www.montazer.ir
دوشنبه 13 می 2024
شناسه مطلب: 7307
زمان انتشار: 26 ژولیه 2017
«خودشناسی» کلید موفقیت و خوشبختی انسان در دنیا و آخرت است

عزت و ذلت خیالی جلسه 8؛ 96/4/19

«خودشناسی» کلید موفقیت و خوشبختی انسان در دنیا و آخرت است

مهم ترین عامل کسب سعادت و خوشبختی و شادی و آرامش، «خودشناسی» است. وقتی انسان خود را شناخت، از اضطراب و بی تابی در امان خواهد ماند. اما وقتی که گرفتار بیماری اضطراب شد، باید به دنبال درمان آن باشد. بهترین راه درمان این بیماری، «تفکر» است.

در ابتدا لازم است قبل از ورود به بحث مفاسد دو نکته بیان شود:

نکته اول‎؛ انسان چون عشق به خود دارد، برای کسب سعادت، چه در دنیا و چه در آخرت، تلاش می کند.

 نکته دوم؛ با وجود تلاش هایی که اکثر انسان ها می کنند تا خودشان را به خوشبختی و آرامش برسانند، ولی باز هم به این هدف نمی رسند.

در جلسات قبل، دو مؤلفه مهم خوشبختی در دنیا و آخرت گفته شد: یکی شادی بود و دیگری آرامش. تاکید قرآن و روایات بر این دو نکته حائز اهمیت است. اگر انسان نتواند خودش را شاد و آرام نگه دارد، نه سعادت دنیا را می تواند به دست بیاورد و نه سعادت آخرت را.

پس برای کسب سعادت، انسان باید خود حقیقی اش را بشناسد و عاشق خویشتن خویش باشد. برای این شناخت می گوییم هر انسانی دارای پنج خود است: «جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی یا حقیقی» خود فوق عقلی یا حقیقی بالاتر از خود عقلی است. افرادی که به خودشناسی نمی رسند، نمی توانند ارتباط خوبی با دیگران برقرار کنند. اینها خود اصلی شان را دوست ندارند و از آن فرار می‌کنند. اینها به رقابت، چشم و هم چشمی و مقایسه های بی ارزش با دیگران می‌افتند و اینها خود، منشأ اضطراب، ناآرامی، زود رنجی، افسردگی و غصه های دنیایی و آخرتی آنها می شود. یعنی همه ی فسادها و انحراف‌های انسان از اینجا شروع می‌شود که شخص خود حقیقی اش را نمی شناسد و عاشق خودش نیست. با خودش انسی ندارد و خود جاودانه اش را دوست ندارد. او خودی را دوست دارد که یا در قالب زن یا مرد خودش را تعریف کرده و با این خودها بیشتر انس دارد تا با خود حقیقی اش. از این رو، این عدم خودشناسی منشأ تولید اضطراب، ناآرامی، غصه، احساس شکست، احساس بدبختی و سرشکستگی در انسان می شود.

مفاسد بی حوصلگی، بی تابی و اضطراب

اضطراب هلاکت می آورد؛ قدرت تصمیم گیری و مدیریت کردن امور زندگی را از انسان می گیرد؛ فرد را منزوی می کند و هیچ دوستی برایش باقی نمی ماند؛ روح آدم مضطرب بر دیگران اثر منفی می گذارد، حتی اگر خودش دکترای روانشناسی و روان پزشکی داشته باشد؛ نداشتن اراده ی قوی و روحیه ی با ثبات و منظم، از آثار اضطراب است؛ اضطراب مادر شکست هاست، عمل انسان را ضعیف کرده و نمی گذارد انسان به آرزوهایش برسد و اندوهش را زیاد می کند؛ اضطراب انسان را در حد فعالیت‌های جمادی، گیاهی، حیوانی و انسانی محدود کرده و نمی‌گذارد انسان به خود اصلی و حقیقی اش که هدف غایی خلقت است برسد.

در فرد بی حوصله و بی تاب و مضطرب انواع خطر و بدی و فساد وجود دارد. از امور کوچک گرفته تا مسایل و آثار منفی بزرگ. آخرِ کارِ چنین کسانی هم هلاکت و نابودی است.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: «الجَزَعُ هَلاكٌ= بی تابی هلاکت بار است». یعنی بی تابی نوعی مرگ است. آدمی که بی تاب و مضطرب است، انگار می‌میرد. این واقعا هلاکت است. ولی هلاکتی که هم دنیایش را نابود می‌کند و هم ابدیتش را به خطر می‌اندازد.

