مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
برای رهایی از «غم و اندوه»، بعضی به موسیقی و برخی به سحر و جادو یا اعتیاد پناه میبرند، اما اسلام ضمن ریشهیابی این بیماری با دعا و درخواست مستقیم از خداوند، انسان را به آرامش و شادی می رساند.
شادی و غم از جانب خداست
درک رابطه ما با خداوند کمک می کند تا بتوانیم از حق تعالی قدرت بیشتری بگیریم. چون خداوند وجود مطلق است و ما جلوههای او هستیم. وقتی بدانیم که «هو اضحک و ابکی= اوست که می خنداند و به گریه می اندازد» رفع غم را از خدا می خواهیم و شادی را نیز از خدا می خواهیم.
همانطور که وجود ذهنی ما وابسته به خود ماست، یعنی همه چیزهایی که در ذهن تصور می کنیم، - صورت و آثار و خصوصیات- خود ماست و به ما وابسته است، رابطه ما با خداوند تبارک و تعالی نیز این گونه است. ما از خود چیزی نداریم و وجودهای وابسته به خداوند هستیم. «لا یَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لاضَرّاً، وَ لامَوْتاً وَ لاحَیوة وَ لا نُشُوراً= انسانی که نه مالک نفع و ضرر و نه مردن و حیات و نه زنده شدنش است». یعنی انسان مالک هیج یک از اینها نیست.
ما مملوک خداوند هستیم و ذات مان عین فقر به حق تعالی است. از خودمان چیزی نداریم. مثل وجود ذهنی که ذاتش وابسته به ماست. انسان هم در ذات خویش وابسته به حق تعالی است. از خودش چیزی ندارد و فقر محض است و خدا بینیاز مطلق است.«أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ= شما به خدا نیازمندید». پس در حرکتهای دنیایی و اخروی باید کمک را از خداوند خواست.
با درک این مطلب میتوانیم هر لحظه از خدا کمک بخواهیم. مثلاً از غذا خوردن که دست را حرکت می دهیم، تا آن را نزدیک دهان میکنیم؛ بعد جریان جویدن و بلعیدنش را آن به آن از خداوند توان و قدرت میگیریم. حتی در مرگ هم انسان توانی از خود برای بستن چشم یا دهانش ندارد، حول و قوه از او گرفته می شود.
پس اگر غمگین هم می شویم، توان برطرف کردنش را خداوند به ما می دهد و حتی شادی ها را هم خداوند به ما می دهد. «هو اضحک و ابکی= اوست که می خنداند و به گریه می اندازد».
راهکار عملی برطرف کردن غم
یکی از راههای مهم برطرف کردن غم، کمک گرفتن از منشأ قدرت و هستی است. در سیره انبیا آمده که همه چیزشان را از خدا می خواستند. هر چیزی که انسان را غمگین می کند یا حتی گاهی انسان غم های بدون علت دارد که به سراغ او می آید.
دعا و طلب یعنی از خدا طلب کنیم که خدایا از من گرفتارتر و مشکل دارتر و ضعیف تر چه کسی است؟ من چیزی ندارم؟ وقتی خداوند ببیند بنده نسبتش را با خودش درک می کند و از او که جواد مطلق است، فیض می خواهد، حاجتش را می دهد.
اما وقتی که ادعا کردیم؛ من دکتر ام، مشاورم، بلدم که خودم چه کار کنم، در دانشگاه درس خوانده ام و ... یعنی اگر فقط به خودت متکی شدی و از خدا نیرو و کمکی نخواستی، همین «من»ها باعث خراب شدن کارها می شود. درحالی که حول و قوه را باید خدا بدهد تا بنده بتواند کاری کند.
گاهی توان و حول را خداوند از ما می گیرد؛ مثلاً نمی توانیم زبانمان را تکان دهیم یا پلکمان را باز کنیم و سایر غم هایی که مربوط به 5 شأن (جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی) وجودی مان می شود. بنابراین اگر مشکلی و غمی داریم، تاکید زیاد بر این است که به در خانه خدا برویم و از او بخواهیم.
هر کس در خانه خدا برود (مسلمان، مسیحی، کافر، یهودی، بودایی،) فقط بفهمد این عالم خدایی دارد و من هم بنده او هستم و همه چیز به دست اوست، آن وقت هر چیزی درخواست کند و ظرفیتش را داشته باشد، به او می دهند.
کسی که استکبار دارد، نماز نمی خواند، به تعبیر قرآن «وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ = و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت كنم. در حقیقت كسانى كه از پرستش من كبر مى ورزند به زودى با خواری به دوزخ وارد می شوند».
پس این فکر که من خودم همه کاره هستم، دروغی بیش نیست. چنین کسی مثل کودکی است که تا زمان بزرگ شدن، محتاج پدر و مادر است. اما همین که بزرگ شد، با پرروئی تمام در مقابل والدین بایستد و بگوید شما برای من چکار کردید؟ همه کار را خودم کردم. در حالی که وجود او از پدر و مادر است و لحظه به لحظه به او رسیدگی کردند و حتی حیات و مرگ زمان نوزادی اش به دست و عنایت والدینش بود.
ما این عنایت را نسبت به خداوند بی نهایت داریم. کسی که غرور دارد و نماز نمیخواند و درخواستی از خدا ندارد، دروغ میگوید. چون همه چیز ما از خداست و فقر مطلق هستیم و خداوند دائما به ما توان میدهد. چه بخواهیم و چه نخواهیم مساله این طور است.
کلیدواژه ها:
آثار استاد