مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
بحث «خوشبختی» و «سعادت» بحث بسیار مهمی است، زیرا مسئله خوشبختى و سعادت مسئله مشترك همه انسانهاست و همه به نحوى به دنبال خوشبختى و سعادت مى گردند.
«خوشبختى» و «سعادت» انسان در چیست؟ قبل از پاسخ به این سؤال، باید ببینیم، سعادت و خوشبختى چه نیست؟ یعنی در قدم اول باید به بررسی اشتباهاتی بپردازیم که درباره خوشبختی و سعادت در بین انسان ها و مکاتب مختلف رایج است. در این بحث، از مقدمه عالى و زیباى استاد بزرگوار شهید مطهرى (قدس سره) که بر «نمط هشتم اشارات» بوعلى نوشته اند، استفاده كرده ایم.
گاهی مسئله «خوشبختی» با موضوعاتی مثل آرزوها، خوشى ها، موفقیت ها و رضایت ها آمیخته می شود که ما را در تعریف آن دچار مشکل می کند. برای همین باید بررسی کرد که این مسئله مهم تا چه حد به این امور بستگی دارد.
کلمه «سعادت» از نظر لغوی به معنی «یارى» و «كمك» می باشد. عرب ها به كسى كه همه ابزار و وسایل و مقدمات موفقیت را دارد و شرایط به نفع اوست، مى گویند «سعید». اما سعادت و خوشبختی در اصطلاح و در عرف به معنى «خوشى»، «سرور» و «آسایش» است. یعنى در عرف، اگر كسى خوش نبود، آسایش و سرور نداشت، نمى گویند این شخص، آدمِ خوشبختى است. نقطه مقابل «سعادت»، «شقاوت» است. «شقاوت» به معنی «بدبختى» و «رنج» و «مشقت» است.
انسان ها از آن جهت که «حب ذات» و «حب نفس» دارند، خواهان سعادت و خوشبختی هستند. سعادت گم شده همه انسانهاست. خداوند ذاتاً انسان را طورى آفریده كه حب نفس و حب ذات، یعنى علاقه به خودش دارد. یکی از مصادیق حب ذات، علاقه انسان به حفظ حیات و زندگى و دفاع از آن است؛ اگر چیزى این حیات را تهدید كند، با آن به مبارزه بر می خیزد. مثلاً اگر بیمارى او را تهدید كند درصدد مداوا و معالجه برمى آید. اگر چیزى به طول عمرش بیافزاید، دنبال آن می رود. یا داروهاى مقوى و حیات بخش و نجات بخش مصرف می کند و به ورزش روی می آورد. از کارهایی که برای سلامتی و حیاتش مضر است خودداری می کند. همه اینها نشاندهنده علاقه انسان به خودش است.
مصداق دیگر برای حب نفس، تنفر انسان از مرگ است، چون آن را پایان حیات و پایان لذات مى بیند. مرگ را اول تنهایى و بریدن از همه محبوب ها و معشوق ها مى بیند. مرگ جدا شدن از همه چیزهایى است كه انسان یك عمر آنها را تهیه كرده و به آنها دل بسته است.
شاید بعضی ها این تعریف را در مورد مرگ قبول نداشته باشند و بگویند: اگر انسان از مرگ می ترسد و متنفر است، پس دلیل خودکشی بعضی افراد چیست؟ مگر آنها در اثر لذت از مرگ خودکشی نمی کنند؟
در جواب باید گفت، خودكشى هم از نمونه هاى علاقه انسان به خودش است. چه كسى خودكشى مى كند؟ كسى كه تحمل فشار روى خودش را ندارد و به وسیله مرگ مى خواهد فشارى را از «من» خودش برطرف كند. یعنی خودش را می کشد تا راحت شود. زیرا به فکر راحتی خودش است و تحمل حیات را ندارد و تحت تأثیر حب ذات این کار را انجام می دهد.
