مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
بعضی ها در برخورد با همدیگر، با یک سلام با صدای ضعیف و با بی حالی دست می دهند و از کنار هم می گذرند. در حالی که فرمودند: «افشوا السلام= سلام را افشا و آشکار کنید». این برای آن است که طرف بفهمد «سلام» که نام خداست را به زبان آورده اید؛ نه اینکه آنقدر ضعیف سلام کنید که طرف بگوید من که نشنیدم؛ پس جوابی هم نمی دهم. دست دادن هم همین طور است. یعنی باید شل دست ندهیم؛ بلکه باید طوری باشد که صمیمیت و احساس خوب خود را به طرف منتقل کنیم. این به معنی تحویل گرفتن یک مومن است.
انسان ها باید وقتی از همدیگر به فاصلهای که معقول و متعارف است جدا می شوند و مجدد همدیگر را می بینند، به هم دیگر سلام کنند و دست بدهند. افراد قدیمی و مسن این را خوب رعایت میکردند. اما جوان ترها متوجه نمی شوند که وقتی کسی بیرون میرود و دوباره موقع وارد شدن به جمع سلام میدهد، چه معنایی دارد. در روستاها و مناطقی که فرهنگهای غلط رسوخ نکرده، این فرهنگ خوب هنوز هم هست. در آن جا مردم به راحتی به همدیگر، هر چند غریبه باشند سلام میکنند. این خیلی برکت و سلامتی میآورد. اما در شهر اگر یک نفر به یک غریبه سلام کند، طرف با تعجب میگوید: چرا به من سلام کرد؟ کاری داشت؟ مرا میشناخت؟ من او را میشناختم؟
ظرافت را نگاه کنید! کدام مکتب را سراغ دارید که رؤسای آن به تمام مسائل توجه کرده باشند؟ ائمه ی ما با آن شخصیت پر جلال و جبروت شان راجع به ظریفترین مسائل ما احکامی دارند که روایاتی را در مورد سلام کردن و مصافحه بیان می کنیم.
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «با یکدیگر مصافحه کنید، زیرا مصافحه کینه را میبرد.[1]» همچنین ایشان فرمودند: «پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله) به حذیفه برخورد و دستش را براى مصافحه دراز كرد. حذیفه دست خود را باز گرفت. پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله) فرمود: اى حذیفه! من دست به سوى تو دراز كردم و تو دست خود را از من باز گرفتى؟ حذیفه عرض كرد: یا رسول الله! به دست شما شوق و رغبت دارم، ولى من جنب بودم و دوست نداشتم دستم با جنابت به دست شما برسد. پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله) فرمود: مگر نمی دانى كه چون دو مسلمان به هم برسند و مصافحه كنند، گناهان شان مانند برگ درخت می ریزد؟[2]»
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «مصافحه کردن مؤمن از مصافحه ی ملائکه، بهتر است.[3]» چون مقام مؤمن از مقام فرشته بالاتر است.
«ابو عبیده حذّاء» گوید: از مدینه تا مکه در یک طرف کجاوه همراه امام صادق (ع) بودم. حضرت در بین راه پیاده شد و کارش را انجام داد و برگشت. فرمود: «دستت را بده!» دستم را دراز کردم. حضرت چنان صمیمانه فشرد که در انگشتانم فشار را احساس کردم. سپس فرمود: «ای ابا عبیده! هر مسلمانی که برادر مسلمانش را ملاقات و با وی مصافحه کند و انگشتان خود را با انگشتان او درهم کند، گناهان شان همانند برگ درختان در فصل زمستان بریزد.»
امام باقر (علیه السلام) میفرماید: « برای مؤمنین سزاوار است که چون یکی از آن ها از رفیقش به فاصله درختی نهان شد و سپس به هم برخوردند، مصافحه کنند.[4]»
امام صادق (علیه السّلام) میفرماید: «وقتی مسلمانان همراه رسول اللّه به جنگ رفتند و از جایی که پر از درخت بود عبور کردند، چون به فضای آزاد رسیدند، به یکدیگر نگریستند و مصافحه کردند.[5]» مؤمن باید با این بهانه خودش را پاکسازی کند و از این راه های آمرزش و مغفرت استفاده کند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « هر کس برادر مسلمانش را ملاقات کرد، باید بر او سلام کند و با او مصافحه نماید، زیرا خداوند هم ملائکه ی خود را به همین ترتیب اکرام فرموده است.[6]»
امام باقر (علیه السّلام) فرمود: هر گاه مردی با رفیقش دست دهد، آن که دستش را نگه دارد، اجرش بیشتر است از آن که رها میکند و آگاه باشید که گناهان از آن ها بریزد، تا آن جا که گناهی باقی نماند.[7]»
اسحاق بن عمّار گوید: خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم. حضرت با ترشرویی به من نگاه کرد. عرض کردم: یا ابن رسول اللّه! چه چیز حالت شما را نسبت به من دگرگون نموده است؟ فرمود: آن چه که رفتار تو را نسبت به برادرانت دگرگون ساخته. ای اسحاق! به من خبر رسیده که در خانه ات دربان گذاشته ای تا فقرای شیعه را راه ندهند. عرض کردم: فدایت شوم، من از شهرت ترسیدم. فرمود: آیا از بلا نترسیدی؟ آیا نمی دانی چون دو مؤمن به هم برسند و مصافحه نمایند خدای عزّ و جل بر آن ها رحمت فرو می فرستد که 99 درصد رحمت برای کسی است که محبّتش به رفیقش بیشتر باشد و اگر محبت شان یکسان باشد، رحمت خدا پرده ای برای شان فرو کشد و چون به مذاکره نشینند، برخی از فرشتگان محافظ آن ها به بعضی دیگر می گویند: از این ها دور شویم، شاید رازی داشته باشند که خدا بر آن ها پرده کشیده است. عرض کردم: مگر خدای عزّ و جل نمی فرماید «به گفتاری لب نگشاید، جز آن که نزد او فرشته ای مراقب و آماده باشد. فرمود: ای اسحاق! اگر محافظان نشنوند، خداوند عالم رازها را می شنود و می بیند[8].»
آثار عظمت و روح ایمانی مؤمن
عظمت مؤمن و روح ایمانی او قدرتی میآورد که گاهی مؤمن اراده میکند حتی فرشتهها هم پیش او نباشند و خودش باشد و خودش. آن قدر جو برخورد دو مؤمن قابل اعتماد است و حرف هایی که بین شان رد و بدل میشود و نشست و برخاستی که با هم میکنند، قابل اعتماد است که در آن گناه ایجاد نمیشود و عمل حرام انجام نمیشود. در مهمانیها و در نشست و برخاست و مذاکرات دو نفره و چند نفره شان، ملائکه آن قدر به مؤمنان اعتماد دارند که میروند. حیف نیست ما از این زندگی فاصله بگیریم. چرا ما این طوری نباشیم؟ چرا مهمانی، ملاقات، حرف زدن، جلسات و نشست و برخاست ما این طوری نباشد؟ ما باید تلاش کنیم تا میتوانیم اجتماعات و ارتباطات مان را گلستان و بهشت کنیم. خداوند در قرآن فرموده: «لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَ لا تَأْثیماً / إِلاَّ قیلاً سَلاماً سَلاما[9] = نه آن جا هیچ حرفی لغو و بیهوده شنوند و نه به یک دیگر گناهی بربندند. / هیچ، جز سلام و تحیّت و احترام هم نگویند و نشنوند.»
امام باقر(علیه السلام) به «مالك جهنى» فرمود: «اى مالك! گمان مبر كه شما شیعیان در باره ی ما مبالغه میكنید. همانا خدا را نتوان وصف كرد و چنان كه خدا را نتوان وصف كرد، ما را نیز نتوان وصف نمود و چنان كه ما را نتوان وصف نمود، مؤمن را نیز نتوان وصف نمود. زیرا مؤمن با مؤمن ملاقات می كند و به او دست میدهد، پس همواره خدا به آن ها توجه فرماید و گناهان از رخسارشان مانند برگ درخت فرو ریزد، تا از یكدیگر جدا شوند، پس چگونه وصف كسى كه چنین باشد، توان كرد.[10]» این به شخصیت مؤمن برمیگردد و او به قدری پیش خداوند عزیز است که دست دادنش با یک نفر هم باعث میشود که همه ی گناهانش بریزد.
در روایت داریم:«نَزِّلُونَا عَنِ الرُّبُوبِیّة وَ قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُم وَ لَنْ تَبلُغُوا[11] = ما را از مقام ربوبیت و پرودگاری تنزل دهید و به جز آن، درباره ی ما هر چه می خواهید بگویید.» همه ی انسان ها نفخه ی الهی هستند، اما مؤمن خودش را همسنخ با خداوند تبارک و تعالی میکند. اما کافر خودش را از سنخیت و شباهت به خدا، میاندازد. مؤمن خودش را شبیه خداوند میکند و آن نور را تابش میدهد و وقتی انسان به او نگاه میکند به یاد خداوند تبارک و تعالی میافتد.
«اسحاق بن عمّار» گوید: خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم. حضرت با ترشرویی به من نگاه کرد. عرض کردم: یا ابن رسول اللّه! چه چیز حالت شما را نسبت به من دگرگون نموده است؟ فرمود: آن چه که رفتار تو را نسبت به برادرانت دگرگون ساخته. ای اسحاق! به من خبر رسیده که در خانه ات دربان گذاشته ای تا فقرای شیعه را راه ندهند. عرض کردم: فدایت شوم من از شهرت ترسیدم. فرمود:آیا از بلا نترسیدی؟ آیا نمی دانی چون دو مؤمن به هم برسند و مصافحه نمایند، خدای عزّ و جل بر آن ها رحمت فرو می فرستد که 99 درصد رحمت برای کسی است که محبّتش به رفیقش بیشتر باشد و اگر محبت شان یکسان باشد، رحمت خدا پرده ای برای شان فرو کشد و چون به مذاکره نشینند، برخی از فرشتگان محافظ آن ها به بعضی دیگر می گویند: از این ها دور شویم، شاید رازی داشته باشند که خدا بر آن ها پرده کشیده است. عرض کردم: مگر خدای عزّ و جل نمی فرماید: به گفتاری لب نگشاید، جز آن که نزد او فرشته ای مراقب و آماده باشد. فرمود: ای اسحاق! اگر محافظان نشنوند، خداوند عالم به رازها می شنود و می بیند[12].»
در قرآن آمده: «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ[13] = سخنی بر زبان نیاورد، جز آن که همان دم فرشتهای مراقب و آماده است .» انسان یک کلمه حرف نمیزند، مگر این که فرشتهای نزد او حاضر باشد و بنویسد. اما گاهی حالتهایی هست که انسان دوست ندارد حتی فرشتهها هم با او باشند. ما خیلی وقت ها دوست داریم کارهایمان را هیچ کس غیر از خدا نداند. چون انسان با خدا و با اصل و حقیقت خودش رابطه ی دیگری دارد. اگر شرمندگی هم دارد، جلوی خدا شرمندگی اش قابل تحملتر است تا جلوی هر کس دیگر. عظمت مؤمن آن قدر زیاد است که خداوند به احترام مؤمن به فرشتهها میگوید: «مؤمن را رها کنید و بروید. این ها حرف خصوصی دارند.» فرشتهها چون موجودات فهیم و عاقلی هستند، این را خوب درک میکنند و حرمت مؤمن را خیلی خوب میدانند و میگویند: «برویم، ما این جا کاری نداریم. مؤمنان ممکن است بخواهند رازی بگویند و حرفی بزنند و دوست نداشته باشند ما بدانیم.» خود فرشتهها هم اگر مؤمنین اجتماعی دارند، نجوایی دارند، کار خصوصی دارند، رهایشان میکنند. هر جا که مؤمن خجالت بکشد که کسی همراه او باشد، خداوند تبارک و تعالی این اراده ی مؤمن را تحقق میبخشد. این عظمت مؤمن است و او نباید خودش را دست کم بگیرد. باید روح ایمان را در خودش زنده و تقویت کند، تا به این لطافتها و ظرافتها برسد و از آن لذت ببرد.
