مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
ما در عالمی صددرصد ریاضی داریم زندگی میکنیم. عالمی که ذره ذرهی آن، قوانین و مقررات دارد که به این قوانین «قضا و قدر» میگویند. «قضا» یعنی نتیجه و حکم و «قدر» یعنی اندازه. همه روابط در این عالم علِّی و معلولی بوده که در فلسفه به آن «علت و معلول» و در علم فیزیک به آن «عمل و عکس العمل» میگویند و در زبان دینی هم به آن «قضا و قدر» گفته میشود.
رشتههای مختلف علوم هم در واقع راههای کشف این قوانین ریاضی هستند. خداوند متعال در قرآن میفرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[1] = و هیچ چیز نیست، مگر آنكه گنجینههاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازهاى معین فرو نمىفرستیم». میفرماید:«أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ[2]» یعنی، آهنی که در کره زمین یا در عالم به کار رفته مشخص است. اینکه جهان چه مقدار نیاز به آهن دارد، نیاز به سرب در عالم چقدر است؟ طلا، الماس، آب، قطرات باران و ... چه مقدار لازم است؟ همه در نزد خداوند محاسبه شده است. در شرح دعای سوم صحیفه در مورد ملائکۀ الله توضیح دادیم که ملائکه شمارش دانههای برف و قطرههای باران را دارند و آنها را مشایعت میکنند تا جایی که باید به زمین برسند. اینکه کجا و چه کسی میمیرد؟ چه کسی زنده است؟ چه کسی متولد میشود؟ پسر است یا دختر؟ چه کسی چه شکلی است؟ همه اینها مبتنی بر ریاضیات است و اندازه و قدر دارند.
این اندازه و قدر فقط مخصوص عالم ماده نیست، بلکه در عالم غیب، عوالمی مثل عالم جبروت و ملکوت هم اندازه و قدر وجود دارد و نزولات به صورت ریاضی و حساب شده پایین میآیند. وقتی هم میخواهیم به این عالم غیب برگردیم، باز داریم به یک عالم قانونمند برمیگردیم. الان اگر به شما بگویند که فردا میخواهیم اردو برویم. طبیعتاً اولین سؤال شما این است که کجا میرویم؟ هیچ کس نمیتواند بگوید که این سؤال، سؤال غلطی است. میگوییم، حالا بدانی کجاست، چه فرقی میکند؟ میگویی، باید خودم را آماده کنم. یعنی آنجا شرائط ثابتی دارد و به اسباب و لوازم مخصوصی نیاز است. مثلاً میخواهیم به جزیزه ی کیش برویم. آنجا هوا گرم است. یا میخواهیم به تبریز برویم، آنجا سرد است. حال که قرار است ما به برزخ برگردیم که یک عالم خاصی است مثل عوالم دیگر، یک سلسله قوانین و مقررات خاصی در آن حکم فرماست. در این صورت شخص باید با اصلاح قلب، خود را برای چنین نظامی آماده کند. آنجا هر نوع ورودی به درد نمیخورد. همانطور که در بحث نسبت هر نوع تولدی به درد نمیخورد. از 5 نوع تولد، یکی یا دو تا به درد میخورد. «تولد سالم یا سالم قوی» بقیه که یا ضعیف است و یا ناقص و یا مریض، همواره توأم با درد اند. پس همانطور که دنیا یک شرائط زیستی ثابتی دارد، نظام برزخی هم شرائط زیستی ثابتی دارد که وقتی وارد آنجا میشوید، قلب یا روح باید شکل خاصی را به خودش گرفته باشد. اگر روح آن شکل خاص را نداشته باشد، و مطابق با آن نظام اصلاح نشده باشد، شما نمیتوانید آنجا زندگی کنید. باید از رحم دنیا آن را با خود برده باشید و شرایط سالم بودن در آنجا این است که آن سلامت را باید در همین جا تهیه کنید.
مثالی از انتخابِ اصلاح قلب و دریافتِ قَدَرِ بهشت
گفتیم که هر قَدَری، قضایی را نتیجه میدهد. اصلاح قلب، قَدَری است که قضای آن بهشت است.