دومین اثر این بیماری این است که شخص مضطرب قدرت تصمیم گیری ندارد، یعنی آدمی که در اضطراب است، چون تزلزل و ثبات ندارد، نمی تواند در زندگی اش تصمیم جدی و درستی بگیرد.

سومین اثر این بیماری این است که شخص مضطرب مدیریت خوبی ندارد. یعنی نمی تواند در هیچ زمینه ای مدیریت خوبی داشته باشد. هر چند که تحصیلات عالیه هم داشته باشد. یعنی همه زیردستانش از او گریزانند و به رفتار نامناسب او اعتراض دارند. این بخاطر آن است که مدیریت کردن بر دیگران، استحکام شخصیتی، ثبات و قدرت روحی می خواهد. شخص مدیر باید وزانت و اقتدار داشته باشد و خیلی چیز ها حول محور او می گردد.

مثلاً وقتی یک مدیر سطح مدیریتش خیلی وسعت پیدا می کند، اگر فرد آرام و با ثباتی نباشد، در مدیریتش با همه درگیری پیدا می‌کند. کسی که اضطراب دارد، نمی تواند رابطه اش را با پدر و مادرش، همسر و فرزندانش و دیگران مدیریت کند. زیرا از آن جا که ثبات نظر و عقیده ندارد، دائماً دچار تزلزل روحی و تغییر تصمیم گیری می شود.

اثر بعدی اضطراب این است که شخص مضطرب تنهاست. چون اضطراب دارد، دائماً تزلزل خودش را به فرزندانش،  همسرش، خواهر و برادرش،  دوستانش انتقال می دهد، برای همین دیگران هم خیلی حوصله او را ندارند و از اطرافش پراکنده می شوند.

چقدر آدم هایی وجود دارند که به ظاهر سطح تحصیلات عالی و خوبی هم دارند. اما برای خود و اطرافیان‌شان خاصیتی ندارند، جز انتقال اضطراب و ناراحتی و بیماری هایشان به اطرافیان اعم از همسر و والدین و دوستان. از ویژگی‌های این گونه افراد، این است که معمولاً هیچ دوست صمیمی ندارند. زیرا هر عاقلی از اینها کناره گیری می کند.

اگر کسی مضطرب باشد یا آرامش داشته باشد، این هر دو در دیگران اثر می گذارد. معصوم (علیه‌السلام) در این مورد فرمود: «الطبع من الطبع یسترق کل من الرذیله و الفضیله= طبع از طبع می دزدد، چه رذیلت را چه فضیلت را». یعنی دو نفر که در کنار هم قرار گرفتند، طبعشان از همدیگر می دزدد و بین خوبی و بدی در این جا فرقی ندارد. پس اگر شما آدم با فضیلتی باشید، دیگرانی که در کنار شما قرار می گیرند، فضیلت را از شما می گیرند و اگر انسان اهل رذیلتی باشد، این رذیلت را به دیگران منتقل می کند. البته میزان اثر گذاری هر یک از رذیلت ها و فضیلت ها بستگی به میزان قدرتی دارد که صاحب آن دارد. یعنی هر یک قوی تر باشد، بر دیگری اثر می گذارد. برای همین است که گاهی شما می بینید یک زن خوب وقتی در کنار یک مرد بد قرار می گیرد، بعد از مدتی خراب و بد می شود.

پس یادتان باشد رفتارهایتان، منش‌تان، آرامش‌تان، شادی تان و شخصیت‌تان روی دیگران تاثیر می‌گذارد. بنابراین، طبع از طبع می‌گیرد. نیاز نیست که شما کار خاصی بکنید. مضحک این جاست که بعضی افراد که خودشان متزلزل و ضعیف اند، می خواهند به دیگران کمک کنند و بر روح منحرف دیگران اثر مثبت بگذارند.

گاه دیده می شود یک نفر که خودش دچار انواع بیماری های روحی است می خواهد دیگران را در نقش مشاور نجات دهد. این امر به ویژه در خصوص کسانی صادق است که چه در کشور خودمان و چه در کشورهای خارجی نقش مشاور را برای مردم ایفا می‌کنند، بدون این که از ماهیت وجودی و روح انسان اطلاع درستی داشته باشند.

یعنی صرف یادگیری ذهنی و کسب اطلاعات علمی، اصلاً دلیل نمی‌شود که کسی بتواند به دیگران مشاوره بدهد و بر روح دیگران تاثیرگذاری کند و آنان را هدایت کند. من چقدر افرادی را سراغ دارم که به من مراجعه می کنند- هم داخل کشور هم خارج کشور- که دکترای روانشناسی و روانپزشکی  و...دارند، ولی به شدت مضطرب هستند و خودشان مشکلات و بیماری های روحی زیادی دارند.

بنابراین، شخص مضطرب طوری است که وقتی دیگران در کنارش قرار می گیرند، بلاتکلیفی، ناآرامی و اضطراب آنها خود به خود به این شخص منتقل می شود؛ حتی اگر حرف هم نزند، این نفوس بر روی یکدیگر اثر می‌گذارد. به همین دلیل است که افراد عاقل معمولاً ترجیح می دهند از افراد مضطرب دوری کنند.

از دیگر آثار اضطراب، نداشتن اراده ی قوی و بی نظمی است. فرد مضطرب چون ثبات ندارد، نمی تواند یک برنامه را بطور منظم انجام بدهد. مثلاً ورزش می رود، کلاس زبان می رود، به کلاس نقاشی و خط می رود، کلاس هنری می رود، برنامه علمی به او می دهند، ولی نمی تواند بطور منظم آن را اجرا کند، چون انسجام فکری ندارد.

 بنابراین باید دانست که اضطراب، مادر شکست ها است. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «ایاک والجزع انه یقطع الامل و یضعّف العمل و یورث الهم = » بی تابی نمی گذارد به آرزویتان برسید و عمل شما را ضعیف می کند و خاصیت عمل را از بین می برد و دغدغه و اندوه شما را زیاد می کند».

اضطراب باعث می شود ارتباط انسان با بخش انسانی اش قطع شود و در حد شأن های پایینی (جمادی، گیاهی، حیوانی و..) باقی بماند. چون درگیر تنش های دنیایی است، با خود حقیقی اش نمی تواند ارتباط برقرار کند. با این که کلاس رفته، استاد دیده و درس گرفته و دکترا و فوق دکترا هم گرفته و همه چیز را می داند، ولی چون مضطرب است، نمی تواند با خود اصلی اش ارتباط برقرار کند. ارتباطش با خود حقیقی و جاودانه و الهی اش قطع است. روحش گل آلود است. از این رو، نمی تواند خودش را در این آب گل آلود اضطراب ها و مشکلات درست ببیند. با خدا که معشوق حقیقی اش است، اصلاً نمی تواند رابطه برقرار کند.

ممکن است ۵۰ سال نماز بخواند و بگوید: «اشهد ان لا اله الله/ وحده لا شریک له= شهادت می دهم من جز الله معشوقی ندارم» اما ده دقیقه نمی تواند با این معشوق ارتباط بگیرد و او را بغل کند و ببوسد. ارتباط با خانواده آسمانی اش قطع است. ۵۰ سال در مشهد زندگی می‌کند ولی یک بار هم نتوانسته با امام رضا صمیمی باشد. یک بار نشده که دلتنگ امام رضا بشود. چون عاشق خدا نشده است، دلش برای خدا تنگ نمی‌شود که بگوید: خدایا! الان دلم برای شنیدن صدایت تنگ شده. دوست دارم قرآن بخوانم یا قرآن بشنوم که ببینم تو چه می‌گویی؛ یا چند رکعت نماز بخوانم و با تو حرف بزنم یا دعا بخوانم. اصلاً چنین حالت های معنوی هم به او دست نمی دهد. چون مضطرب است.

این آدم دائماً تا آخر عمر یا درگیر مسائل جمادی یا گیاهی یا حیوانی یا حداکثر مسائل علمی است. اصلاً درگیر خود حقیقی اش نمی‌شود. با خود حقیقی اش رفیق نیست. انسی ندارد. خواسته های خود حقیقی اش برایش اهمیتی ندارد، اما همه عمرش را صرف خواسته های خودهای پایینی مثل آب و هوا و نیازهای جسمی اش می‌کند. یعنی برای این آدم ابدیت گم است. اصلاً اندیشه ای، نگرشی، تصویری و نامه ای برای بعد از وفات ندارد. انگار همیشه در دنیا خواهد ماند. این خیلی خطرناک است. در حالی که همه‌ی قشنگی دنیا به خاطر بهشت است. کما این که همه ی زیبایی های بارداری، ازدواج دوران زایمان همه اش به خاطر به دنیا آمدن فرزند است. اگر قرار شد بچه در رحم مادر بماند، دیگر ارزشی ندارد. اگر قرار شد بچه مریض و بیمار و ناقص به دنیا بیاید، دیگر ارزشی ندارد. همه ی قیمت دنیا هم برای بعد از وفات است، یعنی بهشت که شروع داستان ابدی زندگی ماست. حال آدمی که مضطرب است و دائماً در تکاپو و خطر و بالا و پایین شدن است، ابدیت هم از او گرفته می شود.

هر کسی به تعداد و نوع غصه هایش فشار قبر دارد. اما کسی که غصه ندارد و آرامش دارد، فشار قبری هم ندارد. شاد و راحت در بهشت عالم برزخ زندگی می کند. همه ی بدبختی های بعد از مرگ، مال غم و غصه های دنیاست. اینها خیلی خطرناک است. یک آدم مضطرب اصلاً راهی به غیب، بهشت، آسمان و ملائکة الله ندارد.

او اصلاً از این مفاهیم خیلی سر در نمی آورد، فکر می کند این حرفها فقط مال اولیای خداست. اینجوری نیست. این راه شادی و عزت، برای تک تک افراد باز است. ولی ما چون مضطربیم و نمی توانیم خودمان را آرام کنیم، این دغدغه های ارزشمند اصلاً به سراغ ما نمی آید.

یکی دیگر از مفاسد بی تابی، بدبینی است. فرد مضطرب به الله، آسمان، غیب و به ائمه و به دینداران کاملاً بدبین است و با هیچ یک از اینها نمی تواند انسی بگیرد. اما برعکس، درحالی با دشمنان اینها انس می گیرد که گاه خودش هم متوجه موضع گیری های فکری اش نمی شود.

یکی دیگر از آثار خطرناک اضطراب این است که شخص مضطرب چون انس با غیب ندارد همانطور که دنیایی ها او را پس می زنند، آسمانی ها هم این شخص را پس می زنند.

آدم بداخلاق و صفت بداخلاقی گناهی است که آمرزیده نمی شود، آدم بداخلاق و مضطرب و آدم زودرنج، آدمی است که زود با دیگران قهر می کند، آدمی‌است که خیلی زود یک چیزی به او بر می‌خورد، غیب هم در را بر رویش می بندد. چنین فردی مورد خشم خداست. این ها همان مغضوب علیهم هستند.

شخص مضطرب چون استقامت دینی ندارد، هر کاری را شروع می کند، نمی تواند آن را ادامه بدهد، یک مدت مثلاً رنگ دینی می‌گیرد، بعد کار را رها می کند. نماز را شروع می کند بعد از مدتی آن را رها می کند. مثلاً یک کمی معنوی می شود، بعد از مدتی معنویت را هم رها می کند. دائماً تغییر وضعیت می دهد.

 حضرت علی علیه السلام فرمود: «مَنِ استَقَامَ فَإِلَی الجَنَّهِ، وَمَن زَلَّ فَإِلَی النَّارِ= آدمی که اهل استقامت است، به سمت بهشت حرکت می کند و آدمی که متزلزل است، به سمت جهنم حرکت می کند».

فرشتگان خدا هرگز بر آدم متزلزل و متردد فرود نمی آیند، اما بر آدم با ثبات عقیده فرود می آیند. این همان است که قرآن فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی كُنْتُمْ تُوعَدُونَ[1]= در حقیقت كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست‏، سپس دراین راه، ایستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مى ‏آیند [و مى‏ گویند] هان بیم مدارید و غمین مباشید و به بهشتى كه وعده یافته بودید شاد باشید». یعنی فرشته ها واقعاً به قلب آدم آرام و مستقیم فرود می آیند و دائماً به او بشارت می دهند. مستقیم کسی است که استقامت دارد. واقعاً نازل می شوند و  می گویند: «الا تخافوا و لا تحزنوا= نترسید و حزن نداشته باشید». یعنی تمام اضطراب ها و غصه های انسان با ثبات از او گرفته می شود. «و ابشروا» دائماً هم شاد است به امید بهشت. او لذت بهشت را در همین دنیا می برد. اینطور نیست که بایستد و منتظر باشد و اول بمیرد تا بعد به بهشت برود، نه؛ واقعاً همه ی لذت را در همین جا دارد.

اینکه می گویند امام رضا حرمش قطعه ای از بهشت است، وقتی آدم مؤمن وارد حرم می شود، واقعاً تمام آن فضای بهشتی حرم را کاملاً با روحش دریافت می کند. وقتی به مسجد یا حسینیه می رود، وقتی ذکر می گوید، وقتی روی سجاده می نشیند، وقتی نماز می‌خواند، وقتی قرآن می شنود، وقتی با دوستان خوب و مؤمن همراه است، تمام حس بهشتی را دارد و لذت های بهشتی را می‌برد، بلکه به قول بعضی از اولیاء خدا لذت هایی را می برد که بهشتیان در بهشت نمی برند.

پس شخص مضطرب نمی تواند از نظر معنوی آدم با استقامتی باشد، باید خودش را آرام کند تا بتواند مسیر ابدیت را طی کند وگرنه در همین دنیا سقط می شود.

«تفکر» اولین راه درمان اضطراب است

بهترین درمان اضطراب «تفکر» یعنی خوب فکر کردن است. تفکر باعث می شود انسان بتواند از تمام گناه های ۳۰ و ۴۰ ساله بیرون بیاید و گذشته اش را جبران کند و اوج بگیرد. برای تفکر هم  انسان باید اول خوب بشنود.

جانور فربه شود از راه نوش      آدمی فربه شود از راه گوش

یکی از چیزهایی که ما باید به آن فکر کنیم، تفکر در مفاسد اضطراب است، یعنی این که فکر کنیم که اضطراب چقدر خطرناک است. نه دنیائی برای آدم می گذارد و نه آخرتی، یعنی اگر بخواهی در مسائل اقتصادی و مالی و علمی موفق بشوی، اضطراب شکستت می‌دهد. هوش تو هم در این وضعیت به کار نمی آید. شما بروید در زندان نگاه کنید که چقدر آدم های باهوش و با سابقه در مسائل اقتصادی شکست خورده هستند. من به جرأت می گویم عامل اساسی شکست های اقتصادی شان، اضطراب و بی تابی است.

بعضی آدم ها در جنبه های گیاهی مفاسد دارند. غذا می خورد، بهترین غذا ها را می خورد، ولی چون مضطرب است، اضطرابش آثار غذا و دارو را از بین می برد. ممکن است وزن بدنش روز به روز اضافه شود، چاق تر بشود، ولی بدنش واقعا گداست. یعنی آن موادی که باید در جایگاه خودش مصرف بشود، مصرف نمی شود. یعنی از غذا هم لذت نمی برد.

جالب اینجاست که او دائماً فرافکنی می کند، یعنی اگر از بچه لذت نمی برد، می گوید این بچه خل است، بی تربیت است. در حالی که بچه محصول پدر و مادر است. گاهی به زنش ایراد می گیرد و همه تقصیرهای شکست را به عهده زنش می اندازد.

خیلی وقت ها ایراد هایی که در همسرمان است به خود ما بر می گردد. اگر او الان ایراد دارد و تو نمی توانی با او ارتباط برقرار کنی و دوستش داشته باشی و با او انس بگیری و خوبی هایش را ببینی، این است که فقط سراغ زشتی ها و ضعف هایش می روی. در حقیقت عیب از خود تو است.

بنابراین، انسان باید از بی تابی و اضطراب بترسد. چون مرگ و نابودی در پی دارد. همان طور که اکثر ما الان از مرگ می ترسیم، از اضطراب هم باید بترسیم. اگر حادثه تلخی برایتان اتفاق افتاد، سعی کنید زود آن را حل کنید و مشکل را برطرف کنید. نگذارید کهنه شود. زیرا به قلب شما وارد می شود و وقتی به قلبت بریزد، آرامش از دست شما می رود. این قلب دیگر مریض است و باید درمانش کرد. اما اگر آن را حل نکنید و درمانش نکنید، آرامش از دست می رود و وقتی آرامش از دست رفت، توفیق حل کردن مشکلات را هم پیدا نمی کنید.


[1] . سوره فصلت/آیه 30

میانگین (1 رای)

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed