www.montazer.ir
جمعه 10 می 2024
شناسه مطلب: 11988
زمان انتشار: 5 اکتبر 2020
«دوستی و مهرورزی» هنر است

شرح زیارت عاشورا، جلسه 59، 1381/05/17

«دوستی و مهرورزی» هنر است

دوستی کردن با خودمان و مردم و به خصوص شیعیان، یک هنر است. اهل بیت (علیهم السلام) از ما خواسته اند که هنر دوستی کردن را داشته باشیم. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: « اَلتَّوَدُّدُ إِلَى اَلنَّاسِ نِصْفُ اَلْعَقْلِ[1] = مهرورزى با مردم، نيمى از خرد است.»

این که بخواهیم خودمان را به سطح دوستی مورد پسند و سفارش اهل بیت (علیهم السلام) برسانیم، احتیاج به تلقین و تصمیم دارد. کار و اندیشه و نقشه می خواهد و باید برایش برنامه ریزی کرد. یکی از راه ها برای نشان دادن دوستی با دیگران، دادن هدیه می باشد. من باید این ظرافت را داشته باشم که به دیگران هدیه بدهم. یا برای خاموش کردن جهنم بین خودم و دیگران، باید با آن ها رفیق شوم و آن ها را دوست داشته باشم. با این راه ها، انسان قوی و مهرورز می شود و زندگی سعادت مند و شاد پیدا می کند و به اهل بیت (علیهم السلام) هم نزدیک تر می شود.

«دوستی و مهرورزی» از خصوصیات اهل بهشت است

اظهار دوستی یک وظیفه است و ما علاوه بر آن، باید حقیقت دوستی و محبت را در یکدیگر، تحقق ببخشیم. دوستی جزء خصوصیات اهل بهشت است و یکی از اسامی بهشت، دارالسلام است. خداوند در قرآن فرموده: «لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِیمًا إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا[2] = نه آن جا هیچ حرفی لغو و بیهوده می شنوند و نه به یک دیگر گناهی نسبت می دهند. هیچ جز سلام و تحیّت و احترام، هم نگویند و نشنوند.» سلام گفتن و سلام شنیدن، گل گفتن و گل شنیدن، لبخند به لب داشتن، مهرورزی نسبت به همدیگر و با صفا بودن، جزء خصوصیات بهشتیان است.

یک شب، شهید سیفی که یکی از رفقای شهیدم هست را در خواب دیدم. خدا رحمتش کند، خیلی شیرین و با صفا بود. او با رفقا و بچه های محل، سر سفره ای دراز در بهشت، رو در روی همدیگر نشسته بودند. بهشت جای این گونه آدم ها است. کسانی که در دنیا اهل صفا هستند و در دل شان غل و غش ندارند. اهل گرفتگی، حسادت، دلخوری، رنجیدن، رنجاندن و این چیز ها نیستند. به هیچ وجه سوختنی و آتش گرفتنی نیستند. وقتی شیطان حمله می کند که بین او و کس دیگر را به هم بزند، هر چه کبریت می زند، می بیند که نمی سوزد. تحریک می کند که فحش بدهد یا چیزی را بشکند، دستش را بلند کند، در را محکم به هم بزند، حرفی بزند، ولی می بینید او آتش گرفتنی نیست. اگر در خودمان این خصوصیت را ایجاد کنیم، یعنی بوی بهشت می آید. اگر با همدیگر رفیق باشیم و صفا کنیم، می فهمیم که روابط بهشتی برقرار است و بین ما غل و غش و فاصله نیست. در دل مان گرفتگی و تاریکی نیست. در دل مان صفا و صمیمیت و دوست داشتن هست. خدمتگزاری برای همدیگر و دور هم گردیدن است. ادعا کافی نیست، باید بوی بهشت بیاید. این که بگوییم: روابط مان خیلی خوب است، ولی بعدش به روی هم شمشیر بکشیم، نمی شود.

راه رسیدن به خداوند و اهل بیت (ع)، دوستی با آن ها و دوستان آن ها است

انسان با دوستی، به حق دوستی می رسد. اگر می خواهیم به خدا و اهل بیت (علیهم السلام) برسیم، باید با آن ها رفیق و دوست باشیم؛ همان طور که آن ها با ما این گونه هستند.