شرایط حیاتش طوری است که فکر می کند با مرگ به راحتی می رسد. در حالی که ما مسلمانان معتقدیم که خودکشی گناه کبیره است.گناهی که فرصت توبه را هم از انسان می گیرد. در روایات داریم كه اگر كسى خودش را بكشد، براى همیشه گرفتار عذاب می شود.
امام باقر(علیه السلام) در حدیثى مىفرماید: «انّ المؤمن یبتلى بكلّ بلیة و یموت بكل میتة إلاّ انّه لایقتل نفسه = مؤمن به هر بلایى مبتلا مىشود و به هر نوع مرگى مىمیرد، لكن خودكشى نمىكند» (وسائل الشیعه، ج19، چاپ اسلامیه، ص13به نقل از کافی).
از مصادیق دیگر حب نفس، این است كه انسان خودش را به دیگران ترجیح مى دهد. مثلاً موقع غذا خوردن دوست دارد، بیشترین غذا یا بهترین جای غذا را برای خودش بردارد. در مجلسی که می نشیند، راحت ترین جا را انتخاب می کند. این مسئله تا قیامت ادامه دارد. در قیامت هم افراد خودشان را ترجیح مى دهند. «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى = و هیچ نفسی بار (گناه) دیگری را بر دوش نگیرد.» (انعام/164).
در صحبت از بهشت هم افراد بهشت را و درجات بهشتی، شراب، قصر، همسر و موسیقى بهشتی و... را براى خودشان مى خواهند. زمانی که منافع افراد در تقابل یکدیگر قرار می گیرند، انسان بر اثر حب نفس، همیشه طرف خود و یا نزدیکان خود را می گیرد. مثلاً والدین همیشه از فرزندان شان طرفداری می کنند. انسان اگر رنج و سختی را تحمل می کند، برای این است که نفعی در آینده به خودش برسد.
آیا سعادت واقعاً با مفاهیمى از قبیل لذت، خوشى، موفقیت و رسیدن به آرزوها یكى است، یا خیر؟ آیا سعادت همیشه با لذت و بدبختى و شقاوت با اندوه ارتباط دارد؟
جواب این است که هر جا سعادت باشد، لذت هم هست؛ هر جا بدبختى و شقاوت باشد، رنج و غم و اندوه هم است. اما عكس این مطلب درست نیست. یعنى هر جا لذت بود، سعادت نیست؛ یا هر جا رنج بود، شقاوت نیست. در منطق به این رابطه «عموم و خصوص مطلق» می گویند. یعنی در هر سعادتی لذت هست، اما در هر لذتی سعادت نیست. هر شقاوت و بدبختی غم و اندوه است. اما هر غم و اندوهی رنج و شقاوت نیست.
مثلاً ما رنج هایى داریم كه خود، مقدمه لذت هستند؛ اگر رنجى مقدمه لذتی باشد، آن لذت یک لذت پایدار و ماندنی است. آیا ما از این رنج فرار مى كنیم؟ خیر ما از این رنج استقبال مى كنیم، تا به یك لذت ماندنى تر و طولانى تر برسیم. مثلاً ما كار و تلاش مى كنیم، درس مى خوانیم؛ این سخت است و رنج دارد. شب باید بیدار بمانى؛ صبح باید زود از خواب بیدار شوى؛ موقعى كه همه آزاد هستند، تو محدود هستی و باید درس بخوانى؛ به هر جایى نمى توانى بروى؛ هر كارى نمى توانى بكنى؛ ذهنت را باید متمركز كنى به یك جا و غم و زحمت درس خواندن را باید تحمل كنى. اما این رنج مقدمه است، براى آسایشی كه بعداً به آن می رسی. اینجا رنج است؛ اما شقاوت و بدبختى نیست. یا مثلاً واكسن زدن تحمل درد است. اما واكسن را مى زنى و درد را تحمل مى كنى براى این كه بعداً به سلامتى كه طولانى تر است، برسی.
