www.montazer.ir
شنبه 23 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 7454
زمان انتشار: 13 سپتامبر 2017
«خود شناسی» شرط لازم برای مقابله با شیطان است

بحث «دشمن شناسی» جلسه 4

«خود شناسی» شرط لازم برای مقابله با شیطان است

اگر بخواهیم دشمنی را که خداوند تبارک و تعالی به ما معرفی می‌کند، بشناسیم و بتوانیم خودمان را برای مقابله با او آماده کنیم، باید اول نفس خودمان را بشناسیم. چون همه چیز خلقت براساس نفس انسان خلق شده و محور خلقت نفس انسان است. پس شناختن خودمان شرط لازم و کافی برای مقابله با دشمن ما یعنی شیطان است.

در جلسه گذشته این فرمایش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را بیان کردیم: «اِنَّ الجاهِلَ بِمَعرِفَتِ نَفسِه جاهِلٌ بِکُلِّ الشَیء» این «کل شیء» شامل همه چیز می‌شود و از مصادیق مهم آن «دشمن» ما است. چون دشمن براساس ساختار وجودی و روانشناسی ما به ما حمله می‌کند، در درجه اول منظور از دشمن «شیطان» است. اما دشمنان خارجی و انسی هم هستند که بعداً مطالبی را عرض خواهیم کرد.

انسانی که خود را نشناسد، عقلش هم به او کمک نکرده و او را خوشبخت نمی‌کند؛ چون خوشبختی در گرو خودشناسی است. مضاف بر این‌که اگر کسی خود را نشناسد، نمی‌تواند از عقل و راهنمایی‌های دیگران هم استفاده بکند. مهمتر از همه این که شناختِ خدا هم بدون شناختِ خود میسر نیست. ما فرمایشات بسیار بلندی از معصومین(علیهم‌السلام) درباره شناخت و ضرورت شناخت از خود داریم که به بیان تعدادی از آنها می‌پردازیم.

امام باقر(علیه‌السلام) می‌فرماید: «لامَعرِفَتَ کَمَعرِفَتِکَ بِنَفسِک[1]= هیچ شناختی مثل این نیست که تو خودت را بشناسی». عزیزان این را مسلم بدانید که ما طعم آرامش همیشگی در دنیا و آخرت و طعم شیرین خوشبختی را به معنای واقعی هرگز نخواهیم چشید؛ نه در دنیا و نه در آخرت، مگر اینکه حتماً خودمان را بشناسیم. به همین دلیل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: «مَعرِفَتُ النَفس اَنفَعُ المَعارِف[2]= شناخت نفس پرسودترین شناختهاست». انسان چون حبّ ذات دارد، بالاخره همه چیز را برای خودش دوست دارد در درجه اول عاشق خودش است. حتی این بحث مطرح است که اگر انسان عاشق خدا می‌شود، خدا را برای خودش می‌خواهد. بگذریم از افراد بسیار نادر که از اولیاء الهی هستند و در نهایت سیر تکاملی خودشان به مقام فنا می‌رسند و حتی خودشان را هم یادشان می‌رود.

کسی که عاشق خودش است، می‌خواهد خودش را خوشبخت کند. کسانی که نمی‌توانند این کار را بکنند، به خاطر این است که تعریف غلط و محدودی از خود دارند. یعنی آن عشق اولیه به نام حبّ ذات را دارند، ولی چون خودشان را بد معنا می‌کنند و محدود؛ تمام علاقه خودشان را صرف خوشبخت کردن آن خودی می‌کنند که غلط است. اما وقتی تفسیر درستی از خود داریم و خود واقعی را می‌شناسیم، حب ذات باید وقف خودِ حقیقی باشد.

مهمترین گمشده‌ی ما در زندگی «خود» اصلی ماست

ما در طول زندگی‌مان دنبال خیلی از گمشده­ها و خیلی مطلوبها می‌گردیم. برای ما به دست آوردن خیلی چیزها مهم است. اما تنها چیزی که کمتر به آن میل پیدا می‌کنیم که بگردیم و پیدایش بکنیم خودمان هستیم. یعنی آن خودی که خدا همه نظام خلقت را برای او خلق کرده، آن خود جاودانه و ابدی که اگر پیدایش بکنیم، هم در دنیا و هم در نظام ابدی خوشبخت هستیم. برای همین حضرت امیر (علیه‌السلام) می‌فرماید: «کَفى بِالمَرءِ جَهلاً أن یَجهَلَ نَفسَهُ [3]= انسان را همین نادانى بس که خودش را نشناسد».

علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: «من تعجب می‌کنم از کسی که خودش را نمی‌شناسد چطور می خواهد پروردگارش را ‌بشناسد»؛ در جای دیگر می‌فرماید: «عَجِبتُ لِمَن یَنشُدُ ضالَّتَهُ و قَد أضَلَّ نَفسَهُ فلا یَطلُبُها! [4]=در شگفتم از کسى که گمشده خود را مى جوید، امّا خویشتن را گم کرده و آن را نمى جوید!». مهمترین چیزی که می‌ارزد تا انسان، جوانی و وقت و عمرش را صرف آن بکند، کار روی شناخت نفس است.

اگر ما بخواهیم به این فرمایش نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله): «اَلمُؤمِنُ دائِمٌ نَشاطُه=نشاط مؤمن دائمی است» برسیم، بدون شناخت خودمان نمی‌توانیم به این فرمایش نائل شویم. به تعبیر معصوم اگر مؤمنی باشیم، مثل عسل شیرین؛ همیشه شاد و بانشاط، باید نشاط چیزی باشد که از درون خود ما بجوشد، نه اینکه ما محتاج خارج باشیم که چیزی از خارج بخواهد برای ما نشاط بیاورد.

«خودشناسی» فقط نظری نیست، بلکه باید از «دانایی به دارایی» برسیم

خودشناسی صرفاً شناخت نظری نیست، بلکه شناختی است که با باطن انسان اتحاد برقرار می‌کند، یعنی از حالت دانایی به دارایی می‌رسد، بنابراین کاریست دشوار و پرزحمت. مسلماً پیروزی در آن فوزی عظیم است.

فرمایشی است از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که بسیار مهم است:«نالَ الفَوزَ الاَکبَرمَن ظَفِرَ بِمَعرِفَتِ النَفس[5]= کسی که به خودشناسی دست یابد، از بزرگترین خیر و خوبی برخوردار شده است».

از کلمه موفق شدن به شناخت نفس، چه چیزی می‌فهمیم که می‌فرماید: «مَن ظَفِرَ»؟ این که می فرماید کسی موفق به معرفت نفس شود، یعنی چه؟ یعنی معرفت نفس تلاش می‌خواهد؛ باید به آن برسی؛ باید به این کار موفق بشوی، «ظفر» پیروزی و کار پرزحمتی است که باید برای آن تلاش کنی تا بتوانی به خودشناسی نائل بشوی. خودشناسی یعنی انسان از حالت دانایی به دارایی می‌رسد. اگر شما می‌خواهید خوشبختی دنیا و ابدیت را احراز بکنید، باید خودشناسی شما از مقوله ذهن و عقل و شناخت نظری به مقوله باور و یقین برسد، یعنی خودتان را قبول کنید.

مثلاً وقتی شما غذا می‌خورید، باور دارید که گرسنه هستید. وقتی با علاقه به سمت یک نوشیدنی می‌روید، باور دارید که تشنه هستید. وقتی دانشگاه می‌روید، یقین دارید که رشته‌ی تحصیلی‌ای را دوست دارید و اگر درس بخوانید به نفع تان است.

«مَن ظَفِرَ» یعنی ما بتوانیم خودمان را اول از لحاظ نظری و عقلی بشناسیم، بعد این شناخت را تبدیل به باور کنیم. یعنی واقعاً قبول بکنیم که من این هستم. هیچ وقت سؤال نمی‌کنیم چرا می‌خواهی آب بخوری؟ چرا می‌خواهی نان بخوری؟ چرا دانشگاه می‌روی؟

اگر کسی به معرفت نفس برسد، حرکت‌های بعدی‌اش برای آمادگیِ حیات ابدی سؤال ندارد. اصلاً نیازی ندارد که سؤال بکند. می‌گوید: من انسان هستم، یک موجود ابدی هستم. اله و معشوقم خداست. حیات ابدی و جاودانه را در پیش دارم، طبیعی است که باید این کارها را انجام بدهم.

کسی که به مسافرت می‌رود، اتومبیلش را تعمیرات اساسی می‌کند؛ آب و روغن و لاستیک زاپاس و بنزینش را کنترل می‌کند. شما با دیدن او هیچ وقت تعجب نمی‌کنید که چرا این کارها را انجام می‌دهد. چون او می‌داند که مسافر است و به این کارها نیاز دارد. ما وقتی که خودمان را نمی‌شناسیم، با دیدن کسانی که خودشان را می‌شناسند، تعجب می‌کنیم.

