مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
کفر به معنای پوشاندن است و کافر یعنی پوشانندهی فطرت، حق و حقیقت. یکی از قواعد خلقت و سنت های الهی، این است که عاقبت کفر «جهنمی شدن» است. چون کافر در دنیا همیشه اهل پوشاندن فطرتش بوده است.
سومین موردی که میخواهیم درباره عوامل جهنمی شدن عرض کنیم، بحث «کفر» است. اکنون به «روانشناسی شخصیت» کفار از منظر قرآن می پردازیم که چه عواقبی دارند.
آیات قرآن در این خصوص از این قرار است:
۱- عدم تبعیت از امام، جهنم را در پی دارد) «أَفَمَن كَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إَمَامًا وَرَحْمَةً أُوْلَـئِكَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ یَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ[1]= آیا آن کس که از جانب پروردگار خویش دلیلی روشن دارد و زبانش بدان گویاست و پیش از این کتاب موسی که خود پیشوا و رحمتی بوده است بدان شهادت داده، با آن کس که دلیلی ندارد، برابر است. ایشان به آن کتاب روشن ایمان می آورند و هر گروه دیگری که به او کافر شود، جایگاهش در آتش است».
این آیه در مورد قوم حضرت موسی علیه السلام و کتاب آسمانی اش است که هر کس به آن کفر بورزد، جایگاهش جهنم است. جالب اینجاست که در این آیه، کفر فردی مطرح نیست؛ بلکه آیه کفر گروهی را بیان می کند.
این مختص به قوم حضرت موسی علیه السلام نیست؛ بلکه هر انسانی به کتاب آسمانی کفر بورزد، خدا وعده داده که او را به جهنم می برد.
در معنای معرفت نفسی آیه مذکور، امام یعنی آن کسی که پشت سرش راه میروی و زمام امور را به او میسپاری. اگر کسی دنبال امامی که از طرف خدا آمده، نرود، چه اتفاقی میافتد؟ این مثل آن است که انسان در جاده، به علائم راهنمایی و رانندگی توجه نکند. در نتیجه منجر به سقوطش میشود. عاقبت توجه نکردن به امام «فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ» جهنم است. پس اگر میخواهید بهشتی باشید، دنبال امام بروید و هر چه گفت، گوش کنید.
۲- تکذیب آیات الهی، یعنی جهنمی شدن) «وَ الَّذینَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ خالِدینَ فیها وَ بِئْسَ الْمَصیرُ[2]= و آنان که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، اهل آتش دوزخ بوده و در آن جاودان و مخلّدند و آنجا بسیار بد منزلگاهی است».
آیات یعنی چیزی که روشن است. شما هیچ چیز در این عالم ندارید که آیه و نشانه نباشد. وجود خودت و هستی همه دنیا، همه نشانه و آیه هستند. اینها هیچ کدام هستیشان را از خود ندارند. هیچ دانشمندی بعد از هزاران سال کار علمی نتوانسته یک جماد را بشناسد. یعنی هنوز مغزها، تخصصها، بودجهها و عمرها صرف شناخت مخلوقات، پیچیدگیها و حکمتهای آنها می شود.
حال اگر کسی آیات این عالم و آخرت را قبول ندارد و خودش را برای آخرت که ابدی است، آماده نکند؛ به محض ورود به آنجا، گرفتار آتش خواهد شد.
هر چیزی هم که در آنجا گیر انسان میآید، خصوصیات خودِ انسان است. چون انسان در خودش متولد میشود. حتی وقتی وارد بهشت هم میشود، در اصل وارد خودش میشود.
پس «أَصْحابُ النَّارِ» یعنی یار حماقت، یار جهالت، یار لجبازی، یار تکبر، یار تعصب. اینها همه جهنم هستند. «خالِدینَ فیها»یعنی بشارت میدهد به کافران که در جهنم جاودان هستند.
آخرت هیچوقت تمام نمیشود. کسی که به جهنم میرود، اگر وسایل خروج از جهنم را با خودش نبرده باشد، در آنجا میماند. چون جهنم ابدی است و راه نجاتی وجود ندارد.
«وَ بِئْسَ الْمَصیرُ». کلمه ی «مصیر» با س نیست که به معنی سیرکننده باشد؛ بلکه با ص و به معنی صورتگیرنده یا «شدن» است. همه ما به سمت آخرت در حال مصیر داریم. یعنی با «دیدنیها، شنیدنیها، خوردنیها، لمس کردنیها، بو کردنیها، خیالات، توهمات، افکار و اندیشهها» و در حقیقت، مصیر و شدن ما، با عشقها و مهرورزیهایمان صورت میپذیریم. این مصیر و شدن، لحظه به لحظه و دائمی صورت میگیرد. صورت های خوب و صورتهای بد.
اگر در دنیا صدنوع صورت بد هم گرفته باشیم قابل درمان است
یک نقاش قادر است که نقاشی خود را به هر نوع دیگری تغییر بدهد. پس اگر کسی در دنیا صد نوع صورت بد و زشت پیدا کرده باشد، رحم دنیا قادر است او را پاک نموده و هر نوع تغییر بهتری را در آن ایجاد نماید.
این چیزی است که ما قدرش را نمیدانیم. پس باید بدانیم که در دنیا اگر صد صورت بد هم بگیریم، قابل درمان است. مثل کسی که وقتی نقاشی میکشد، می تواند آن را پاک کرده و اصلاح کند. اما در لحظه مرگ، فقط صورت نهایی شما را میگیرند و میبرند. یعنی صورت نهایی معنا میشود و در آنجا معدلگیری میکنند. کسی که آخرین صورتش کفر باشد، یعنی موقع مردن، بغض خدا و اهل بیت علیهم السلام، را برانگیخته است. این آدم یا شک و تردید دارد، یا دلش پر از حسادت، کینه، آرزوهای رقابتی و چشم و همچشمی است که به آنها نرسیده. این نشان می دهد که اصلاً او آماده رفتن نیست. پس منظور از «و بئس المصیر» این است که کافر با قیافه بد از دنیا میرود.
۳-کفر و تکذیب آیات الهی، خلود در جهنم را در پی دارد) «وَ الَّذِینَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ[3]= و آنان که کافر شدند و تکذیب آیات ما کردند، اهل دوزخند و در آتش آن، همیشه معذب خواهند بود».
۴- کفر و تکذیب آیات الهی، منجر به شقاوت و آتش سرپوشیده می شود) «وَ الَّذِینَ كَفَرُوا بِآیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ/ عَلَیْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ[4]= و آنان که به آیات ما کافر شدند، اهل شوم و شقاوتند/ بر آن کافران آتشی سر پوشیده احاطه خواهد شد».
کفر مساوی با خلود در جهنم است. اگر انسان این کفر را در لحظه وفات نیز با خودش داشته باشد، جزء «أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ» یعنی اهل شومی و بدبختی قرار خواهد گرفت. چنین فردی دیگر مبارک نیست.
«عَلَیْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ=برآنهاست آتش سرپوشیده». یعنی جهنم کاملاً سرپوشیده است. این هم باطن کفر است. چون کافر در دنیا همیشه در حال پوشاندن فطرتش بوده و نیز چهار بخش «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی»اش را آزاد گذاشته و هر کاری که دلش خواسته، انجام داده است.
کفر یعنی تو یک عمر به کودک عزیز روانت بگویی که ساکت شو و آن را حبس کنی. این کودکی که لیاقتش رسیدن به الله، خانواده آسمانی و بهشت است. این جنایت خیلی بزرگی است که در حق خودتان می کنید. پس مواظب باشیم که «تنگنظریها، حسادتها، جنبههای زنانگی و مردانگیمان» باعث نشود حقوق همسر و فرزندانمان را نادیده بگیریم. چون به میزانی که انسان حق را میپوشاند، جهنمی میشود.
5- تحقق وعیدهای خداوند برای عذاب کافران، حتمى است) «وَ كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ[5]= و همین گونه است وعده خدای تو بر کافران، محقق و حتمی است که آنها اهل دوزخ هستند».
منظور از «كَذلِكَ» یک فرمول و قاعده است. همان قاعده خلقت که یک امر ضروری و حتمی است و خدشه پذیر نیست. مثل اینکه شخص خودش را از جایی پرت کند. معلوم است که سرش می شکند یا بدنش آسیب می ببیند یا ممکن است بمیرد. این یک قاعده دنیایی است.
یکی از قواعد خلقت و سنت های الهی این است که عاقبت کفر، اصحاب النار بودن است. همچنین «انکار، لجبازی، عناد و تعصب» باعث میشود که انسان گرفتار شود. پس خیلی باید دقت کنیم که اگر در جائی اشتباه کردیم، حتی معذرت خواهی کنیم و حق را نپوشانیم.
چرا گناه می کنیم؟
انواع بدی های «جمادی، گیاهی، حیوانی، اعتقادات و خلقهای زشت سراغ انسان میآید. آنجایی که گناه و معصیت میکنیم، برای این است که در جایی کوتاهی کرده ایم و زورمان به خودمان نرسیده است. این نشانه ای است برای این که بدانیم آن بدی بر ما غلبه کرده است. برای همین سفارش کردند که سوره ناس را بخوانیم. چون با سه اسم «رب، اله و ملک» روبرو هستیم و می توانیم با پناه بردن به این اسمها از گناه فاصله بگیریم.
انسان نباید گول حال خوش و گناه نکردنش را بخورد. همیشه خطر در هر مرحله از زندگی اش وجود دارد. ممکن است یک مرحله از خطرات را رد کند. یک پله هم رشد کند و حال معنوی اش خوب شود. گناه هم به سراغش نیاید. ولی در مرحله بعد، گرفتار گناهان ویژه ای می شود که نباید از آن غافل شد. یعنی باید بدانیم که در هر درجه و مقام معنوی که هستیم، آلودگیها تهدیدمان میکند. اینکه فکر کنید هیچ وقت به دام نمیافتید، گناه نمیکنید و پایتان نمیلغزد؛ فکر اشتباهی است. پس همه ما همیشه گرفتار لغزش ها هستیم، بغیر از چهارده معصوم علیهم السلام.
انسان معجونی است از فطرت الهی و طبیعت حیوانی که هر کدام خواسته های ویژه خود را دارد. از جنبه طبیعی دوست دارد که هر کاری دلش می خواهد انجام بدهد. قرآن نیز میفرماید: «بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ/ یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ[6]= بلکه انسان میخواهد آنچه در پیش رو دارد، همه را به فجور و هوای نفس بگذراند/ پس میپرسد کی روز قیامت خواهد بود؟» مخاطب این کلام، بخش طبیعت انسان است. علت اینکه انسان بطور طبیعی از نماز، حجاب، روزه، زکات، خمس، کنترل گوش، چشم و... متنفر است، این است که از محدودیت بدش میآید و اینها را مانع آزادی اش می بیند. از این رو دوست دارد به راحتی غیبت کند و تهمت بزند و یکسره آزاد باشد. درحالی که اعتقاد به قیامت و جزا، مانع از انجام هر گناهی است.
علت این که میگویند «المومن ملجم= مؤمن به دهانش لجام دارد» این است که مومن هر حرفی را نمیزند، هر کاری را نمیکند. چون اعتقاد به آخرت دارد. قرآن بارها تذکر می دهد که اعتقاد به آخرت، مانع معصیت و آزار به دیگران میشود.
کسی جهنم می رود که خودش بخواهد
در طول تاریخ بشر سراغ نداریم که حتی یک کافر، حجت بر کفرش داشته باشد. یعنی بگوید من اعتقاد ندارم و بتواند این بیاعتقادیش را هم ثابت کند. برای همین است که کفار همیشه در مقابل انبیاء، علما و بزرگان، از بحث اعتقادی فرار کرده اند.