رستگاری نیازمند ذات خوب است
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:«نِیَّهُ المُؤمنِ خَیرٌ مِن عَمَلِهِ [14]= نیّت مؤمن، بهتر از عمل اوست.» اگر عمل یک مؤمن ارزش دارد، این عمل از ذات او ناشی میشود. ما باید روی نفس و ذات سرمایهگذاری کنیم. اگر این درست شود، همه چیز درست می شود و خرابیها اصلاح میشود. کسی که بدذات و بدگوهر و بدجنس است و درونش آلوده است، وقتی کار خیر انجام میدهد، ثواب میبرد؛ اما آن اثری که باید بر وجودش بگذارد، نمی گذارد. چون هنوز درونش آلوده است و بدجنسی و بدذاتیها در او وجود دارد و مانع میشود که کارهای خیرش او را سعادتمند کند. ممکن است او را به ثواب و پاداشی برساند و عذابی را از او دفع کند، اما این که انسان سعادتمند و رستگار بشود، احتیاج به یک ذات خوب دارد. بنابراین، بهتر است انسان به سمت خوش ذاتی برود و آدم خوبی باشد. دست از بدجنسی، بدخواهی، بداخلاقی، سوءظن، اذیت و آزار دیگران بردارد و ذاتاً شیرین و خوب باشد. اگر به این سمت برود، کمترین کار مثل دست دادن، باعث می شود مانند ریختن برگ درختان در زمستان، گناهان او نیز بریزد.
انسان باید تمام تجلیات خداوند را دوست داشته باشد
انسان باید بتواند مهرورزی اش را کامل کند. حالت دوست داشتن اشیاء و ارتباط برقرار کردن با آن ها را در خودش پیاده کند و با همه چیز رفاقت داشته باشد. «عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.»
ما میتوانیم آدم های مهربان و خوبی باشیم. همسایههای خوبی باشیم. آدم هایی باشیم که دیگران را دوست داشته باشیم و ما را دوست داشته باشند. اما این که یک نفر، بدون چشمداشت و بدون سابقه، دیگران را دوست داشته باشد، هنر هر کسی نیست. ما باید خودمان را به وضعیتی برسانیم که هر انسان و هر شیعه ای را در هر جا و در هر لباس و وضعیتی دیدیم، دوست داشته باشیم. باید از ما، دوست داشتن و رحم و مروت و محبت و مهرورزی تراوش بشود. نباید با عدهای خوب باشیم و عدهای را بد بدانیم. عدهای را طرد بکنیم و تحویل نگیریم و با عدهای رفاقت برقرار کنیم. با هر کس که ملاقات میکنیم، حواس مان باشد که او یک شیعه است. جدای از این که ما نسبت به انسان ها و به ویژه مسلمانان و بعد غیرمسلمانان هم وظیفه داریم، ما باید به حیوانات علاقه مند باشیم و آن ها را واقعاً دوست داشته باشیم. درختان و گیاهان و حتی سنگ ها را هم دوست داشته باشیم. چون اینها تجلیات خداوند تبارک و تعالی هستند.
