مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
برای تحصیل خوشبختی دنیا و آخرت باید قلب سلیم داشته باشیم. برای این که قلب سالم شود، خوراکش در مرحله اول «فکر» است. یعنی اگر کسی نتواند فکر بکند و نخواهد فکر بکند، نمیتواند قلب سالمی بسازد. پس فکر فوق العاده اهمیت دارد. هر کس میخواهد به موفقیت برسد، چه موفقیتهای دنیایی، مثل شادی و آرامش دنیا و چه موفقیتهای آخرتی، باید از فکر کمک بگیرد.
فکر کردن موجب ساخته شدن قلب سلیم و آماده شدن انسان برای حیات دنیا و آخرت میشود. تمام کسانی که در دنیا شکست میخورند، آدمهای بیفکر هستند. آنهایی که سر از طلاق در میآورند، یک جای کارشان بی فکری کرده اند. شکستهای اقتصادی، خودکشی، غصه، حرص، حسادت، دعوا و درگیری و همه اینها محصول بی فکری است. آنهایی هم که سر از جهنم در میآورند، به خاطر بی فکری بوده است.
رابطه تفکر و قلب سلیم، با مراحل حیات انسان
انسان موجود متحرک به سمت آخرت و بینهایت است و 3 مرحله حیات دارد: مرحله قبل از دنیا؛ مرحله دنیا؛ و مرحله بعد از دنیا. در مرحله ای که ما قرار داریم، مرحله دنیاست که به سمت مرحله بعد از دنیا در حال حرکت هستیم. بعد از دنیا چهار مرحله حیات آخرتی و ابدی داریم: 1) مرحله وفات، 2) زندگی برزخی،3) قیامت، 4) زندگی آخرتی یا حیات ابدی.
مرحله سوم یا قیامت، طبق آیه شریفه « یَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ= روزی که مقدار آن ۵۰ هزار سال است» 5۰ هزار سال طول میکشد و هر هزار سال، یک ایستگاه دارد و 50 سؤال از کیفیت زندگی دنیایی از ما پرسیده خواهد شد. کیفیت پرسش ها و نحوه پرسیدن آنها به هیچ وجه مثل دنیا نیست. یعنی سوال های کتبی یا شفاهی نیست که نوشته یا گفته شود؛ بلکه سوال ها وجودی و تکوینی هستند. بدین معنی که جواب سؤالها باید در نهاد ما داده شده باشد و گفتیم برای درک بهتر این مطلب باید بدانیم که رابطه دنیا با آخرت، مثل رابطه رحم مادر است با دنیا. جنین در رحم مادر، خودش را برای سؤالات دنیا آماده میکند و وقتی به دنیا میآید، دنیا از او سؤال میکند؛ اما سؤالهای دنیا و جزایش همه تکوینی است. مثلاً میپرسد، چشم آورده ای یا نه؟ گوش آورده ای یا نه؟ دست آورده ای یا نه؛؟ پا آورده ای یا نه؟ این سؤالها نه کتبی است و نه شفاهی؛ بلکه تکوینی و وجودی است. در حرکت ما به سمت آخرت هم وقتی ما به عالم آخرت متولد میشویم، از ما سؤال میشود. سؤال آخرت از ما، آوردنِ قلب سلیم است. یعنی این که ما در آخرت با خودمان باید روح سالم و قلب سلیم ببریم. «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ= روزی که مال و فرزند نفعی به کسی نمی رساند؛ مگر این که کسی قلب سلیم بیاورد».
مرحله چهارم حیات ما مرحله حیات ابدی ماست. اساساً مرگی برای انسان وجود ندارد. هر کدام از ما تا خدا خدایی میکند، زنده خواهیم بود و زندگی خواهیم کرد. مراحل حیات ما آنقدر جذاب، جالب، مهیج و شگفت انگیز و بزرگ است که من و شما الان داریم دوران جنینی خودمان را در رحم دنیا طی میکنیم. یعنی در واقع هنوز زندگی اصلی ما شروع نشده. این زندگی با وفات شروع میشود و دوران حیات ابدی، دوران بسیار بسیار با عظمتی خواهد بود. پس ما باید جواب آن 50 سؤال را در دنیا بسازیم.
