مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
علت این که ثواب زیارت حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) معادل زیارت سیدالشهداء شده، این است که در آن زمان، برخی از سادات حسنی، با امام حسین(علیه السلام) هماهنگ نبودند؛ اما حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) به رغم آن که خود از سادات حسنی بود، با «تبعیت از امام حاضر» که امام حسین(علیه السلام) بود، در امتحان ولایتپذیری موفق شد و به این مقام رسید که به او فرمودند: انت ولینا حقا؛ تو به حق، از اهل ولایت ما هستی».
استاد محمد شجاعی با بیان این مطلب افزود: شب های جمعه، زیارت سیدالشهداء (علیه السلام) وارد شده و هر کس بتواند، خوب است که به زیارت کربلا برود. اما ما که دست مان نمی رسد و نعمت بسیار با عظمتی مثل وجود مقدس حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) را داریم، باید قدرش را بدانیم و از زیارتش غفلت نکنیم، چرا که ثواب زیارت ایشان معادل ثواب زیارت سیدالشهداء(علیه السلام)است. چه سعادتی بالاتر از این که به زیارت چنین مقامی برویم. کسی که زیارتش معادل زیارت امام حسین باشد، از معرفت فوق العاده بالایی برخوردار است.
استاد با بیان خاطره ای گفت: خیلی سال پیش که منزل ما به قم منتقل نشده بود، چهارشنبه ها برای درس خاصی به محضر یکی از شاگردان علامه طباطبایی می رفتیم. از منزل ایشان که خارج می شدیم، خدمت یکی از اولیای خدا می رفتیم که ایشان هم از شاگردان علامه بود. مردی بسیار مهذب و نورانی بود. هنگامی که صحبت از حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) شد، عرض کردم که «چه عاملی باعث شده که ایشان مقامش این قدر بلند است که زیارت ایشان به منزله ی زیارت سیدالشهدا (علیه السلام) محسوب می شود؟ ».
ایشان فرمودند: ما هم این سؤال را از حضرت علامه رحمت الله علیه پرسیدیم. ایشان داستانی را نقل کرده و گفتند: « امام مجتبی (علیه السلام) ده سال پس از صلح با معاویه، به شهادت رسید و نوبت به امامت حضرت سیدالشهدا رسید. ایشان هم با معاویه صلح کرد؛ اما بعد از ده سال که معاویه به درک واصل شد، یزید روی کار آمد و به سیاست پدرش ادامه نداد و علیه حضرت اعلان جنگ کرد.
علت انحراف فرزندان امام حسن(علیه السلام) از امام حاضر(امام حسین (علیه السلام)) این بود: هرچند که بچه ها و نوه های امام حسن مجتبی(علیه السلام) همه امامزاده بودند؛ ولی ممکن است مادرهای مختلفی داشته باشند که تابع آنان شده باشند. در قرآن هم ذکر شده که بعضی افراد با وجودی که فرزند پیغمبرند، اما فاسدند. علت این امر هم این است همسر آن پیغمبر، آدم خوبی نبوده است. مثل همسر نوح و همسر لوط «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ؛ خدا براى كسانى كه كفر ورزیده اند، نوح و لوط را مثل آورده...». (سوره تحریم/آیه 10)
الگوی کفر در قرآن، زنان دو پیغمبر هستند که در مقابل آنان قرار گرفتند. به جای این که در مقابل پیغمبر خوب و متواضع شوند و خودسازی کنند، در مقابل پیغمبر موضع گیری و مقاومت می کنند. برای همین است که از این دو نفر، به عنوان نمونه های کامل کفر یاد می شود. اگر شوهرهای این دو آدم بد، کافر و بی دین بودند، بدبخت نمی شدند. بدبختی اینها این بود که شوهرهای شان پیغمبر بودند و اینها با وجود این که معجزات را می دیدند و میدانستند که اینها پیغمبر خدا هستند، باز هم به آنان کفر ورزیدند.
بچه های امام حسن(علیه السلام) هم همه خوب نبودند، یعنی ممکن است امام حسن خانمی داشته باشد که خوب نبوده یا در محیط بدی قرار گرفته باشد. برخی از آنها در مقابل امام حسین(علیه السلام) مقاومت می کردند و زیر بار امامت امام حسین(علیه السلام) نمی رفتند.
یعنی این ابن الحسن ها به دنبال بن الحسین نبودند. بن الحسین یعنی سیدالشهداء، زین العابدین، امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی و...اینها ابن الحسین ع بودند. حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) با این که از خانواده امام حسن(علیه السلام) است، یکی از زیبایی های کارش این بود که علی رغم این که محدث بزرگ و عالم برجسته ای بود، اما اولین شخصیتی بود که این حجاب را در خانواده امام حسن(علیه السلام) شکست و گفت: باید از امام حاضر تبعیت کرد. اینها امام ما هستند. درست است که ما از فرزندان امام حسن(علیه السلام) هستیم؛اما خداوند نخواسته که از فرزندان امام حسن(علیه السلام) امامی باشد. خدا اراده کرده که از فرزندان امام حسین(علیه السلام) امام باشد. حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) می گفت: این چه معنایی دارد که بگوییم : «چون از فرزندان امام حسن(علیه السلام) هستیم، پس زیر بار حسینی ها نمی رویم».
این تکبر و مقدس نمایی است که با رنگ مقدس امام حسن(علیه السلام) انجام می شود؛ درحالی که اصل این عمل کفر است. اما حضرت عبدالعظیم خودش را می شکند و در مقابل امام حسین(علیه السلام) و سایر معصومین تواضع می کند و در زمان امام هادی(علیه السلام) به ایشان می گوید: «من آمده ام عقایدم را به شما عرضه کنم. اگر شما ایمان مرا قبول دارید، بگویید و اگر قبول ندارید، بفرمایید تا ایمانم را اصلاح کنم.» یعنی ایمان خودش را مورد تأیید پسر امام حسین(علیه السلام) قرار می دهد و می گوید: اگر ایمان من را تأیید کرد، من مؤمنم و اگر تأیید نکرد مؤمن نیستم و سپس شهادت ها را می گوید؛ خدا را می گوید، پیغمبر را می گوید و بعد می گوید شما امام هستید و این باعث می شود که مقامش بالا برود. یعنی توانست بر حالت مقدس خطرناکی غلبه کند. به جای این که پسر امام حسن(علیه السلام) بودن، فریبش بدهد، در مقابل فرزندان امام حسین(علیه السلام) تواضع و ادب کرده و از ولی فقیه زمانش که امامان معصوم باشند، تبعیت کرد و گفت: شما امام ما هستید و هر چه امر بفرمایید همان حق است. این کار خیلی بزرگی است؛ چون یک فتنه فامیلی را از بین برد و باعث شد در نزد خداوند و معصومین(علیه السلام) چنان اوجی بگیرد که بعدها وقتی که شیعیان خدمت امام معصوم(علیه السلام) می رفتند و می گفتند آمده ایم به زیارت شما، امام(علیه السلام) می فرمود: شما همان امام حسین(علیه السلام) (یعنی حضرت عبدالعظیم) را در شهر ری زیارت کنید. این قسمت از زیارت حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) از اینجا شهرت یافت. «مَن زارَ عَبدالعَظیمِ الحَسَنی(علیه السلام) بِرِی کَمَن زارَ الحُسَین(علیه السلام) بِکَربَلا». (شیخ صدوق، ثواب الأعمال ، ج1/ ص124)
برگرفته از مبحث حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام)
کلیدواژه ها:
آثار استاد