اما رنج هایی هم وجود دارند که از رسیدن به رنج های بالاتر جلوگیری می کنند. یعنى انسان بین دو تا رنج یك رنج موقت، ضعیف و كم و یك رنج طولانى و زیاد، باید یكى را انتخاب كند. عین همان مثالهایى كه بیان کردیم. مثلاً شما واكسن مى زنى؛ واكسن رنج و درد موقت و ضعیفی دارد؛ این رنج را تحمل می کنی به خاطر این كه به رنج بیمار شدن که یک رنج طولانی و سختی است، دچار نشوى.
لذت ها هم همین گونه اند، ما لذاتى داریم كه دلیل خوشبختی افراد نیستند. یعنى لذاتى هستند كه موجب محرومیت از یك لذت بالاتر مى شوند. انسان در انتخاب بین لذت موقت و زودگذر و لذت دائمی و ماندنی مردد می ماند. مثلاً کسی که شیرینى و مواد قندی زیاد مصرف می کند، یا غذای چرب می خورد، درست است که از خوردن این مواد غذایی لذت می برد، اما این لذت موقت و زودگذر بوده و منشأ بیماری در او می شود. پس این فرد خوشبخت نیست و این لذت زودگذر، او را از داشتن لذت سلامتی محروم می کند.
لذت هایى هستند كه مقدمه رنج مى شوند. مثلاً از مصرف مواد مخدر ممکن است در ابتدا لذت بیحالى، نشئگى، سبكى، بى دردى و حالت سرخوشی و شادی به انسان دست بدهد، اما بعد از آن، متلاشى شدن زندگى، بدبخت شدن، تن به بسیارى از كارهاى زشت دادن در اثر اعتیاد، رنج هایی هستند که در انتظار فرد معتاد است. اگر هم خوشبخت باشد و بخواهد ترک کند، باید رنج و زجر ترك را هم تحمل كند.
افراط در عدم رعایت عفت و پاكدامنى، عدم رعایت موازین شرعى و عقلى، لذت های زودگذری هستند.اما رنج آفرین هستند. مثل بی بندوباری در امور جنسی که امروز دنیای غرب گرفتار آن است و از تبعات آن، شیوع انواع بیماری ها مثل سفلیس و سوزاک و ایدز می باشد.
انسان موجود بی نهایت طلبی است و هیچ وقت از لذت بردن خسته نمی شود و حدی برای آن ندارد. از نگاه کردن به زیبایی ها لذت می برد، اگر انسان چشمش را کنترل نکند و به هر چیزی نگاه کند، تمنا در انسان ایجاد می شود و وقتی ارضایی صورت نگیرد، به دنبال آن افسردگی و غم و اندوه به سراغش می آید و متعاقباً به انواع بیماری ها مثل زخم معده و اثنی عشر و ... مبتلا می شود.
حضرت على(علیه السلام) فرمود: «نگاه حسرت مى آورد چه بسیار نگاه هایى كه حسرت هاى طولانى براى انسان مى آورد». اما كسى كه نگاهش را كنترل مى كند، آرامش قلب دارد.
پس نتیجه می گیریم كه هر سعادتی لذت است. اما هر لذتی سعادت و خوشبختى نیست. هر شقاوت و بدبختى، رنج و درد است. اما هر جا رنج و درد و بدبختى باشد، شقاوت و بدبختى نیست.
کلیدواژه ها:
آثار استاد
بسیار عالی بود، لذت بردم. ممنون از شما
<p>باسلام و تشکر. التماس دعا</p>
عرض سلام ادب و احترام خدمت استاد عزیز خواهشا صوت مباحث رو هم منتشر کنید هستن جوانان روستایی امثال من که مشتاق معارف دینی هستن که فرصت مطالعه ندارن و در حین کار کردن میتونن صوت گوش بدن و اینکه قبلا صوت مباحث استاد بوده ولی الان حذف شده از سایتها خیلی ناراحت شدم خواهش میکنم صوت مباحث رو منتشر کنید