در قرآن بیان شده که در بهشت حرف لغو و بیهوده نیست:«لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً إِلاَّ قِیلاً سَلاماً سَلاماً[3]= در آنجا نه بیهوده اى مى شنوند و نه [سخنى] گناه آلود، سخنى جز سلام و درود نیست». در بهشت حرفهایی که ناراحتی، غصه، تحقیر، توهین و منت داشته باشد، وجود ندارد. ثانیاً می فرماید:«تأثیم». یعنی حرفهای گناه آلود هم وجود ندارد. کسی میتواند وارد چنین بهشتی شود که در دنیا نظام و سبک زندگیاش اینگونه باشد.
آدمی که میخواهد در دنیا سالم بماند، گاهی مثل کسی است که مار از کنارش رد میشود و باید خودش را به تغافل بزند و تکان نخورد تا مار برود. در غیر این صورت، مار او را خواهد زد. شخصی هم که میخواهد سالم زندگی کند، حتی اگر بداند طرف مقابل منظور بدی دارد، خودش را به نفهمی میزند. یعنی من منظور تو را نفهمیدم. همان ایرادی که خیلیها به پیغمبر میگرفتند و میگفتند چرا این پیغمبر چیزی حالیش نیست؟ چرا اینقدر ساده است؟ حضرت امیر (علیهالسلام) فرمود:«نِصفُ العاقِلِ اِحتِمال وَ نِصفُهُ تَغافُل[4]= نیمى از [كار] خردمند، تحمّل كردن است و نیم دیگرش چشم پوشى». حتی فرمود: «لا عَقلَ كَالتَّجاهُلِ[5]= هیچ خردمندىیى، به سانِ خود را به نادانى زدنْ نیست». کسی که قلب مریض و آلوده دارد، دائماً دوست دارد برنجد و غصه بخورد و منظور منفی از رفتارها و نیت دیگران بگیرد. این شخص وقتی وارد برزخ میشود، برزخ او سالم نخواهد بود. اگر واقعاً کسی باور کند که ابدیت و آخرتی هست، باید سلامت آن را همین حالا و در همین دنیا برای خود تهیه کند. شیرین زندگی کند و تشنج نداشته باشد. زودرنج، حساس، لوس و متکبر نباشد. خدا رحمت کند «نخودکی» آن مرد بزرگ را که فرمود: همه عرفان در دو کلمه است: «مرنج و مرنجان». همه این خلقیات مثل تغافل، تجاهل، احتمال (تحمل کردن) و نرنجیدن و نرنجاندن نتیجه یا قضای بهشت را در پی خواهند داشت.
سقوط، نتیجهی تصرفِ دل توسط غیر خداست
قرآن کریم در چینش سلسله مراتب، مراتبی که در نظام خلقت ذکر میکند اول خدا، وجود مطلق و ذات مطلق است و بعد از خدا اولین ظهورِ حق تعالی، حقیقت انسان است و سپس فرشته ها، آسمان، زمین و مخلوقات دیگر که همه پایینتر از انسان هستند و برای انسان خلق شدهاند. انسان اگر بخواهد رشد کند، رشد انسان به سمت پایین نیست. پایین یعنی چیزهایی که انسان اوج آنها به حساب میآید و چیزی که برای انسان خلق شده، نمیشود به آن عشق ورزید. چون در این صورت، قیمت انسان پایین میآید. فقط الله شایسته عشق ورزیدن است. از این رو، اصلِ صلاح قلب این است که به بالاتر از خودش نگاه کند. وقتی به پایین توجه میکند، قاعدهها به هم میریزد. انسان کوچک میشود، فشار قبر زیاد میشود. برای همین، منشأ عصبانیتها، ناراحتیها، حرص و جوشها جایی است که چیزی غیر از الله دل را تصرف میکند.
انسان با الله به مشکل نمیخورد. وقتی انسان با الله است، بین او و خدا عشق سالم وجود دارد. تمام مشکلات مربوط به بخشهای پایین مثل حس، خیال و وهم است که ما در این 3 بخش حیوان هستیم. در بُعدِ عقلی، ما فرشته هستیم و این هم به شرطی است که عقل ما در استخدام فوق عقل که بخش انسانی ما است، باشد. در غیر این صورت، علم در اختیار بخش حیوانی قرار میگیرد. مثلِ دانشمندانی که در عالم، علم شان را در اختیار حیوانیت شان قرار دادند و منجر به جنایات فراوان شدند. این 4 بخش «حس، خیال، وهم و عقل» همه جزو کمالات هستند و چیز بدی نیستند. کمالات حسی مثل پول، خانه، اتومبیل و ... چیزِ بدی نیستند. یا کمالات خیالی و وهمی مثل هنر و زیبایی، عزت، آبرو و ... خوب هستند. کمالات عقلی که علم و دانش است، چیز بدی نیستند. ولی به محض اینکه یکی از این 4 بخش معشوقت میشود، بخش پنجم که اصل است را رها میکنی و در نتیجه خوار میشوی.
وقتی دل به الله سپرده میشود، اگر در بخشهای پایینی، ضعفی هم به وجود بیاید، غصه و ناراحتی ایجاد نمیکند و وقتی بعضیها بگویند:«آی، دیگران خوردند، بردند، دزدیدند ...»، دل آدم تکان نمیخورد. چون این دل در اوج است. بدبختی ما این است که ما از یک طرف ادعا میکنیم که میخواهیم به بهشت و بالاتر از بهشت برویم و از طرف دیگر هم اگر کسی جهنم میرود، طاقت نداریم و میگوییم ما هم باید برویم. مثل این است که آدمی خودش غذای خیلی خوب دارد، اما یکی دیگر دارد، مردار میخورد، این آدم میگوید از آن مردار به من هم بده.
تا دل در تصرفِ غیر خداست، عبادتها هم چنگی به دل نمیزنند
تا وقتی که دل به خدا بسته نشود، حتی اگر عبادت هم بکنید، عبادتها یا از روی ترس و یا از روی طمع است. ترس و طمع هم آدم را شاد و آرام نمیکند. آدمی که عبادت خدا را یا از روی ترس و یا از روی طمع انجام میدهد، نمیتواند با خدا کنار بیاید. مثل کسی که در دربار پادشاه است و به خاطر ترس یا طمعی که از او دارد، اطاعتش میکند وگرنه از خودِ پادشاه خوشش نمیآید. اما اگر عاشقِ پادشاه باشد، داستان یک چیز دیگر است. وقتی آدم یادش میافتد که یک ساعت دیگر میخواهد نماز مغرب و عشا بخواند، اگر شوق در دلش نیفتد، با این خدا نمیتواند شادی کند. این خدا نمیتواند شب تو را بیدار کند. چون تو اصلاً حس نداری که به خاطرش بلند شوی. نمیتوانی به عشق او سحر داشته باشی. آنجایی که دل هست، خواب نیست. وقتی محبت میآید، خواب و خستگی و بی نشاطی میرود. آدم نشاط دارد. اصلاً برای او، اینکه من امشب میخواهم نماز مغرب و عشا بخوانم، موضوعیت دارد. سحر برایش موضوعیت دارد، می گوید الان میخواهم قرآن را باز کنم و بخوانم. برنامه خلوت با خدا برایش موضوعیت دارد. تا تو با خدا خصوصی برنامه نداشته باشی، قلبت به آرامش نمیرسد.
شک، دشمنِ صلاحِ قلب است
برای صلاح قلب و اینکه آن را با خدا درگیر کنیم، لازم است اول شک و تردید را کنار بگذاریم. مثلاً قلبی که به خدا گرفتار باشد، این حرف هایی که تا الان من راجع به خدا و قلب گفتم را میفهمد و تصدیق میکند. شک هم ندارد. چون چشیده است. ولی کسی که نچشیده، حرف های ما را نمیتواند تصدیق کند.
مثلاً من میگویم: صبّار میوه خوبی است. شما نمیتوانید تصدیق بکنید. اما وقتی بگویم: هندوانه میوه خوشمزه ای است، همه شما خوردید و تصدیق میکنید. یا گلابی میوه خوبی است، همه شما تصدیق میکنید. چون این میوهها را خوردید و یقین دارید که من چه میگویم. اما چون تا به حال میوه صبّار را نخوردهاید، اصلاً نمیدانید چه جور میوهای است، خوشمزه است یا نیست؟ نمیدانید و نمیتوانید آن را تصدیق کنید.
وقتی هم صحبت از «حبّ الله» به میان میآید، اگر آن را نچشیده باشید، برایتان مفهوم نیست. ممکن است ذهن قبول کند که «لا اله الا الله= خدایی جز الله نیست» و بپذیرد. ممکن است چیزهایی مثل«الله اکبر، سبحان الله، الحمد لله» را بپذیرد، اما چون همه کارهایما با دلمان است و اصل، دل است که باید تصدیق کند. اگر کسی شک داشته باشد، نمیتواند تصدیق کند. انسان تا شک دارد، نمیچشد و رشد هم نمیکند. اول باید شک را برطرف کنیم. شک هم چیزی نیست که نتوانیم به آن جواب دهیم. الان جواب همه چیز وجود دارد، کسی نمیتواند بگوید، من سؤالی دارم که جواب ندارد. فقط شک را باید درست مطرح کرد و به کارشناس و متخصص آن مراجعه کرد.
