مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
طرز نگاه انسانهایی که عاشق نیستند به افراد این گونه است که گاهی می گویند:« این آدم، مذهبی نیست، اما آدم روشنی است». آدمی که مذهبی نباشد، چطور می تواند روشن باشد؟ چون نور فقط از دین می آید: «الله نور السموات و الارض یخرجهم من الظلمات الی النور= خدا نور آسمانها و زمین است».
این افراد چون عاشق نیستند، محبتی به خدا و اهل بیت ندارند و آنها را زیر سؤال می برند؛ مقدسات را مسخره می کنند؛ واجب و مستحبات را مسخره می کنند؛ آیین و دین را مسخره می کنند؛ می گویند:« اینها خرافات و امل بازی است». یا می گویند:«فلانی آدمِ روشنی است؛ آدم اُپنی open است»؛ open یعنی چه؟ یعنی فطرتش در مقابل طبیعت، باز است و یک سره به طبیعت امتیاز می دهد؛ هر چه طبیعت می گوید، فطرت بدبختش می گوید: چشم. در حالی که مومنین فقط زمانی به طبیعتشان اجازه عمل و لذت می دهند که خدا مجاز دانسته باشد.
هر کس، کسی را دوست داشته باشد، به کردارش راضی است
ببینید، چگونه خداوند ملاکهای عشق را به ما درس می دهد. می فرماید: اگر دوستش داری، کارش را هم قبول کن.
« وَ مَنْ أَنِسَ بِحَبِیبٍ قَبِلَ قَوْلَهُ وَ رَضِیَ فِعْلَهُ = قولش را قبول می كند و به كردارش خوشنود است». هر کس، کسی را دوست دارد، به فعل و کردار او راضی است. کارش را هم قبول دارد.
حضرت می فرماید: رفیقت را سه بار پشت سر هم عصبانی کن. اگر در عصبانیت چیزی به تو نگفت، تازه می فهمی، رفیقت است.
بسوزان هر طریقی می پسندی که آتش از تو و خاکستر از من
بکش چون صید و در خونم بغلطان تماشا کردن از تو، پرپر از من
« وَ رَضِیَ فِعْلَهُ» یعنی همه کارهایت را قبول دارم و اعتراضی به کارت نیست و در خودم با تو درگیر نمی شوم. خدایا هیچ کس نمی تواند بین من و تو را به هم بزند. آنقدر دوستت دارم که اگر یک موقع گناهی کنم، شیطان نمی تواند بین ما را خراب کند و بگوید: «ای بدبخت! تو که ادعای محبت می کردی؛ حالا که گناه کردی، دیگر خدا را رها کن. خجالت بکش؛ کافی است». می گویم:« به تو ربطی ندارد». آدم یکی را که دوست دارد، با او عقلی برخورد نمی کند؛ مثلاً من حالا که جسارت کردم، آیا مرا می بخشد یا نمی بخشد. خودش را می اندازد در دامن خدا و آشتی می کند. زوری هم شده، خودش را به خدا تحمیل می کند. به خانه خدا می رود، جای دیگر اصلاً نمی رود. یعنی هیچ کس نمی تواند بین او و خدا دو به هم زنی کند. اصلاً به غیر خدا فکر نمی کند، گناه کرده یا نکرده. فقط یک خانه امید دارد، آن هم فقط خداست. «یا رفیق من لا رفیق له= ای رفیق کسانی که رفیقی ندارند»؛ «یا حبیب من لا حبیب له= ای دوست کسانی که دوستی ندارند».
انسان با عشق کار انجام دهد، چون وقتی انجام می دهد، به محبوبش نزدیک می شود و وقتی که مرتب تبعیت می کند، خداوند هم او را دوست می دارد.
یکی را می بینی 10 سال است اسیر شده، ده سال گرفتار ظالم ترین افراد شده ولی، رابطه اش با خدا و با امام اوج گرفته است. می گوید:«ما که اسیر بودیم، عکس امام را می کشیدیم، مراسم برقرار می کردیم، کتک هم می خوردیم و عشق مان این بود». اما یکی هم هست، تا اسیر می شود؛ می گوید:« آقا جاسوسی بخواهید برایتان بکنم، می کنم».
عشق، شجاعت می دهد. بچه 13 ساله که از تاریکی می ترسد، یک دفعه بلند می شود، در آن بیابان های کردستان و بیابان های جنوب می رود و دیگر از تاریکی نمی ترسد. می گوید:ترس چیست؟ مسخره ترین چیز ترس است.