در کارمان با اهل بیت (علیهم السلام) غل و غش نداشته باشیم و به آن ها دروغ نگوییم. نکند سیاه بپوشیم و به مجلس آن ها برویم و سینه بزنیم، ولی بعد به  مجلس و پاتوق گناه برویم و با اراذل و اوباش بگردیم. باید به مجالس و پاتوق های بهشتی برویم و با رفیق های بهشتی و با کسانی که با اهل بیت (علیهم السلام) دوست هستند، بگردیم. وقتی که می خواهیم پایمان را جایی بگذاریم و در جمعی برویم، باید بو بکشیم و ببینیم که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) راضی هست یا نه. همان جا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جواب مان را می دهد که این رفیقت دوست داشتنی نیست. یا اگر به این مجلس بروی، مورد غضب خدا و فرشتگان قرار می گیری. دل هم به ما دروغ نمی گوید. امام علی (علیه السلام) می فرماید:«سَلُوا القُلوبَ عَنِ المَوَدّاتِ ؛ فَإِنَّها شَواهِدُ لا تَقبَلُ الرُّشا[3] = از دل ها درباره ی دوستى ها بپرسید كه گواهانى رشوه ناپذیرند.»  

اگر خدا را دوست داریم و می خواهیم با او دوست باشیم، باید با کسانی که دوست خدا هستند، دوست شویم. خداوند فرموده: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ [4]= ای اهل ایمان، خداترس باشید و با مردان راست گوی با ایمان بپیوندید.» هم چنین در قرآن آمده: «وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِینَ[5] = و نماز به پا دارید و زکات بدهید و با خدا پرستان حق را پرستش کنید.»

باید ارتباط مان را با کانون فساد و تحریک، قطع کنیم. باید با رفقایی که یک سره ما را به بدی تحریک می کنند، ارتباط نداشته باشیم. چون به انسان غذای بد می دهند. فکر نکنیم که اگر رفاقت را با آن ها قطع کنیم، لوتی گری نیست. باید حواس مان باشد که این حرف شیطان است. چه طور اگر آن ها بیماری واگیر دار داشته باشند، سریع ارتباط مان را قطع می کنیم؟

ز اخلاق مذمومه دل پاک سازیم               بر اطوار یاری که خوشخوست باشیم

بود سینه ها صاف و دل ها منور                چون آیینه کان مظهر روست باشیم

گریزیم ز اهل شقاق و شقاوت                 طلب کار یاری که نیکوست باشیم

نداریم از دامن یار حق دست                    بکوشیم تا آن چنان کوست باشیم

اگر خود سگ کوی جانان نباشیم             سگ کوی آن کو درآن کوست باشیم

خدا را اگر دوست داریم باید                   کجا در حقیقت خدا دوست باشیم[6]

«کینه» باعث می شود مؤمن به بهشت راه پیدا نکند

در روایت داریم که داشتن کمترین درجه ی کینه، باعث می شود مؤمن به بهشت راه پیدا نکند. بعد از وفات، اول مؤمن را به جهنم می برند و در بیمارستان بهشت که جهنم است، آن قدر عذاب می بیند که کینه اش بر طرف شود، بعد به بهشت می رود. پس ما باید در دنیا با آتش غیرت و تقوا آن کینه ها را بسوزانیم. «وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْل[7]= و فتنه‌گری، فساد انگیزتر از قتل است.»