تعبیر قشنگی است که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: «همیشه جاهلان از عاقلان بیشتر تعجب می‌کنند، تا عاقلان از جاهلان». چون عاقل خودش آن دوران جهل را طی کرده، الان عاقل شده و می‌فهمد.

وقتی ما خودمان را نمی‌شناسیم، نمی‌فهمیم، چرا یک عده از انسان‌های برجسته و بزرگ آنطوری زندگی کردند. تعجب می‌کنیم و می‌گوییم: حالا چه ضرورتی دارد که اینطوری زندگی بکنیم. اما اگر خودمان به همین شناخت برسیم، درست مثل همان‌ها رفتار می‌کنیم.

شناخت نفس دو مرحله نظری و مرحله شهودی دارد

شناخت نفس دو مرحله دارد، یکی مرحله نظری و دیگری این که به آن شناخت احترام بگذاریم و به لوازم آن شناخت عمل بکنیم تا به شهود برسیم و خودمان را شاهد باشیم.

به طور مثال همه می‌دانند که مُرده به انسان آسیب نمی‌زند و اگر به کسی بگویند یک شب کنار مرده بمان، جرأت نمی‌کند، چون او فقط شناخت نظری دارد، شناختی که برای عمل مفید نیست و جلوی تأثیر خیال و توهم را نمی‌گیرد. با اینکه علم داریم، اما این علم جلوی فریب شیطان را نمی‌گیرد و ما از مرده می‌ترسیم و می‌گوییم ترس از مرده طبیعی است. در حالی که اصلاً طبیعی نیست. این خیلی ناپسند و مذموم است که آدم بترسد از چیزی که نباید بترسد. فرق ما با مرده­شور این است که او باور و یقین دارد؛ اطلاعات او به دردش می‌خورد و جلوی خیال و توهم را می‌گیرد.

شناخت نفس، شناخت نظری نیست. معرفت نفس یک امر چند مرحله­ای است، یعنی انسان باید یک ماجرایی را یک مسیری را طی بکند. ما باید آنطوری که خلق شده‌ایم، به خود نگاه کنیم و باور کنیم. اکثر مردم جهان متأسفانه  خودشان را محدود و ناقص می‌بینند و خودشان را بد معنا می‌کنند و با این بد معنا کردن، دچار انتخابهای بد و اشتباه و رفتارها، ارتباطات و مهندسی غلط افکار می‌شوند.

در روایت دیگری از امیرالمؤمنین علیه‌السلام داریم: «مَن عَرَفَ نَفسَهُ جَلَّ أمرُهُ[6]= هر کس خود را شناخت، منزلتش والا گشت». بزرگ به معنای حقیقی، بزرگ در مقیاس ابدیت، بزرگ در مقیاس حقیقت. اگر کسی خودش را بشناسد، به بزرگی حقیقی می‌رسد. بزرگی که جزء باور خودش هم هست، یعنی لذت می‌برد از این بزرگی. یک بزرگی که تمامش دارایی است و خیلی جاها به دادش می‌رسد.

مباحث دشمن شناسی ضد «ناامیدی» است

ما می‌خواهیم در مباحث دشمن­ شناسی به اینجا برسیم که چه کار کنیم تا ناامید نباشیم. مضطرب نباشیم. نه علیه خودمان و نه علیه دیگران فکرهای منفی نکنیم. چه کار کنیم تا خیال قدرتمند و آرامی داشته باشیم. من فکر آرام داشته باشم، فکری که به راحتی تحریک منفی نشود. احتیاج به قرص نداشته باشیم، احتیاج به آرام­کنندگان خارجی، خارج از وجود خودمان نداشته باشیم. یعنی خودمان عُرضه داشته باشیم تا خودمان را طوری آرام بکنیم، که محتاج و گدای کسی نباشیم.  

برای این‌که عصبی، حسود، بدبین و ... نباشیم، چه کار کنیم؟ چه کار کنیم تا مهرورز باشیم و بتوانیم همه را دوست داشته‌باشیم. اگر بین ما و کسی شکرآب شده است، این رابطه را چگونه به یک عشق و علاقه تبدیل کنیم و آن را حفظ کنیم. مثلاً جوانانی که ازدواج می‌کنند، چگونه می‌توانند آن عشق اولیه‌شان را حفظ کنند. اگر با فرمول‌های دشمن‌شناسی آشنا شوند، وقتی نفر سومی بخواهد بین او و همسرش جدایی بیندازد، بین او و عزیزش را به هم بزند، خیلی راحت می‌توانند بر او غلبه کنند و اجازه ندهند که کسی بین آنها را به هم بزند. شیطان خیلی دوست دارد بین افراد را به هم بزند. برای همین است که قرآن می فرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ= شیطان می خواهد بین شما دشمنی و کینه ایجاد کند».