یادم هست، در عملیات والفجر مقدماتی من تخریب چی بودم. برای خنثی سازی مین رفته بودم. دشمن خیلی آتش ریخت. آنقدر آتش ریخت که همه مات شده بودیم. دیدم یک بچه 13 ساله به سرعت بلند شد، «یا حسین» یا «یا الله» گفت و خودش را پای سنگر کشاند و روی دشمن نارنجک انداخت. چه کسی می تواند به او چنین قدرتی را بدهد؟ تنها عشق است که قدرت می دهد.
اطمینان به محبوب، موجب اعتماد به او و خیر کثیرمی شود
«وَ مَنْ وَثِقَ بِحَبِیبٍ اِعْتَمَدَ عَلَیْهِ = و هر كس اطمینان به دوستى داشته باشد، به او اعتماد می کند». دو معنی دیگر هم دارد، کسی که به رفیقش امیدوار باشد، به او تکیه می کند. با تکیه به او و به امید او جلو می رود.
من خیلی به رفقا توصیه می کنم در فعالیت های تان، چه فعالیت های شخصی و چه دینی که برای اسلام و برای امام زمان عجل الله ان شاءالله انجام می دهید، هیچ وقت به وسع خودتان نگاه نکنید. بله درست است که خوب است معقول باشید، اهل حساب و کتاب باشید. اگر بخواهید به آنچه که در دست خودتان هست، نگاه کنید، رشد نمی کنید. ولی اگر بخواهید به خدا که «غنی» و «مُغنی» است، فکر بکنید؛ حتماً رشد می کنید. خدا می گوید: بنده ام روی من حساب کرد؛ من هم طبق امیدش عمل می کنم. وقتی کسی در خانه شما می آید و می گوید من روی تو حساب کردم، پس جای دیگر من را نفرست؛ طرف می گوید: « دیگر تمام است؛ روی من حساب کرده است؛ نمی توانم رویش را زمین بیندازم». این خصلت هایی است که خداوند به بعضی بنده هایش داده است و خودش بیشتر از همه، این خصلت ها را داراست. وقتی به او اعتماد کردی با تو راه می آید.
اعتماد به خدا در هر زمان و موقعیتی پسندیده است
نکته ی مهمی که وجود دارد، این است که اعتماد به خدا در هر زمان و هر موقعیتی پسندیده است و بخصوص در راه مبارزه برای امام زمان علیه السلام. در راه امام زمان علیه السلام هیچ وقت اجازه ندهید که شرایط بیرونی ذره ای روی اراده تان سایه بیندازد. کثرت جمعیت دشمن، اسلحه و بمب اتم و تجهیزات آنها نباید هیچ یک از شما را بلرزاند. پس محکم بایستید.
امام امت فقط به خدا اعتماد کرد و یک نفره هم شروع کرد و گفت: من تنهای تنها شروع کردم، مثل پیغمبر و جدش که تنهای تنها شروع کرد. اگر به خودت نگاه کنی، چیزی نداری. این همان است که در تعیقیب نماز عصر می خوانیم:« لا املک لنفسی نفعاً و لاضرّاً و لا موتاً و لا حیوة و لا نشورا= هیچ چیز ندارم. نه نفع و ضرر، نه مرگ و حیات و برانگیخته شدن، مالک هیچ کدام نیستم». اختیار هیچ چیز را ندارم؛ ولی بزرگترین ره آورد پیامبر را «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم = هیچ نیرو و توانى جز از سوى خداوند بلندمرتبه و بزرگ نیست» می دانم و به آن یقین دارم.
چه کسی فکر می کرد با این همه توطئه که در این مملکت شده، امام بتواند این کار را انجام دهد. پس خودمان را زیاد در زندگی نگاه نکنیم و به خداوند اعتماد داشته باشیم که کمک مان می کند و گناه را می بخشد. وقتی خودت راه ها را بسته می بینی و راهها را به خودت می بندی، بله بسته می شود. فرمود: «أنا عند ظنّی عبدالمومن= من در نزد گمان بنده مومنم هستم». بنده ام هر گونه روی من حساب کند همان گونه با او رفتار می کنم.
اشتیاق به محبوب، تلاش به سمت او را در پی دارد
خدای متعال ملاک هایی را جلوی ما می گذارد و می فرماید: «وَ مَنِ اِشْتَاقَ إِلَى حَبِیبٍ جَدَّ فِی اَلْمَسِیرِ إِلَیْهِ= هر کس مشتاق به دوستش باشد، در حرکت به سمت او تلاش می کند». یعنی حرکت به سمت او و رسیدن به او برایش دغدغه می شود. خوابش را می گیرد؛ وقتش را می گیرد؛ فضای ذهنش را اشغال می کند.
گاهی کسی می خواهد یک موتور، اتومبیل و ... بخرد، فکرش را مشغول می کند، 6 ماه پولهایش را این طرف و آن طرف می کند تا بتواند آن وسیله را بخرد.
آنهایی که معشوق را می خواهند، خلوت کردن با او را می خواهند. برای همین فرمود: دروغ می گوید هر کس می گوید رفیق من است و شب که می شود، می خوابد. شد شبی، ما بگوییم: بی خیال، فردا را مرخصی می گیرم، امشب می خواهم با خدا حرف بزنم. امشب می خواهم با خدا باشم. شده مرخصی بگیری و بروی قم، جمکران یا مشهد. می گوییم: بگذار تعطیل شویم. این هم خوب است؛ ولی «جدّ فی السیر الیه» یعنی تلاش می کند که حتی با مرخصی گرفتن، به معشوقش برسد.
وقتی انتخابهایت برای خدا باشد، نتیجه اش «نور» می شود
در برنامه های زندگی اگر این دغدغه را داشته باشیم که وقتی درس می خوانم، هدفم این باشد که بتوانم بیشتر به معشوقم خدمت کنم و با معشوقم بیشتر خلوت کنم. آنگاه درس و دانشگاه می شود نور. هر رشته ای هم که می خوانی، می شود نور. هر رشته ای را انتخاب کردی، می خواهی برای معشوقت خرجش کنی؟ پس زبان می خوانی، کامپیوتر می خوانی، هر چه که می خوانی همینطور است. وقتی که خدف خدا شد، اگر طلبه می شوی، کارگر هستی، کارمند هستی، کارت یک رنگ و بوی دیگری می گیرد. چون داری از آن استفاده می کنی برای خلوت سازی و نور سازی، همه اش می شود نور.
با همسر و فرزندانت هستی، یا با دوستانت هستی، می گویی و می خندی و لذت می بری، آنها از تو لذت می برند؛ همه برای این است که از این لذت استراحتی به دست بیاوری و در کنار این استراحت، بتوانی با خدا خلوت کنی، باز هم همه اینها نور است. عشق اکسیر عجیبی است. وقتی می آید، به هر چیزی که می خورد، همه چیز قشنگ می شود؛ زندگی عوض می شود؛ همه چیز معنا دار می شود. ولی وقتی نیست؛ ما گرفتار می شویم و خیلی احساس دلتنگی، بدبختی، بیهودگی و پوچی می کنیم. عشق خیلی نیرو می آورد. امید و قدرت و تلاش می آورد.
امتحان ما برای رسیدن به امام زمان عج حمایت از رهبر معظم انقلاب است
امام زمان عج بیش از هزار سال است که در حال تلاش است و از مبارزه برای خدا هم خسته نشده است. امتحان ما هم برای رسیدن به حضرت، این است که از رهبر معظم انقلاب حمایت کنیم. کسی که می گوید: آنقدر می دوم تا به ظهور برسم؛ آنقدر می دوم تا خودم را در آغوش شما بیندازم، امتحان باید بدهد.
امیرالمومنین علیه السلام سربازی چون مقداد دارد که بزرگترین یار حضرت است و شخصیت خیلی برجسته ای دارد. یا شخصیتی مثل مالک اشتر دارد، که حضرت می فرماید: رابطه مالک با من، مثل رابطه من با پیغمبر بود. برای اینکه مالک در بحبوحه ی زمان و در اوج فتنه ها، امامش را شناخت و پای کارش ایستاد و به هیچ کس هم باج نداد. نه مثل بعضی از ما که تا اسم رهبر می آید، خجالت می کشیم که بلند صلوات بفرستیم. اگر اینگونه باشیم، معلوم است که قافیه را باخته ایم. وقتی من نمی توانم از ولی فقیه خودم دفاع کنم، از امامم دفاع کنم، از تشیع دفاع کنم، از عصمت معصوم دفاع کنم، معلوم است که قافیه را باخته ام و محبتی در کار نیست. عشق است که اجتهاد و تلاش می آورد.
آیت الله بهاءالدینی مکاشفه کرده بودند و اهل بیت علیهم السلام به ایشان فرموده بودند:« ما هم در جبهه های دفاع مقدس شما هستیم و هر کدام از ما به اندازه صدهزار نفر می جنگیم». آنها هم دارند هم پای بسیجی های خودشان می آیند و دائم در تلاشند و خسته نشده اند. من چرا خسته شوم؟ من تا به هدف نهایی ام نرسم، سرد نمی شوم و دست از تلاش برنمی دارم. استراحتم وقتی است که معشوقم، مولایم، سرورم، امامم در استراحت باشد.
خدا رحمت کند مرحوم آقا نجفی قوچانی در یک قسمت از کتاب «سیاحت غرب» می گویند: من وقتی به عالم برزخ رفتم، دیدم حضرت ابالفضل با علی اکبر علیهمالسلام هنوز شمشیر به دست هستند و چکمه پایشان است. گفتم: برای چی شما لباس رزم به تن دارید؟ گفتند: منتظر ظهور هستیم.
پس چرا من منتظر ظهور نباشم؟ چرا من باید شمشیر از دستم بیفتد؟ چرا من باید آن کسی باشم که دشمن دوست دارد من را خواب و غافل ببیند؟ برای همین است که خداوند می فرماید: «وَدَّ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ =کافران دوست دارند که شما از سلاح هایتان غفلت کنید». چرا من از صف دشمنان دشمنم بیرون بیایم و تبدیل شوم به یک انسان خنثایی که بود و نبودم برای دشمن فرق نمی کند؟ نمی گذارم دشمن بتواند از من به نفع خودش استفاده کند.
تلاش علمی، برای رسیدن به معشوق
وقتی که می فرمایند: «جد فی السیر الیه= تلاش می کند برای حرکت به سمت او»، یعنی عشق، تلاش علمی لازم دارد. پس دینداری بدون یاد گرفتن مسائل فقهی نمی شود. باید رساله بخوانیم. باید زبان عربی آموخت. خدا با زبان عربی با تو حرف زده است. زبان این عشق بازی عربی است. زبان عربی زبان عشق و عقل است.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «تَعَلَّمُوا اَلْعَرَبِیَّةَ فَإِنَّهَا كَلاَمُ اَللَّهِ اَلَّذِی تَكَلَّمَ بِهِ خَلْقَهُ[1]= زبان عربى را یاد بگیرید؛ زیرا كه آن كلامی است كه خدا با بندگان خود بدان سخن گفته». تلاش به سمت خدا در درون باید اتفاق بیفتد. اولین مرحله، سیر نظری است بعد، عملی. دوره ی نظری تلاش و استقامت می خواهد؛ حرف گوش کردن، نوشته، مطالعه و مباحثه می خواهد؛ یادداشت برداری می خواهد.
پس سیر نظری، تلاش جدی برای رسیدن به خداست و این که خدایا دوستت دارم و باید تو را بشناسم. برای خداشناسی وقت می گذارم. من می خواهم حرکت کنم، باید خودم را بشناسم، این موجودی که قرار است حرکت کند تا شبیه خدا شود، چه کسی است؟ روی معرفت نفس، امام شناسی وقت می گذارم. قرآن را واسطه قرار دادی، من باید مطمئن شوم که این قرآن کتاب تو است. سوالاتم را در مورد قرآن برطرف می کنم. از کجا بدانم که قرآن حق است، از کجا بدانم که معجزه است؟ این سوالها را برای خودم باید حل کنم تا قلبم آرامش پیدا کند. کفرآمیزترین سوالاتم را مطرح می کنم تا همه سوالها حل شود تا در وادی عشق بیافتم، برای همین ایت که خداوند فرمود: «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ[2] = از میان بندگان خدا، تنها دانایانند كه از او مى ترسند». کسانی که عاشق حقیقی خداوند هستند و حقیقی و واقعی از خداوند می ترسند، مطالعه کرده اند و به اطمینان رسیده اند. خوابشان از عبادت ما هم بهتر است؛ چون با یقین است و بعد از این سیر نظری، لازم است روی سیر علمی سرمایه گذاری کنیم.
کلیدواژه ها:
آثار استاد