ادیان و انبیاء همیشه بوده اند و اکثر مردم جهان، در طول تاریخ اعتقاد به خدا داشته اند. به قول امام صادق علیه السلام 124 هزار پیغمبر همیشه بوده اند. پس کفر یک نوع مریضی است که عدهای به خاطر تأمین شهوات و توجیه گناهانشان آن را مطرح میکنند. نه اینکه نمیفهمند یا نمیدانند؛ بلکه نمی خواهند بدانند.
همانطور که قرآن میفرماید: «وَ ما كُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً[7]= ما هیچ کس را عذاب نمیکنیم، مگر اینکه پیام پیامبرمان به او رسیده باشد». پس کسانی جهنم میروند که میخواهند جهنمی باشند. یعنی همه چیز را میفهمند، ولی پوست کلفتی و مقاومت میکنند و نمی توانند حق را قبول کنند.
گرایش به بدی ها در طبیعت انسان و گرایش به خوبی ها در فطرت انسان نهفته است
کفر یعنی پوشاندن چیزی که ظاهر و آشکار است. در طبیعت انسان گرایش به شرّ وجود دارد. این گرایش به شرّ، از زمانی در انسان ظهور پیدا می کند که به زمین بیاید. تعلقات به دنیایی اعم از پدرو مادر، خوراکیها، اشیاء، کمالات حیوانی و عقلی باعث می شود که اکثر انسانها در این تاریککده دنیا در حد کمالات جمادی، گیاهی، حیوانی و علمی بمانند. فقط یک عده خاصی میتوانند از زمین برخیزند و سنگین نشوند، آن هم به خاطر دریافت پیام انبیاء و عمل به دعوت آنها و استفاده از فطرتی است که آنها را به خروج از دنیا دعوت میکند.
از طرفی فطرت هر انسانی، او را به بهشت و خروج از دنیا و شوق به آخرت دعوت میکند. گاهی انسان ها آنقدر در کمالات جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی سنگین میشوند، و علاقه و انس به این کمالات پیدا میکنند که این فطرت در وجود آنها ضعیف و رها میشود. درحالی که انسان قبل از این که به دنیا بیاید، در اوج سعادت بوده، اما در دنیا گرفتار تعلقات و انواع شرور و بدی ها میشود.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مورد جایگاه شر میفرماید: «الشَّرُّ كَائِنٌ فِی طَبِیعَةِ كُلِّ أَحَدٍ فَإِنْ غَلَبَهُ صَاحِبُهُ بَطَنَ وَ إِنْ لَمْ یَغْلِبْهُ ظَهَرَ= بدى در طبیعت هر فردى نهفته است. اگر انسان بر آن چیره شود، همچنان در نهان مى ماند و اگر چیره نشود، آشكار مى شود».
حضرت نمیگوید که شر در فطرت هر آدمی وجود دارد؛ بلکه می فرمایند که در طبیعت آدم وجود دارد. چون در فطرت آدمها بدی وجود ندارد. آدمها از بدی بیزار و متنفرند؛ چه بدی کردن، چه بدی دیدن. انسان فطرتاً عاشق خوبی و خوبی کردن است.
انسان تا وقتی که در دنیا ظرفیت طغیان و اسارت در کمالات جمادی، گیاهی، حیوانی یا علمی را دارد، ممکن است از آخرت باز بماند، اما وقتی در جهت فطری، ایمانی و فکری قدرتمند میشود، آن شری که در طبیعتش وجود دارد و نه در فطرتش، مخفی میشود. به باطن میرود و در آنجا میماند. پس انسان برای جهنم رفتن و جهنمی شدن آمادگی دارد. مثل کسی که می خواهد از یک تونل تاریکی رد شود. تا وقتی در تونل قرار دارد، تاریکی می بیند. اما به محض این که از تونل خارج شد، از تاریکی هم خارج میشود. پس انسان تا در دنیاست، ظرفیت جهنمی شدن را دارد.
پی نوشت:
کلیدواژه ها:
آثار استاد