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «خوب نیست که یک عشق، همیشه ثابت بماند، بلکه باید روزبه­ روز افزایش پیدا کند». اصلاً علامت یک آدم سالم، آدم مؤمن و موفق یک آدمی که حقیقتاً انسان است این است که روزبه ­روز علاقه ­اش به اطرافیانش بیشتر بشود، این علامت حقیقی است. دشمن­ شناسی اینگونه ما را توانا می‌کند. علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: کسی که خودش را بشناسد، بزرگ می‌شود. یعنی چگونه به رستگاری می‌رسد؟ یعنی من همین که یک کلاس یک دوره یک کتاب خودشناسی بخوانم رستگار می‌شوم؟ خیر. ما باید آنچه را که می‌فهمیم، آنقدر تمرین کنیم تا به مهارت برسیم. الان همه شما سواد دارید. حالا سواد جزء دارایی شماست یا جزء دانایی شما؟ جزء دارایی شماست. یعنی شما اگر دستتان هم قطع بشود، اگر یک دست مصنوعی به شما بدهند باز هم می‌توانید با آن بنویسید. با دست چپ می‌توانید بنویسید. سواد خواندن جزء دارایی شماست. ولی آن موقع که داشتند (الف و ب) را به ما یاد می‌دادند، جزء دارایی ما نشده بود. اینقدر (الف و ب) را ما تکرار کردیم و نوشتیم و پاک کردیم، تا موفق شدیم به دارایی‌ای به نام «نوشتن» نائل شویم و این دارایی همیشه با ما هست. یعنی زیبانویسی و خوشنویسی یک دارایی است.

باید بعد از اینکه فرمول ها را یاد گرفتیم، زحمت و ریاضت و خلوتی داشته باشیم و تمرین بکنیم. مثل تمرین زبان است. آیا اگر کسی کلاس زبان رفت، زبان یاد می‌گیرد؟ نه. باید خارج از کلاس زبان تمرین بکند. پس منظور از بزرگ شدن که حضرت فرمود «هر کس خودش را بشناسد، بزرگ می‌شود»، شناخت و معرفت است. «عَلِمَ» نیست، «عَرَفَ» است. عرفان شناختی است که به وجود انسان تبدیل می‌شود. امر نظری نیست. هر چند که از «نظر» شروع می‌شود؛ از مطالعه و شنیدن شروع می‌شود؛ ولی متأسفانه ما برای چیزهایی که به ما ربطی ندارد یا کمتر ربط دارد، علاقه نشان می‌دهیم.

حقیقت این است که ما برای خودمان وقت نداریم. برای خودم خیلی از معارف و علوم دیگر را حاضر هستم یاد بگیرم، در دانشگاه تدریس هم بکنم، پزش را هم بدهم، بگویم من استاد هستم، پرفسور هستم، فیزیک، شیمی، ریاضیات، مهندسی، پزشکی، ستاره­شناسی و کهکشان­شناسی بلدم.

اما وقتی که نوبت خودمان می‌شود؛ یعنی زمانی که ما باید خودمان را بشناسیم و روی عظیم ­ترین مخلوق خدا و روی محبوب خدا وقت بگذاریم، می‌بینیم که اصلاً حوصله خودمان را نداریم. برای همین هم هیچ کدام از آن اطلاعاتی که کسب می‌کنیم و درسهایی که می‌خوانیم، ما را به آرامش و احساس خوشبختی نمی‌رساند. چون حقیقت خوشبختی بدون معرفت نفس حاصل نمی‌شود.

ما از خودمان می ترسیم. چون خودمان را نمی شناسیم. حوصله خلوت کردن با خودمان را نداریم. حوصله کار کردن با خودمان را نداریم. حوصله تمرین نداریم تا بتوانیم این قوای خودمان را از قوه به فعل برسانیم و بشویم نه اینکه بدانیم بلکه واقعاً بشویم.

دشمن شناسی/انسان شناسی/ شناخت خود

ع ل 3


[1] - تحف العقول: 286.

[2] - غرر الحكم : ۹۸۶۵.

[3] - غرر الحکم : 7037.

[4] - غرر الحکم : 6266.

[5] - غرر الحکم، ص 775.

[6] - غرر الحكم : ۸۰۰۷.

میانگین (2 رای)

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed