. ما وقتی کار خوب انجام می دهیم، خیلی راضی و شاد و آرام هستیم. وقتی کار بد انجام میدهیم در درون مان احساس ضربه خوردن، عقب ماندن، شکست خوردن و آلودگی می کنیم. گناه ترس، اضطراب و غم می آورد. حتی گناهانی که در ذات شان بیشترین لذات و خنده و تفریح است بعد از انجام آن غم سراغ انسان می آید.
شیطان دائماً با گناهان احساس بیآبرویی، آلوده بودن، قهر با خدا را در ما ایجاد میکند. می گوید:« تو خیلی بد هستی؛ تو میدانی تا به حال چه کار کردی؛ گذشتهات را نگاه کن؛ چقدر آلوده بوده؛ چقدر گناه کردی؛ چقدر فساد و فحشا و منکرات، خجالت نمیکشی پیش خدا آمدی؛ رویت میشود؟ تو کجا و مسجد کجا؛ تو کجا و حرم و امام زمان، خدا، آرزوهای خوب کجا؛ همهاش دروغ است».
دیدید وقتی یکی از اراذل و اوباش توبه میکند، دیگران برای اینکه او را از توبهاش پشیمان کنند و دوباره به سمت خودشان برگردانند، او را مسخره میکنند که نگذارند درست شود، چون دیدنِ اینکه یک نفر از آنها درست شده و توبه کرده، برای آنها خیلی حقارتآمیز است و زشتی کار آنها را بیشتر نمایان می کند.
اما حماقت این است که من بدانم اشتباه کردهام و ادامه بدهم. حال که فهمیدم بعد از 20-30 سال راهم اشتباه بوده، باید برگردم و جبران کنم. شیطان گناهان ما را خیلی بزرگ جلوه میدهد که این باعث می شود ما خدا را بزرگ نبینیم و این فکر شیطانی را در ما ایجاد می کند که بگویم: «من نمی توانم گذشته ام را جبران کنم». این که ما گناهان مان را فراموش کنیم و از آنها نترسیم و نسبت به گناه شجاع باشیم هم کار درستی نیست.
«شرک» و «ناامیدی» دو گناه بزرگ
در طبقه بندی گناهان، گناه شماره یک و بزرگترین گناه شرک به خداست و گناه شماره دو، ناامیدی از خداست.
فرمود:« بعد از شرک به خدا هیچ گناهی بزرگتر از بدبینی نسبت به خدا و ناامیدی از خدا وجود ندارد». حتی اگر انسان مرتکب قتل هم شده باشد نباید از عفو و ببخشش خدا ناامید گردد. در روایت است که شخصی به امام(علیهالسلام) عرض کرد: در ماه رمضان خانه یکی از سرداران مأمون رفتم، دیدم غذا می خورد. گفتم: تو مگر مسلمان نیستی، روزه نمیگیری؟ گفت: مسلمانم، ولی چه روزهای بگیرم، مأمون به من دستور داد و من 60 نفر از سادات و شیعیان از زن و مرد و پیر و جوان را سر بریدم و در چاه انداختم. 60 نفر را کشتم. روزهی من چه فایده ای دارد؟ حضرت فرمود: «به او بگو گناه ناامیدی تو از گناه کشتن آن 60 نفر خیلی بدتر است».
چون ناامیدی دروغ است. یعنی من گناهی کردم که از خدا و عفو او بزرگتر است و خدا نمی تواند من را ببخشد. پس چون نمی تواند، من را ببخشد به جهنم می برد که این یک دروغ بزرگ است. در تعقیب نماز می خوانیم:« اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ ذَنْبِی عِنْدَكَ عَظِیماً فَعَفْوُكَ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبِی اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ أَكُنْ أَهْلاً أَنْ أَبْلُغَ رَحْمَتَكَ فَرَحْمَتُكَ أَهْلٌ أَنْ تَبْلُغَنِی وَ تَسَعَنِی = خدایا اگر چه گناه من نزد تو بزرگ است، اما عفو و بخشش تو بزرگتر از گناه من است، خدایا اگر من لایق آن نیستم كه رحمتت به من برسد رحمت و لطف تو لایق است كه به من رسا باشد و مرا فراگیرد».
این یک دروغ بزرگ عقیدتی است که کسی با یک عمر فحشا و فساد از خدا ناامید بشود. دروغ است چون او خدایش را نشناخته و کوچک و ضعیف و خودش را بزرگتر از خدا دیده، برای همین ناامید می شود.
بنابراین حواسمان باشد که شیطان در حمله از عقب گناهان ما را به رخ مان نکشد. ما هم نباید این خصوصیت را نسبت به کسی داشته باشیم و اشتباهات او را به رخش بکشیم. این خیلی بد است. اگر ما قصد اصلاح و امر به معروف یا نهی از منکر داریم که بحث تربیتی است و اشکالی ندارد. اما اگر بخواهیم کسی را سرزنش کنیم، اینجا باز مورد حمله شیطان هستیم، با این کار شیطان ما را در خیال مان بزرگ و او را در نظر ما کوچک میکند. در روایت داریم: اگر کسی، دیگری را سرزنش بکند، نمیمیرد مگر اینکه خودش به همان گناه دچار بشود.
آیا برای جبرانِ گذشته راهی است؟
آیا میشود گذشته را جبران کرد؟ بله می شود، قاعده و راه دارد. خداوند برای ما راهکارهای ریاضی و فنی و طب روحانی گذاشته است.
شما اگر مریض باشید، فرض کنید که سرطان گرفته باشید، بخواهید خوددرمانی کنید، درست نیست، سرطان شما را از بین خواهد برد. اما اگر خودت را بسپاری به دست پزشک متبحر، درمان می شوی. اگر30 سال هم اشتباه رفتی، می توانی جبران کنی.
اگر شیطان گذشته ما را به رخ مان کشید، توجه نکنیم. آغوش خداوند همیشه باز است. این یادتان باشد که هیچ وقت در خانه خدا بسته نمی شود. خداوند فرمود: «اگر گناهکاران می دانستند که من چگونه به انتظار آشتیشان نشستم از شوق من می مردند». قرآن می فرماید:«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ= خدا توبهکنندگان را دوست دارد». یکی از زیبایی های عمر دنیا همین است که انسان می تواند همه گذشتهاش را جبران کند و همه ابدیت را به دست بیاورد.
در شرح حدیث عنوان بصری در بحث عمر مفصل توضیح داده ایم و فرمول های جبران گذشته را گفته ایم. خود خدا این فرمولها را در اختیار ما گذاشته است.
ما نمونه هایی مثل حر را داریم. در کربلا حر یک شب وقت داشت، بعضی از افراد لشکر همین یک شب را هم وقت نداشتند، لحظهای که سیدالشهداء گفت:«هل من ناصر ینصرنی»، همان جا امام را که دیدند، گفتند: این امام است؛ پسر فاطمه زهراست. از صبح تا غروب با امام حسین جنگیده بودند، ولی در آخرین لحظات به لشکر امام پیوستند. یزید که امام حسین را به شهادت رساند به امام سجاد گفت: می شود جبران کنم؟ امام جواب مثبت داد.
قدرت و ارزش عمر در جبران گذشته بالاتر از هر ثروتی است
کسانی که انسان را نشناختند، خیلی فکر کردند و به خود فشار آوردند و در نهایت گفتند:«وقت طلاست». این اندیشهی افراد کوتاه بین است که میگویند: «وقت طلاست». وقت را با یک کمال جمادی به نام طلا مقایسه میکنند. طلا در مقابل وقت هیچ چیز نیست. وقت چیزی است که تو می توانی بینهایت خوشبختی را با آن به دست بیاوری.
علی(علیهالسلام) فرمود:« بَقیَۀُ العُمر لا قیمَۀَ لَها قَد یُدرَکُ بِها ما فات و یُحیی بِها ما مات=برای بقیه عمر نمی شود قیمت گذاشت تمام آنچه که از دست یک انسان رفته و هر چیزی که مرده را می شود با آن زنده کرد و به دست آورد». امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) که انسان شناس واقعی است میفرماید بقیه عمر اصلا قیمت ندارد، هر چه که خرابکاری کردی، می توانی با آن درست بکنی و هر چیز مرده را می شود با آن زنده کرد. می توان با آن یک رابطه زیبایی که مرده، عشقی که مرده، دوستی و صمیمیتی که مرده است را زنده کرد. این حرف شیطان است که میگوید: ما به تنفر رسیده ایم، نمی توانیم عاشق هم باشیم.
این کارِ آدم های عُقدهای و کینهای و مریض و بیظرفیت است. آدمی که قرار است، مثل خدا بزرگ بشود و اسمهای خدا را جذب کند، مثلغفور، غفار، جواد، کریم، بنبستی در زندگی این شخص در رابطه با هیچ کس وجود ندارد. اصلاً کسی که قرار است درست حرکت بکند و مسیر خدایی شدن را برود.مطلقاً در زندگی اش بن بست وجود ندارد.
سه حالت در انجام گناه وجود دارد
در انجام گناه سه حالت وجود دارد، ممکن است ما به دیگران یا به خودمان یا به خدا ظلم کنیم.
برای جبران این سه حالت هم راهکار وجود دارد. اگر گناه از نوع ظلم به خدا یعنی حق الله است، مثلاً نماز نخوانده، روزه نگرفته، فساد و فحشا روابط نامشروع داشته، مشروب خورده و ... این گناهان بین تو و خداست. اولاً اینها را برای کسی تعریف نکنید. خیلی بد است انسان سفره دلش را پیش هر کس باز کند. گاهی از نظر روانی برای انسان عُقده می شود و دوست دارد خود را یک مقدار ضایع کند تا سبک شود. نباید این کار را بکنید، باید فقط با خود خدا بگویید. گفتن گناهِ خودت برای دیگران، اشاعه فساد و فحشاست. فقط با خدا در میان بگذار، آغوش خدا همیشه باز است و لبخند می زند هیچ وقت هم اخم ندارد و قهر نمی کند. رویش را بر نمی گرداند. هر چقدر هم گناهت سنگین باشد، دیگر بدتر از یزید که نمی شود.
اولین مرحله هم پشیمانی حقیقی است که انسان قلباً پشیمان شود و تصمیم به آشتی بگیرد، نه این که خدا را مسخره کند. اما اگر تصمیم به آشتی نداری، ولی حرم و مسجد و احیاء می روی و نمی خواهی دست از گناهان و انحرافاتت برداری، این مسخره کردن خداست؛ مسخره کردن معصوم است. باید اول واقعاً تصمیم بگیریم که می خواهی آشتی کنی.
[1] - الكافی : ج 2 ص 329 ح 1 ، تحف العقول : ص 490.
کلیدواژه ها:
آثار استاد