گاهی اگر ما بخواهیم حرف مان را ثابت کنیم، فتنه می شود که گناهش از آدم کشی هم بالاتر است. اگر بخواهیم کاری کنیم که دل مان خنک شود، با این کار طبیعت مان قوی و گردن کلفت و فطرت مان ضعیف می شود. قلب مان آلوده می شود و بعد پشیمان می شویم و خود خوری می کنیم و این فشار عصبی بیشتر برای نفس انسان خرج دارد و انسان را عقب می اندازد و دیگر موقع نماز خواندن، به ملکوت راه پیدا نمی کند. بنابراین، شعارمان همیشه این باشدکه قرار نیست تلافی کنیم. اگر به ما ظلم شده، امتیاز برای آخرت مان هست و خدا را شکر که یک امتیاز گرفتیم. اما بعد از انتقام، امتیازات زیادی را از دست می دهیم. کسی که بد کرد، سعی کنیم با او خوب عمل کنیم و انتقام نگیریم و تلافی و جبران نکنیم. این هم یکی از شاه کلید های مرحوم فیض کاشانی است. من مقابله به مثل نمی کنم. چون به محض این که مقابله به مثل کردم، دیگر طرف معامله ام خدا نیست و خود شخص است. بعد هم باخت بزرگی می کنم. برای این که قلب خودم اولین جایی است که کثافت را جذب می کند. تلافی کردن خرج دارد. آن موقع که تلافی کردیم، زمین خورده و باخته ایم. اگر قرار است کسی جزا ببیند، خدا جزا می دهد. پس معاد و آخرت و ابدیت را برای چه گذاشته اند؟ این جاست که وقتی به آدم تیزی می گویند: خانه ات را دزد برد، می گوید: «حلالش! من وقت ندارم که در قیامت بکش بکش کنم که دیگران چه برده اند؟ آن جا سرم شلوغ است.» اگر این را بگوییم، آن جا یک امتیاز به ما می دهند. اصلاً در قیامت می توانیم به خدا بگوییم: «خدایا! بنده ی تو بوده، تو او را آفریدی. ولی و صاحبش تو بودی.» خدا هم می گوید: «این مقدار زمین بهشت برای تو! راضی هستی؟»

بیایید تا ناظر روی حق بین                   از آن رو که آیینه ی اوست باشیم

بیایید خود را به دریا رسانیم                  چرا بسته ی آن چه در جوست باشیم[8]

اگر افراد متدین، اشتباه سیاسی یا اقتصادی کرده اند، نباید بگوییم، آن ها بی دین و کافر و فاسد هستند و پشت سر شان غیبت کنیم و از آن ها کینه داشته باشیم. ما فقط حق داریم از عمل دیگران متنفر باشیم و از ذات دیگران، هرگز! خدا می گوید: «من فلانی را دوست دارم و تو دوستش نداری» و بین ما و خدا اختلاف می افتد و دیگر نمی توانیم به خدا نزدیک شویم. چون خدا همیشه حق است.

نباید گناه دیگران را به رخ شان بکشیم

یاد بگیریم در ذوق کسی نزنیم و حال کسی را نگیریم و گناه کسی را به رخش نکشیم و سرزنش نکنیم. چون اگر این کار را کردیم، از دنیا نمی رویم، مگر این که خودمان هم، همان گناه را مرتکب شویم و یکی هم ما را رسوا و سرزنش کند. این قانون الهی است و تغییر هم نمی کند.

باید به خاطر خدا کوتاه بیاییم. خدا جبران می کند. اگر انسان از کسی چیزی خواست و نداد، نباید خودش را ذلیل کند و اضطراب داشته باشد. اگر کسی به دروغ احساس محبت کرد و گفت:« دستم بسته است، اگر داشتم تقدیم می کردم.» ولی ما می دانیم که دستش بسته نیست، نباید در ذوقش بزنیم و به رویش بیاوریم. خود ما این قدر دروغ به خدا و امام زمان گفتیم، که فاجعه است. یعنی به حساب خودمان، به امام زمان راست می گوییم و غزل می خوانیم که «فدایت شوم، برایت بمیرم»، ولی همه اش دروغ است. امام زمان می داند که دروغ می گوییم، ولی به روی مان نمی آورد.

در روایت داریم آخرین نفری که می خواهد جهنم برود، فرشته ها به او می گویند: «بفرما برو جهنم!» چون دیگر کسی نمانده و همه رفته اند. ولی او نمی رود.  چند قدم می رود و می ایستد، پشت سرش را نگاه می کند. خداوند می فرماید: «او را نگه دارید، ببینم چه می گوید.» او می گوید: «خدایا من فکر نمی کردم که مرا جهنم ببری. من فکر می کردم مرا می بخشی.» خداوند با این که می داند او یک عمر دروغ گفته، اما این اخلاق خداست، در ذوق کسی نمی زند و او را به جهنم نمی برد. در برزخ امیرالمؤمنین و پیامبر، کریم هستند و جنایت هایی را که کردیم، به روی مان نمی آورند و در دنیا هم همین رفتار را با ما می کنند. اگر نمی کردند که الآن این جا نبودیم و رسوا و بدبخت بودیم. اگر غیر از این بود، بعد از سال ها اشتباه و گناه و فساد و گذشته ی آلوده، دست مان را نمی گرفتند  و به مسجد و هیئت نمی بردند. ما وقتی می بینیم طرف بعد از سال ها آلودگی، بدون خجالت به مسجد و هیئت می آید، می گوییم:«چقدر پر رو است.» اما اهل بیت (علیهم السلام)، این طوری نمی گویند. بلکه می گویند: «این ها غیر از ما هیچ کس را ندارند. کجا بروند؟ فقط همین خانه را می شناسند و این جا آمدند.»  

شخص بد اخلاق، در آتش بد اخلاقی خودش می سوزد

اولین کسی که در آتش بداخلاقی و غضب می سوزد، خود شخص بد اخلاق است و باطنش هم جهنمی است. باید پا روی خودمان و غضب مان بگذاریم و به روحیه وحشی گری که شیطان به انسان تحمیل می کند تا انسان، خویی درنده پیدا کند، غلبه کنیم. اگر این سگ وحشی را کنترل نکنیم، فردا در قبر سراغ مان می آید.

مرحوم استاد مطهری می فرمود: استاد نهج البلاغه ی ما «میرزا علی آقا شیرازی» (رحمت الله علیه) یک روز صبح پای منبر نشست و گریه کرد و گفت: «دیشب در خواب دیدم که از دنیا رفتم. یک سگ هم دنبال من آمد. هر کاری کردم نتوانستم این سگ را از قبرم بیرون کنم. آن جا فهمیدم که این اخلاقم است. آن قدر به امام حسین (علیه السلام) متوسل شدم که حضرت بیرونش کرد.» سعی کنیم کسی از طرف ما آسیب نبیند و دیگران در کنار ما راحت و آرام باشند. نگویند: الآن اذیت مان می کند. حرفی می زند و حال مان را می گیرد و خستگی در بدن مان می ماند.

باید اهل «تغافل و تجاهل» باشیم

حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «إنّ العاقِلَ نِصفُهُ احتِمالٌ و نِصفُهُ تَغافُلٌ[9] = نصف خردمند، تحمل و بردبارى است و نصف دیگرش نادیده گیرى است.» نباید در کار هم ریز شویم و بگوییم: «او چرا این کار را کرد؟» و یک سره مغز مان کار کند و رفتارها را معنا کنیم.

بعضی ها این طوری هستند. مثلاً چند دفعه می گویند: «این کلمه ای را که گفتم، منظوری نداشتم.» « ببخشید، قصد من این بود و این طوری شد.» چون بدبین هستند و همه اش به این فکر می کنند که نکند دیگران آن ها را بد ببینند و حرف شان را بد تلقی کنند. دائماً سوء ظن و بدبینی دارند و زود رنجیده می شوند. روحیه ی انسانی قوی ندارند و روحیه شان آسیب پذیر و ضعیف است و زود پژمرده و غمگین می شوند و ارتباط را قطع می کنند. اما آدم هایی که اهل تغافل و تجاهل اند، یک ذره کدورت در دل شان جمع نمی شود. وقتی جسارت و بی ادبی در حق شان می شود، اصلاً نمی بینند. یعنی از مرحله ی تغافل و تحمل، یک پله هم بالاتر هستند. اول شروع به تلقین کرده ، که ما ندیدیم و بعد کم کم خداوند را می بینند و روح شان را با مسائل لطیف و مراتب عالی بهشت، انس می دهند. به قدری آن بهشت برای شان شیرین است که این ها را نمی بینند. اصلاً پایین نمی آیند که این ها را ببینند.

بکوشیم تا دوستی خوی گردد                    به هر کو کند دشمنی، دوست باشیم

نداریم کاری به پنهانی هم                        همین ناظر آن چه در روست باشیم[10]

انسان برای «شدن»، احتیاج به تلاش و تلقین دارد

به قول امام خمینی (سلام الله علیه) انسان بدون تلقین به جایی نمی رسد. اگر چندین سال هم بیاییم سر کلاس بنشینیم و شروع به عمل نکنیم، فایده ندارد. باید تصمیم بگیریم که بشویم. اگر بیاییم و عمل نکنیم، زده می شویم. شروع به عمل کنیم و تصمیم بگیریم که بشویم، آن وقت کلاس، بیشتر به ما مزه می دهد و کلام اهل بیت (علیهم السلام) به ما، نورانیت و قدرت و بهجت و آرامش و شادی می دهد و احساس خوشبختی می کنیم.