جواب ها حفظ کردنی و یاد گرفتنی نیست؛ بلکه جوابها ساختنی هستند. یعنی باید در وجود خودمان آنها را ایجاد کنیم. همانطور که جنین در رحم مادر جوابها را میسازد. چشم را تحصیل میکند، گوش، دستگاه تنفس و... را تحصیل میکند.
بعد از تولد به آن جهان، بدن ما در اینجا میماند. اما نفس که حقیقت و اصل ما است، به آخرت میرود. این نفس اگر متناسب با بهشت و ساختار بهشت باشد، در آنجا لذت میبرد. اگر هم متناسب نباشد، دچار بیماریها و گرفتاریها میشود. بحث امروز ما این است، آنچه که باعث میشود ما بتوانیم قلب سلیم تحصیل کنیم و برای حیات ابدی آماده شویم، این است که در دنیا خوب زندگی کنیم. چون هدف فقط آخرت نیست. آموزش دین و فرستادن انبیاء برای این نیست که ما فقط برای آخرت آماده شویم؛ بلکه برای این است که ما دنیای شاد و خوبی هم داشته باشیم. اگر کسی به پیام دین توجه کند، هم دنیای شاد و آرام و خوشبختی خواهد داشت و هم آخرت شاد و خوشبختی خواهد داشت. هدف، تحصیل هر دو میباشد و این دو با هم رابطه مستقیم دارند.
با توضیحی که از مراحل حیات انسان و حرکت آن به سمت ابدیت و 50 سؤال آخرتی دادیم، به این نتیجه رسیدیم که برای تحصیل خوشبختی دنیا و آخرت و طی مراحل حیات، باید قلب سلیم داشته باشیم. برای تحصیل قلب سالم هم باید از فکر شروع کنیم. یعنی اگر کسی از مهندسی فکر سر باز زند، نمیتواند قلب سالم بسازد.
یکی از عوامل سنجش قیمت انسان، تفکر اوست
قیمت آدمها به این است که چقدر فکر میکنند؟ چگونه فکر میکنند؟ به چه چیزی فکر میکنند؟ به چه چیزی فکر کردن خیلی مهم است. چه اندازه فکر کردن مهم است. آدمهایی که در زندگی برای شنیدن یا برای فکر کردن وقت بیشتری میگذارند، هم دنیای بهتری خواهند داشت و هم آخرت بهتری.
برای اینکه انسان در تفکر راه بیفتد، باید مدتی بشنود و بخواند و مطالعه کند. بعد که بالغ شد و قدرت پیدا کرد، خودش میتواند مستقیماً و بدون خواندن و شنیدن، فکر کند و این فکر او را کاملاً جلو میبرد و تمام مسیر را مثل یک چراغ در تاریکی به او نشان میدهد تا راه ابدیت را طی کند. از این رو در قرآن هست که جهنمیان می گویند:«لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ= ما اگر اهل گوش دادن و تفکر بودیم، هیچ وقت جهنمی نمیشدیم». این یعنی گوش دادن آدم را وادار به فکر کردن میکند. موتور فکر، با شنیدن به حرکت در میآید و آرام آرام انسان را بالا می برد. پس شنیدن و فکر کردن و تعقل یکی هستند.
آنهایی که حوصله شنیدن و حوصله فکر کردن ندارند، سر از جهنم در میآورند، چه جهنم دنیایی و چه جهنم آخرتی. امام باقر ع فرمود کلید همه بدبختیها در دو چیز است: یکی تنبلی و دیگری بیحوصلگی.
احادیث زیبا از امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره فکر
در اینجا به بیان چند روایت از علی علیهالسلام در مورد تفکر میپردازیم:
1) تفکر انسان را به اوج خواسته اش میرساند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:« مَن أسهَرَ عَینَ فِکرَتِهِ بَلَغَ کُنهَ هِمَّتِهِ[1]= هر کس چشم اندیشه اش را بیدار بدارد، به اوج خواسته اش مى رسد.» (أسهَر) یعنی شبزندهداری و شب بیدار بودن. چه چیزی از ما در شب بیدار باشد؟ چشم فکرمان. حتی اینکه ما در روایت نماز شب داریم و اینکه گفته اند شب قرآن بخوانید، شب نماز بخوانید، اینها همه به خاطر فکر است و گر نه نمازی که بیفکر باشد ارزشی ندارد.
2) تفکر عقل را جلا میدهد
همچنین فرمودند:« الفِكرُ جَلاءُ العُقولِ[2] = اندیشه، جلا دهنده خردهاست.» اگر عقل یک نفر زنگ زدگی داشته باشد، نمیتواند خوب فکر کند. قدرت تشخیص خیلی چیزها را ندارد. قدرت تصمیم گیری ندارد و دائماً دو دل و مردد است و راه را از چاه نمیشناسد. این آدم باید مدتی فکر کند تا آن زنگارهای عقلش تمیز شود و جلا پیدا کند تا بتواند کار کند و عقلش تیز شود.
در بخش عملی گفته میشود که فکر مقدمه تقواست. انسان وقتی فکر میکند، خیلی چیزها را میفهمد، مثل اینکه شما راجع به شناخت بدن و غذاها فکر میکنید و در نهایت در مییابید که خیلی از خوراکی ها برای بدن مضر است. پس باید از خوردن آنها اجتناب کرد. به این می گویند تقوا. پس تقوا هم اگر بخواهد حاصل شود، با فکر حاصل میشود. یعنی هیچ آدم غیر متفکری به تقوا نمیرسد.
3) تفکر مایه رشد است
حضرت میفرماید:« الفِكرُ رُشدٌ، الغَفلَةُ فَقدٌ[3] = اندیشه، مایه راهیابى است و غفلت، موجب گمراهی.» انسان با فکر رشد مییابد، ولی غفلت و اینکه انسان فکرش را به کار نیندازد و کمتر فکر کند و فقط عمل کند، خوب نیست. «فقد» یعنی از دست دادن است. آدم آب میشود. مثل بدن که به مرور زمان پیر میشود و نشاط و جوانی و توانایی اش را از دست میدهد. آدمها دو جورند بعضیها سنشان پیر میشود، اما چون فکرشان جوان است، روحشان جوانتر، شفافتر، قویتر و قدرتمندتر میشود. ولی بعضیها چون فکر نمیکنند همزمان با اینکه بدنشان پیر میشود، فکر و ذهنشان هم پیر میشود و به سمت کودنی و فراموشی میروند.
دیده اید که بعضیها شب تا صبح عمل میکنند؛ اما اصلاً حال و حوصله کار ذهنی و فکری ندارند. خیلی از مردها و زنها یکسره دارند کار میکنند؛ اما وقتی به آنها میگویی ترمز کنید و چند دقیقهای فکر کنید؛ فکر برایشان کار راحتی نیست. آنهایی که فعالیت های عبادی میکنند، مثلاً ختم انعام، ختم یاسین یا ختم سوره های دیگر را میگیرند، یا کربلا میروند؛ چون عمل است، همه حاضرند این کارها را انجام دهند. اما اگر از آنها بخواهید کتاب بخوانند، فکر کنند، به درس گوش بدهند، یا مثلا یک دورهی کلاسی یا جلسهی استادی را شرکت کنند، برایشان سخت است. اینها نمی دانند که انسان تا فکر نکند، رشد نمیکند. فکر باعث میشود که عبادت برای ما مستی، شیرینی و شادی و نشاط بیاورد. این فکر است که میتواند عبادت را به عامل نشاط تبدیل کند. این که ما از نماز و قرآن لذت نمیبریم، برای این است که قرآن را بدون فکر میخوانیم. بنابراین برای ما شادی و نشاط نمیآورد.
تفکر در انجام کار خیر، باعث عمل به آن میشود
یکی از زمینههایی که خوب است آدم در موردش فکر کند، کار خیر است. فکر کردن به کار خیر، انسان را وادار میکند که آن کار را انجام دهد. حضرت میفرماید:« الفِكرُ فی الخَیرِ یَدعُوا إلَى العَمَلِ بهِ[4] = اندیشه كردن در خوبیها انگیزه به كار بستن آنها مى شود.»
همانطور که فکر کردن در مورد گناه هم انسان را به انجام آن گناه ترغیب میکند. مثلاً سوء ظن نسبت به خدا و مدام فکر کردن راجع به آن، باعث درگیر شدن با خدا میشود. خدا در همه حال خیر بندگانش را میخواهد. چه موقعی که نعمتی به آنها میدهد و چه زمانی که بلایی به آنها میرسد. حال اگر دعای بندهای اجابت نشد و او به خدا بدبین شد، این بدبینی باعث ساقط شدن و ناامیدی او میشود. یا وقتی که انسان نسبت به همسر، دوست، پدر، مادر و ... بدبین میشود. در واقع شیطان فکر منفی را به انسان القا میکند. حتی ممکن است در خواب هم آن را در ذهن انسان بیندازد و انسان را نسبت به کسی که خیلی دوستش دارد بدبین کند. وقتی شیطان فکر منفی انداخت، تو نباید روی این فکر کار کنی. اصلاً اجازه نده که ادامه پیدا کند. انسان نباید روی چیز بد و منفی فکر کند. حتی به گناهان خودش هم نباید فکر کند. پس باید فکر را پاک نگه داری.
در بحث وسواس گفتیم از فکرکردن به چیزهای منفی خودداری کنید. به محض اینکه راجع به یک چیز بد فکر میکنید، باید بدانید که حتماً یک اثری روی قلب شما میگذارد و آن اثر را هم در دنیا و هم از شب اول قبر به بعد نشان میدهد. میفرماید در مورد گناه و چیزهای بد زیاد فکر نکنید. اگر زیاد فکر کنید، به سمت آن گناه کشیده میشوید.
فکر، نیت ساز است
شما وقتی که به کار خیر و نیکی فکر میکنید، بعد از آن نیت میکنید که آن را انجام دهید.
شما وقتی راجع به یک کار خیر فکر میکنید و تصمیم به انجامش میگیرید، حتی اگر انجامش هم ندهید، در نامه اعمالتان ثبت میشود. گفتیم، روز قیامت با نیت هایت محشور میشوی نه با میزان عملت. نامه عمل، یک نامه کاغذی نیست که فرشتهها با قلم روی آن بنویسند؛ بلکه، نامه عمل، نفس ماست. یعنی ما با قلم فکر روی نامه عمل مان که همان نفس ما و دل ما هست، مینویسیم. پس فشار قبر، نوشتن در صحیفه عمل یا نفس در همین جا انجام میشود. اگر شما به یک چیز خوب یا به یک عمل قشنگ فکر میکنید، در نامه عملت نوشته میشود. حتی اگر موفق به انجام آن نشوی. هرچند که بهتر است آدم آن را انجام دهد. چون انجام دادنِ یک عمل مثل کَندن روی سنگ است که دیگر از بین نمیرود و تثبیت میشود. ما هر چه بیشتر عمل کنیم، تثبیت این نوشتن بیشتر و ماندگارتر میشود. شما وقتی که به کار قشنگی فکر میکنید، نیت میکنید. روز قیامت انسان به میزان نیتهای صادقانه اش محشور میشود؛ نه به میزان عملش. نیت صادقانه غیر از نیت کاذب است. نیت صادق یعنی اگر میتوانست انجام بدهد، حتماً انجام میداد. پس نیتها خیلی مهم هستند. آن چیزی که نیتساز است، فکر است. پس فکر به کارهای خوب، فکر به کارهای مثبت، فکر کردن به بهشت، انسان را بهشتی میکند.
ای برادر تو همان اندیشهای / مابقی تو استخوان و ریشهای
گر گلست اندیشهی تو گلشنی / ور بود خاری تو هیمهی گلخنی
ما الان چطور آدمی هستیم؟
دقت کنیم، ببینیم اگر ما الان یک آدم شادیم؛ یک آدم موفقیم؛ یک آدم با نشاط هستیم؛ مربوط به گذشته ماست و نوع فکرهایی که قبلاً کردهایم. یعنی انسان همیشه سر سفره گذشته خودش نان میخورد. گفتیم که حال ما را گذشته ما میسازد. فکرهای منفی هر چه بوده، جمع شده و الان ما را میسازد و از الان به بعد هم هر چه جمع شود، آخرت و شب اول قبر و قیامت ما میشود.
در بحث دشمن شناسی توضیح دادیم که شیطان دائماً برای ما فکر منفی ایجاد میکند. فرشتهها و خدا هم در ما تولید فکر میکنند. ما باید به فکرهای منفی که در ذهنمان تولید می شود، توجه نکنیم؛ بلکه، این فکرهای شیطانی را تبدیل به تولید افکار الهی کنیم. به محض این که شما فکر منفی و شیطانی را برمیگردانی و آن را مثبت میکنی، یعنی خلاف آن فکر منفی که شیطان در تو ایجاد کرده عمل میکنی، بیشتر اوج میگیری و قدرت و سرعتت خیلی زیاد میشود. مثلاً شیطان در تو نسبت به فردی بدبینی ایجاد می کند؛ تو به جای اینکه بدبینی را بپرورانی، میروی و آن طرف را بغل میکنی، میبوسی، دعوتش میکنی و رابطهات را با او بیشتر میکنی و برخلاف آن فکری که شیطان ایجاد کرده عمل می کنی، در نتیجه میبینی که خیلی اوج گرفتی. یا اینکه در تو نسبت به یک نفر حسادت ایجاد میکند. دوست داری نباشد، دوست داری بمیرد. دوست داری اتفاقی برایش بیفتد. دوست داری یک چیز از او سلب شود. تا این حس ایجاد شد، میروی دو رکعت نماز میخوانی و از صمیم قلب برای او دعا میکنی که خدایا! به او بیشتر بده. خدایا! موفقترش کن. خودت هم به او کمک میکنی. تا این کارها را میکنی، چند اتفاق میافتد. یکی اینکه تو رشد میکنی. دیگر اینکه هرچیزی که برای او بخواهی، خداوند به خودت بیشتر میدهد. اگر در دنیا هم ندهد، حتماً چند برابرش را در آخرت به تو میدهد. وقتی شما نقطه مقابل را عمل میکنید، همه اینها نعمت میشود. پس چیز بدی در زندگی ما وجود ندارد. اگر آدمهای بدی در زندگی ما هستند به نفع ماست. چون باعث کفاره گناهان ما میشوند و درجات آخرتی ما را بالاتر میبرند. اگر آدمهای خوب در زندگی ما هستند، باز هم الحمد لله از آنها برای آرامش و صلح و صفا و برای تقویت فضای فکری و معنویمان استفاده میکنیم. خدا اصلاً چیز شر نیافریده و هر چه آفریده برای رشد ما آفریده است.
فکر در عواقب کارها
راجع به هر کاری که میخواهی انجام دهی، فکر کن که اگر این کار انجام شود، بعدش چه اتفاقی میافتد؟ یعنی یک مرحله بعد از آن کار را فکر کن. حضرت درباره فکر در عواقب کارها میفرماید:« الفِكرُ فی العَواقِب یُنجی مِن المَعاطِبِ[5] = اندیشه در سرانجام كارها، انسان را از مهلكهها مىرهاند.»
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند :«ما ذَلَّ مَن أحسَنَ الفِكرَ[6]= كسى كه اندیشه اش نیكو باشد، خوار نگردد.» این یعنی خواریهایی که در دنیا و آخرت به سراغ ما میآید، برای این است که ما خوب فکر نکرده ایم. کار بیفکر انجام داده ایم. اگر کسی میخواهد همیشه محترم و محبوب باشد کار بیفکر انجام ندهد. جالب اینجاست که خیلی وقتها ما میدانیم این کارمان بیفکری است، ولی انجام میدهیم.
بیشتر اوقات انسان فکر میکند، میفهمد و در فکر کردن به خودش حق میدهد. شما وقتی میخواهید فکر کنید، به خودتان حق میدهید. گفته شده در چنین مواقعی که انسان برای انجام کاری به خودش حق میدهد، باید سریع خودش را جای طرف مقابل بگذارد. وقتی این جابجایی را انجام میدهد، از انجام آن کار منصرف میشود و میگوید: اگر من جای طرف مقابلم بودم، این طوری برخورد نمیکردم و دوست داشتم طور دیگری با من برخورد کنند. به محض اینکه جابجایی کردیم و خودمان را جای طرف مقابل گذاشتیم، میبینیم که فکر ما کار میکند و برخورد درست را در پیش میگیریم.
رابطه عقل و فکر
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:«اَصلُ العَقلِ اَلفِکرُ= اصل عقل فکر است.» در تعریف عقل گفتند:«اَلعَقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَحمان وَ اکتُسبَ بِهِ الجَنان= عقل آن است که به وسیله آن انسان خدا را عبادت میکند.» در واقع محصول عقل، همیشه عبادت و اطاعت است. آدمهایی که معصیت خدا را میکنند، حتما بیعقل و بیفکر هستند. عقل غیر از هوش است. هوش ضریب کارآیی مغز است. یک نفر ممکن است با هوش خودش دانشمند، پرفسور، دکتر و مهندس شود، یا دستگاهی اختراع کند. خوب از مغزش استفاده کند. اما عقل اینگونه نیست. عقل، کار کردن روی مصالح و مفاسد است. جهنمیان گفتند اگر ما عقل داشتیم، سر از جهنم در نمیآوردیم. پس عقل مساویست با بهشت.
«وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان» به وسیله عقل، بهشت به دست میآید. حال این عقلی که اینقدر فایده دارد و این همه قدرت و خیر دارد که عبادت خدا به وسیله آن و متعاقباً بهشت به وسیله آن به دست میآید، اصل این عقل فکر است. همانطور که حضرت میفرماید: أصلُ العَقلِ الفِكرُ، و ثَمَرتُهُ السَّلامَةُ[7]= ریشه خِرد اندیشه است و میوه اش سالم ماندن [از خطا و عذاب].»
اصل و ریشه عقل، فکر کردن و ثمره فکر سلامت است. یعنی همان قلب سلیم. پس اگر کسی میخواهد قلب سلیم ایجاد کند، باید فکر کند. فکر خوب و فکر مثبتی که در جهت تحصیل تجهیزات و قوایی باشد که برای حرکت به سمت ابدیت به آن نیازمند است. برای شب اول قبر به بعد، به آن احتیاج دارد. برای شادی دنیایش به آن احتیاج دارد. هر چقدر روی سلامت قلب کار کنیم، نشاط و شادی ما بیشتر میشود. آنهایی که آدمهای عصبی و پرخاشگر هستند و زیاد غصه میخورند، اضطراب، دلشوره و سوءظن دارند، دعوایی، بددهان و حسود هستند، به خاطر نداشتن قلب سالم است. اگر قلب جسمی و فیزیکی ما خراب شود، هزاران اتفاق در بدن ما میافتد. هر جا بروی دکتر میگوید این مال قلبت است. همینطور هم وقتی قلب معنوی و قلب انسانی ما خراب میشود، هزاران اتفاق بد برای ما میافتد و زندگی ما را تلخ و خراب میکند.
ع ل 167
کلیدواژه ها:
آثار استاد