معنای «مهرورزی»
«مهرورزی» یعنی طرف را مثل خودمان ببینیم و به فکر او باشیم. یعنی وقتی کسی را دیدیم، محبت او چنان در دل مان قرار بگیرد که به اقتضای آن محبت عمل کنیم. «مهرورزی» یعنی اگر کسی از ما پولی میخواهد دریغ نکنیم. واقعاً اگر میتوانیم، کمکش کنیم. برایش آبرو بگذاریم و تلاش کنیم و پول را تهیه کنیم. نه این که بگوییم:«ندارم و معذرت میخواهم. »
ما باید بتوانیم دیگران را دوست داشته باشیم و نسبت به دیگران مهرورز باشیم. باید یاد بگیریم که مهرورزتر از دیگران باشیم و محبت مان نسبت به دیگران، بیشتر باشد. سرد و بیرمق و اسیر خودمان و شکم مان نباشیم. اگر میزبان، چای و میوه جلوی انسان بگذارد، مهربان و مؤدب است و وظیفهاش را هم خوب عمل کرده، اما این، آن چیزی که باید باشد نیست. مهرورزی و آن چیزی که در خُلق شیعه تکامل دارد، این است که هر چه در خانه داری دریغ نکنی و بهترینش را برای مهمان بیاوری. منزل بعضی از بزرگان که مشرف میشدیم، همین طوری از ما پذیرایی میکردند و آن چیزی که در منزل داشتند، جلوی مهمان میگذاشتند و وقتی میخواستیم برویم، به این راحتی رهایمان نمیکردند و میگفتند: باید این را هم با خودتان ببرید. در روستا که میروید، میبینید صفا و صمیمیت هست و بهترین غذای شان را میآورند. اگر هیچ چیزی نداشته باشند و فقط یک گوسفند داشته باشند، همان را برای مهمان کباب میکنند. اصلاً به بعد فکر نمیکنند، که چه میشود و خودمان چه! این قدر گرفتار خودشان نیستند، آن چه را که دارند عرضه میکنند. امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را به مهمانی دعوت کردند، حضرت فرمود: «من به 3 شرط، مهمانی خانه ی شما میآیم. مزاحم زن و فرزندت نباشم. بیش از توانت به خودت فشار نیاوری و آن چه که در خانه داری برای من بیاوری و از هر چه که داری برای من دریغ نکنی.[15] » گاهی میزبان وسعش میرسد و بخل میورزد که این خیلی بد است. اگر می تواند میوه ی خوب بخرد، باید بخرد. اگر می تواند غذای خوب درست کند، باید درست کند و پذیرایی کامل کند. این آداب مهمانی دادن است. یعنی ظاهر و باطن هر چه هست جلوی مهمان بگذاریم و با هم صفا کنیم.
[1]اصول کافی، ج 3، ص 264.
[2] الکافی, جلد۲, صفحه۱۸۳.
[3] الكافی (ط - دارالحدیث): ج۳، ص ۴۶۹.
[4] اصول کافی جلد۳.
[5] آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام، ترجمه کتاب العشره وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی ترجمه: محمد علی فارابی، یعسوب عباسی علی کمر.
[6]بحارالانوار، ج 76، باب 100.
[7]الكافی، جلد 2، صفحه 181.
[8]آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام، ترجمه کتاب العشره وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی ترجمه: محمد علی فارابی، یعسوب عباسی علی کمر.
[9] قرآن کریم/ سوره ی واقعه / آیات 25 و 26.
[10] کلینی،كافی ؛ ج2 ؛ ص180.
[11] کتاب در محضر حضرت آیت ا.... العظمی بهجت – ص195.
[12] آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام، ترجمه کتاب العشره وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی ترجمه: محمد علی فارابی، یعسوب عباسی علی کمر.
[13] قرآن کریم / سوره ی ق / آیه ی 18.
[14] كنز العمّال : ۷۲۳۶.
[15] بحار الانوار ، جلد 72 صفحه 451 حدیث چهارم.
ظ م - 47
کلیدواژه ها:
آثار استاد