یک عاملِ خوب، در رسیدن به صلاح قلب
دومین چیز برای رسیدن به صلاح قلب، داشتن معلم و مربی و الگو است. انسان بدون معلم و مربی و الگو نمیتواند به جایی برسد. شما یک ورزشکار سراغ دارید که بدون مربی به جایی رسیده باشد؟ خودت نمیتوانی خود را به شادی و آرامش برسانی. باید استاد بالای سرت باشد.
قرآن 4 الگو برای سبک زندگی ما آورده است: «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ= راه کسانی که به آنان نعمت دادهای». این 4 گروه عبارتند از «نبیین، صدیقین، شهدا و صالحین» و این 4 سبک زندگی است که به تأسی از این 4 گروه باید داشته باشیم.
صالحین، کسانی هستند که دل شان اشتغال به یاد خدا دارد
الان راجع به صالحین داریم صحبت میکنیم. چون بحث ما بحثِ صلاح قلب است. آن چیزی که قلب را اصلاح میکند. وقتی میگویی صالحین، یعنی در آخرت یک نوع سبک، پاتوق و سطحی از زندگی وجود دارد که مال صالحین است و تو باید خودت را به این سطح برسانی. ریشه کار صالحین این است که دلهایشان اشتغال به یاد خدا دارد. اصلاً یاد خدا برایشان یک مشغله است.
ما هنوز یاد خدا را مشغله نکرده ایم. الان میگوییم آشپزی مشغله ما است. میگوییم کار هنری داریم. برای خاله، عمو، عمه، دایی، تلویزیون، سریال، فیلم، ورزش، باشگاه، استخر، مهمانی وقت داریم و مشغله داریم. به دریا، پارک، کیش، قشم، ویلا اشتغال داریم. در کجای 24 ساعت شبانه روز برنامهی ما اشتغال داشتن به یاد خداست؟ خودمان را لوس نکنیم که ما 17 رکعت نماز میخوانیم. اشتغال یعنی یک بخشی از وقتت را به عشقبازی با خدا بگذرانی. اولش هم شاید خیلی عاشقانه نباشد، ممکن است لازم شود کم کم قلبت را هول بدهی. همانطور که حضرت علی (علیهالسلام) فرمود: «اگر حلیم و بردبار نیستى، اظهار حلم کن[6]». عشقبازی هم همینطور است. باید انسان یک مدتی خودش را به عاشقی بزند. حضرت در جای دیگر فرمودند:«اِذا لَم یَکُن ما تُرید فَاَرِد ما یَکون[7] = اگر اوضاع آن چیزی که تو میخواهی نیست، آنچه که هست را بخواه». مثلاً الان رفتی در شرائطی قرار گرفتی که آن شرایط برایت مطلوب نیست. ننشین غصه بخور. با همان که هست، کنار بیا. اگر آن چیزی را که نمیخواهی، خودت هم آن را برای خود فراهم نکردهای و از بیرون به تو تحمیل شده، تحمل کنی، برای تو درجات آخرتی دارد و باعث میشود ساخته شوی و شبیه خدا شوی. در اول کار، ممکن است عاشقانه نباشد، اما خودت را به عشق بزن. اگر با خدا عاشقی کنی، با او خلوت داشته باشی، یقیناً از او خوشت خواهد آمد.
در سفری که به خارج از کشور داشتم، با دو تا از علما که یکی عالم مسیحی و دیگری عالم سنی بود، البته با هر کدام جدا جدا ملاقات داشتم و راجع به امام رضا (علیهالسلام) صحبت کردیم. تا به آنها گفتم: امام رضا. حس هر دوی شان مثل هم بود. مسیحی میگفت: آنجا بهشت است. سنی هم میگفت: آنجا حس عجیبی داشتم. پرسیدم، چه حسی داشتید؟ گفت اولش هیچ حسی نداشتم. گفتم بروم ببینیم چطور است؟ وقتی رفتیم، دیدیم حس عجیبی داریم که تا به حال تجربه نکرده بودیم. من از آنها پرسیدم، میدانید چرا آنجا لذت بردید؟ به خاطر این که به خانه پدرتان رفتید. خانه اصل تان و خانه ریشهتان رفتید. گفتند، بله، احساس ما هم همین بود. احساس میکردیم، اینجا برای مان خیلی آشنا است. دل را باید مشغول کنی، باید برنامه دار باشد. یک موقع به برزخ میرویم، میبینیم هیچ چیز نداریم. واقعاً روح خالی است. کسی که میگردد و چیزهای بیخود انتخاب میکند و سنخش با این چیزها است، لیاقتش این نوع تغذیه است. هر آدمی باید به غذای خود نگاه کند.[8]
4 ویژگی صالحین در کلام نبی اکرم (ص)
نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) 4 ویژگی صالحین را اینگونه بیان میفرمایند:«أمّا عَلامةُ الصّالِحِ فأربَعةٌ: یُصَفِّی قَلبَهُ، و یُصلِحُ عَمَلَهُ، و یُصلِحُ كَسبَهُ، و یُصلِحُ اُمورَهُ كُلَّها[9]= اما نشانه شخص صالح چهار چیز است: دلش را صاف مىكند، كردارش را اصلاح مىگرداند، درآمدش را اصلاح مىكند و همه كارهایش را اصلاح مىگرداند».
صاف کردن دل، یکی از کارهایی است که آدم صالح انجام میدهد. دل صاف شود یعنی شاد و آرام باشد. برای آدم صالح، آخرت مهم است. مثلاً طرف میخواهد عروسی برود، اگر دو روز جلوتر به او بگویند، ناراحت میشود که دیر گفتید؟ من چگونه در این دو روز خودم را برای عروسی آماده کنم؟ 48 ساعت مانده و می گوید این وقت برایش کافی نیست. میگوید من نمیتوانم برای عروسی آماده شوم. چون میخواهم به بهترین شکل در عروسی حاضر شوم. حالا آدمی که به برزخ میرود، که باید خیلی آرایش کند و خیلی زیبا شود. خیلی چیزها را باید اصلاح کند تا درخورِ بهشت شود. خداوند هم فرصت کافی برای همه گذاشته است. بهشت شما هم قلب و دل شماست. پس تا زنده هستید، اگر این را صفا بدهید، آن بهشت، خودش صفا پیدا میکند. چون آن بهشت ظهور دل شماست.
کسی که بهشت و جهنم در پیش دارد، آدمِ بیانگیزهای نیست
علی (علیهالسلام) فرمود:«شُغِلَ مَنِ الجَنَّۀُ وَ النّارُ اَمامَه[10] = كسى كه در پیشاپیش او آتش دوزخ و بهشت هست، مشغول انجام وظیفه است». یعنی کسی که بهشت و جهنم سر راهش هست، آدم بی کار و بی انگیزه ای نیست. یک آدم بانشاط، فعال، با انگیزه است و اصلاً پوچ گرا و بی برنامه نیست. اصلاً خودرو نیست. اصلاً بی صاحب نیست. آدمی است که برنامه دار زندگی میکند. هر نوع لباسی، هر نوع غذایی، هر نوع مهمانی، هر نوع ارتباطی، هر دیدنی و شنیدنی را مواظبت می کند. چون می داند که محصول این مراقبت ها بهشت است.
اگر کسی بیفتد به محبت، جستجوگر میشود. اما ما همیشه میگوییم:«ما وقت نداریم، کار علمی داریم، کار تحقیقی داریم، کار مطالعاتی داریم، زن و بچه داریم، شغل داریم، تجارت داریم». پس چه موقع میخواهی به خودت برسی؟ نوبت خودت کی میرسد؟
تنها بزرگی و رشد بخش «فوق عقلی» است که ما را سعادتمند میکند
نکته مهم این است که فقط یک بزرگی به درد ما میخورد و آن هم بزرگی بخش فوق عقلیمان است. هر بزرگی که شما در این 4 بخش[11] پیدا کنید، میتواند مزاحم شما شود. بزرگی علمی مثل، دکتر شدن، پرفسور، مهندس، فیلسوف شدن. بزرگیهای وهمی مثل رئیس، وزیر، رئیس جمهور، نماینده مجلس و مقام و ... همه بیخود هستند و برای آن طرف فایده ای ندارد.
فقط گروهی بزرگند و به بزرگی و آقایی و بهشت میرسند که رشد فوق عقلی دارند و با خدا و با اهل بیت و با خانواده آسمانی رابطه را شروع کردهاند. الان به دلت نگاه کن، ببین چندتا از این چهارده معصوم با تو رفیق هستند؟ چندتا از امامزاده ها با تو دوست هستند؟ اگر برزخ بروی تو را میشناسند؟ در بین صدیقین و شهدا و صالحین چند نفر رفیق داری؟ باید بدانیم که اگر آسمان ما را به رسمیت نمیشناسد و اگر در عالم غیب به رسمیت شناخته شده نیستیم و اگر آنجا رفیق و دوستی نداریم، گدا هستیم. ما الان برزخ برویم، چه کسی قرار است سراغ ما بیاید؟ چه کسی در آن عالم به آن عظمت ما را مشایعت کند؟ آیا با آنها زندگی کرده ایم؟ با آنها عاشقی کرده ایم؟ با آنها رفاقت داشته ایم؟ بده و بستان داشته ایم؟ برایشان خرج کرده ایم؟ با آنها چه رفت و آمدی داشته ایم؟ آدم باید از خودش این سؤالها را بکند.
انسان بهتر است در آسمان معروف باشد تا در زمین
خیلی از انسانها به دنبال کسب شهرت در دنیا هستند. اما شأن انسانیِ انسان، این است که آسمان او را بشناسد و در آسمان مشهور باشد. در دعای امین الله میخوانیم:«اَللّهُمَّ اجعَلنی مَحبوبَۀً فی اَرضِکَ وَ سَمائِک= خدایا یک کاری کن هم در زمین محبوب باشم و هم در آسمان».
آیا ما برای آسمانیها آشنا هستیم؟ آدم باید فکر و داراییش این باشد. بالاخره ما چند روز دیگر وارد برزخ خواهیم شد. آنجا آشنا لازم داریم. فرض کنید آدم یک جایی برود که هیچ کس او را نشناسد و بعد هم یک مشت ملائکه غِلاظ[12] و شِداد[13] بیایند به جان ما بیفتند و مدام بخواهند سؤال از ما کنند و ما را در مخمصه و گرفتاری کارهای مان بیندازند. وقتی آنجا آشنا داشته باشی، اگر به تو گیر هم بدهند، آن آشناها میآیند و نجاتت میدهند.
پس از حالا شروع کنیم. بالاخره باید وقتی گذاشت و برای حکومت آخرت و ابدی دنبال اعوان و انصار و رفیق بود. آشنا لازم داریم، کمک لازم داریم، شفیع لازم داریم. یکی را میبینی در خانه اش نشسته، زمین و زمان با او آشنا هستند. یک پیرزن بیسواد هم هست، ولی زیرک. او دم همه را در آسمان دیده، عرضه دارد و همه را هم وامدار خودش کرده است. برای چهارده معصوم، شهدا، صدیقین هدیه فرستاده و با آنها مراوده داشته، خرجی هم ندارد. کسی است که ثروتی هم ندارد، ولی میتواند دم همه آنها را ببیند و به همه آنها هدیه بدهد تا همه در آنجا او را بشناسند. برای همین است که در زیارتنامه می خوانیم: «عرفنا الله بیننا و بینکم فی الجنة= خداوند بین ما و شما در بهشت آشنایی ایجاد کند».
قلب/ اصلاح قلب/صالحین
پی نوشت:
[1] . سوره حجر/21.
[2] . سوره حدید/25.
[3] . سوره واقعه/25-26.
[4] . غرر الحكم : 9968.
[5] . غرر الحكم: 7227، 10956، 6083، 7041، 4629، 6321، 10503، 1251، 1602، 5179، 7301، 9777، 4772، 3887،( 814 و 1028).
[6] . « إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلاَّ أَوْشَكَ أَنْ یَكُونَ مِنْهُمْ = اگر حلیم و بردبار نیستى اظهار حلم بنما چون كسى كه خود را شبیه بگروهى نمود نوعا جزء آنها خواهد شد»( بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام, جلد۶۸, صفحه۴۲۷).
[7] . غرر الحکم و درر الکلم, جلد1, صفحه۲۸۵.
[8] . « فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ= پس انسان باید به خوراك خود بنگرد» (سوره عبس/24).
[11] . بخش حسی، خیالی، وهمی و عقلی.
[12] . خشن
[13] . سختگیر
ع ل 360
کلیدواژه ها:
آثار استاد