مرحوم «ملا محسن فیض کاشانی»، صاحب «محجّه البیضاء»، یکی از مهم ترین کتاب های شیعه در اخلاق و معرفت نفس است. ایشان در این کتاب گفته: «بکوش تا رفیق بتوانی شوی». یعنی خودت را رها نکن و در خودت نباش. این کار و زحمت می خواهد. می توانیم از سفره و تعارف کردن بهترین جای غذا به دیگران و کم خوردن شروع کنیم. کوشش کنیم که رفاقت را برقرار کنیم. باید تلاش و تلقین کرد و تصمیم بگیریم که عمل کنیم. مثلاً بگوییم: «از امشب که خانه رفتم، کار بدی که شوهرم کرد را تلافی نمی کنم. کار بدی که زنم کرد را تلافی نمی کنم و از آن رد می شوم.» این قدر این مسئله مهم است که حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «إنّ العاقِلَ نِصفُهُ احتِمالٌ و نِصفُهُ تَغافُلٌ[11] = نصف خردمند، تحمل و بردبارى است و نصف دیگرش نادیده گیرى است.» یعنی دیدم و شنیدم، ولی خودم را زدم به این که ندیدم و نفهمیدم. می خواهم بهشت در خانه ام حاکم شود. اگر قرار باشد به هر چیزی گیر بدهم و اصرار و پافشاری کنم و غر بزنم و عیب و ایراد بگیرم، نمی شود. چون اولین کسی که می سوزد خودم هستم و  بقیه را هم می سوزانم.

اگر بهای دوستی کردن را بپردازیم، بهشت جاودانه را به ما می دهند

باید اول یاد بگیریم که اهل دوستی باشیم و بهایش را بپردازیم. و اگر بهایش را پرداخت کردیم، آن چه که دریافت می کنیم، بهشت است که ماندنی و جاودانه است. یعنی حواله به آخرت نمی شود و در دنیا خیلی بالاتر از آن چه که قرار است به آن برسیم، نصیب مان می شود. دوستی و ارتباطات و پاتوق های بهشتی و اهل فطرت، خیلی می توانند در دنیا به دادمان  برسند و خیلی می توانند برای مان کار کنند.

دوست بودن با دوستان، یکی از شعار های مهم ما برای رسیدن به این هنر آخرتی و بزرگ است. این همان هنر دوستی و مهرورزی نسبت به عزیزان و کسانی است که با ما در ارتباط هستند. یعنی اول باید تصمیم بگیریم که دوستی کنیم و دوستی کردن را دوست داشته باشیم. بعضی با خوبان قطع ارتباط می کنند و در خودشان هستند. در اداره، در مشکلات کاری خودشان هستند و شب هم که به منزل می روند، آن قدر تلویزیون مشغول شان می کند که حتی از زن و بچه ی خودشان هم غافل می شوند و حرفی برای گفتن با آن ها هم ندارند. نهار و شام می خورند و می خوابند. اگر حرفی هم دارند، برای خودشان دارند. مثلاً چای چه شد؟ غذا را بیاورید و از این حرف ها! باید حرف خصوصی بین ما باشد.آن قدر موضوعات زیادی هست که بتوانیم حرف بزنیم. به جای این که در خودمان باشیم باید هنر دوستی کردن را از خانه و جاهای دیگر شروع و تقویت کنیم.

پی نوشت:

 

[1] الکافی  ,  جلد۲  ,  صفحه۶۴۳  

[2] قرآن کریم / سوره ی واقعه / آیه ی 25 و 26

[3] غررالحکم : 5641

[4] قرآن کریم / سوره ی توبه / آیه ی 119

[5]قرآن کریم / سوره ی بقره / آیه ی 43

[6] ملا محسن فیض کاشانی

[7] قرآن کریم / سوره ی بقره / آیه ی 217

[8] ملا محسن فیض کاشانی

[9] غرر الحكم : 2378

[10] ملا محسن فیض کاشانی

[11] غرر الحكم : 2378

ظ م - 50

میانگین (1 رای)

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed