مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
درهای بهشت، خلقیات، روحیات و صفات نفسانی انسان هستند. کیفیت زندگی هر کس نشان میدهد که او بهشتی است یا جهنمی. در بهشت، باب های مختلفی وجود دارد که عبارتند از: معروف، رحمت، صبر، بلا.
قواعدش را قبلاً تا حدود زیادی عرض کردیم. از اینرو، سراغ فرمایشات معصومین (علیهمالسّلام) درباره درهای جهنم میرویم.
اولین روایت از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمودند: «إِنَّ لِلْجَنَّةِ بَاباً یُقَالُ لَهُ بَابُ اَلْمَعْرُوفِ لاَ یَدْخُلُهُ إِلاَّ أَهْلُ اَلْمَعْرُوفِ= یکی از ۸ در بهشت، درِ نیکی است. کسی از آن داخل نمیشود مگر اهل نیکی».
انسانها میتوانند به شکلهای مختلف نیکی داشته باشند. نیکی هایی اعم از (جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی). کل ابعاد وجودی انسان میتواند باب بهشت باشد.
در بُعد جمادی مثلاً تواناییهای جسمی و ثروت میتواند بابی برای بهشت باشد. در بُعد گیاهی، دهش ها و صدقات. در ابعاد حیوانی، آبرو یا خدمتی که انسان میتواند به دیگران انجام بدهد. اینها کمالاتی هستند که باب خیر و قرب را به روی انسان باز میکنند.
در ابعاد عقلی و علمی که خودش عبادت و نورانیت دارد، وقتی انسان آن را در حق دیگران اِعمال میکند و به دیگران کمک علمی میکند، یا از علمش برای خدمت به خلق خدا استفاده میکند، بابِ معروف به رویش باز میشود.
وجود مقدس امام زمان (علیه السّلام) فرمود: كسى كه قادر به صله ما نباشد، به شیعیان صالح و خوب ما کمک کند. «فَلْیَصِلْ صَالِحِی شِیعَتِنَا[1]= افراد صالح از شیعیان ما را مورد صله قرار دهد». هر کمکی که میتواند در هر بعد از ابعاد وجودی انجام دهد، فرقی نمیکند. اینها همه باب های معروف هستند که خوشبختانه در کشور ما به فراوانی اهل این معروفها یافت میشوند.
مثلا در شیوع بیماری کرونا، در هیچ جای کره زمین سراغ ندارید که همانند مردم کشور ما کنند و دهها میلیون بستههای حمایتی آماده کنند و بین نیازمندان توزیع کنند یا ماسک هدیه بدهند یا در بیمارستانها به پرستاران کمک کنند. به خصوص طلبهها و افراد مؤمن که جانشان را به خطر انداختند. به ویژه در غسل و دفن اموات حضور پیدا کردند تا کمک های معنوی و فوق عقلانی و معرفتی که این بالاترین درجات کمکها است. اینها همه نوعی از نیکی و معروف است.
دیوارهای بهشت را بشناسیم
روایت بعدی نیز از وجود نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمودند: «إِنَّ الْجَنَّةِ لَبِنَةٌ مِنْ ذَهَبٍ وَ لَبِنَةٌ مِنْ فِضَّةٍ وَ لَبِنَةٌ مِنْ یَاقُوتٍ وَ مِلَاطُهَا الْمِسْکُ الْأَذْفَرُ وَ شُرَفُهَا الْیَاقُوتُ الْأَحْمَرُ وَ الْأَخْضَرُ وَ الْأَصْفَرُ= دیوار بهشت، خشتى از نقره و خشتى از طلا و خشتی از یاقوت و گل آن مشك اذفر است و کنگرههایش از یاقوت سرخ و سبز و زرد است»
یکی از معجزات سنگها، آفرینش رنگهاست. آن هم به این شکل و با خواص مختلف. مثلاً در عقیق حدود 42 رنگ داریم. هر کدام شان هم خواص خاص خودش را دارد. هر شکلی هم یک خاصیت خاص در بدن انسان دارد، آن هم با ابعاد مختلفش.
ارتباط این سنگها با همدیگر و با قلب و وجود ما، هر کدام یک داستانی دارد. حالا در اینجا سه رنگ از یاقوت را برای کنگرههای بهشت ذکر میکند: یاقوت سرخ و سبز و زرد. بالای بهشت با این کنگرههای آن شکلی! در آنجا چه خبر است؟
رنگ درِ صبر در بهشت، یاقوت سرخ است
«أَبْوَابُهَا مُخْتَلِفَةٌ بَابُ الرَّحْمَةِ مِنْ یَاقُوتَةٍ حَمْرَاء= درهای گوناگون دارد: درِ رحمت، از یاقوت سرخ است»
«أما باب الصبر فباب صغیر مصراع واحد من یاقوتة حمراء لاحلق له= دروازه صبر، درِ یك لنگه كوچكى است از یاقوت سرخ و آن را حلقه اى نباشد».
درِ صبر بهشتی مثل درهای دیگر دو لنگه یا چند لنگهای نیست. درش یک لنگه است. ضمناً درِ آن، حلقه هم ندارد. یعنی از اینها هم نیست که بشود با آن در زد.
نقل است که صبر برای ایمان مثل سر برای بدن است: «الصَّبرُ مِن الإیمانِ بمَنزِلَةِ الرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ= صبر برای ایمان به منزله سر برای بدن است». وقتی صبر نباشد، بدن هم نیست. صبر نباشد، هیچ چیز نیست.
در زندگی هر کسی مسائلی پیش می آید که باید نسبت به آنها صبوری کند. مثلاً پدر و مادر، همسر، فرزند و دوستان نامناسب دارد، شغل نامناسب دارد، مکان نامناسب برای زندگی دارد، مشکل جسمی که اذیتش میکند. به هر حال انسان باید صبر کند. این صبر است که وجود انسان را ناب و نورانی میکند. هیچ چیز مثل صبر انسان را نمیتراشد.
رنگ درِ شکر در بهشت، یاقوت سفید است
«و أما باب الشکر فإنه من یاقوتة بیضاء لها مصراعان مسیرة مابینهما خمسمائة عام له ضجیج وحنین یقول أللهم جئنی بأهلی قلت هل یتکلم الباب قال نعم ینطقه ذو الجلال والإکرام= دروازه شُكر از یاقوت سفید است و دو لنگه دارد، كه فاصله میان آن دو لنگه، ۵۰۰ سال است و این در براى خود آه و ناله اى دارد و می گوید: بار پروردگارا! آنان را كه شایسته و اهل من هستند بمن برسان. گفتم: مگر در هم سخن مىگوید؟ گفت: آرى، خداوند ذو الجلال و و الاكرام آن را به سخن مىآورد».
واقعاً ما نمیدانیم تناسب این رنگها چیست. هیچ کدام بیحکمت نیست. هر رنگی یک تناسبی دارد. حالا چرا باب صبر تناسبش یاقوت سرخ است، این خودش داستان دارد. اهل معرفت و اهل معنا باید به ما بگویند که چرا باب صبر درش یاقوت سرخ است؟ یا چرا از این همه رنگها این سه رنگ انتخاب شدند؟ چه کسی این را انتخاب کرده است؟
شکر اسم اعظمی است که اگر کسی همراهش داشته باشد، هر کاری میتواند بکند. قرآن از زبان شیطان میفرماید: «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِینَ[2]= آن گاه از پیش روی و از پشت سر و طرف راست و چپ آنان در میآیم و بیشتر آنان را شکر گزار نعمتت نخواهی یافت».
یک چیز هست که انسان را در مقابل تمام حملههای شیطان قوی نگه میدارد و اجازه نمیدهد که شیطان به انسان نزدیک شود؛ نه در اندیشه و فکرش، و نه در بیداری و خواب و نه در عمل میتواند به انسان نزدیک شود. آن «شکر» است. اگر کسی اهل شکر بود، انگار که واکسنی زده که شیطان نمیتواند برضد او کاری بکند. انسان بیمه شده است. یعنی شکر برای انسان عصمت، توانایی، قدرت، سرعت و کسب روزی زیادی میآورد.
«لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ[3]= اگر شکر نعمت به جای آرید، بر شما خواهم افزود». نمیگوید به شما زیاد میدهیم. آن سر جای خودش، خود شکر زیاد، نعمت است. میگوید خودت را زیاد میکنیم. یعنی انسان وسعت و قدرت شخصیتی پیدا میکند. کاری که شیطان با انسان میکند، این است که نعمتهای عظیمی که در اطرافش وجود دارد را نمیبیند.
همسرش را نمیبیند و قدرش را نمیداند. پدر و مادرش را نمیبیند و قدرشان را نمیداند. سلامتی و نعمتهای بیشماری را که خدا داده را قدر نمیداند. الان خیلی از افرادی که غصه میخورند، واقعاً ناشکر هستند. اینها بیانصافی و ظلم زیادی میکنند. خدا میگوید که من بینهایت به تو نعمت دادم و تو از اینها خوشحال نیستی. با اینها آرامش نداری و با اینها شاد نیستی. بعد حالا گیر دادی به یک مورد یا دو مورد یا مثلاً چند مورد. تو اصلاً در مقابل این نعمتی که به تو دادم، ناشکری.
در روایت داریم که «المؤمن مُکَفَر= مؤمن مورد کفران قرار میگیرد». به محض اینکه تو ایمان را قبول کردی، ناشکری ها از اطرافیانت شروع می شود. هیچ کدام قدر تو را نمی دانند. وقت و عمر میگذاری و قدر نمیدانند. اینکه باب شکر اینقدر جذاب است و میگوید خدایا اهل من را برسان، علتش این است که میخواهد زود جذب کند، میخواهد بگوید که قدرت شکر چقدر زیاد است. آنقدر قدرت دارد که میتواند انسان را بیمه کند. پس هر چقدر انسان روی شکر کار کند شخصیتش عظیمتر و بزرگتر میشود.
امام سجاد (علیه السّلام) در دعای اول صحیفه میفرماید که اگر کسی شکر نداشت، قطعاً انسان نیست و از حد انسانی خارج میشود. خدمت امام صادق (علیه السّلام) آمد و عرض کرد: آقا من فقیرم. حضرت فرمود: فقیر نیستی. گفت: چرا وضعم خوب نیست. فقیرم. فرمود: حاضری ولایت ما را به همه دنیا بفروشی؟ گفت: نه. من حاضر نیستم ولایت شما را به همه دنیا بدهم. معلوم است یک چیزی داری که حاضر نیستی آن را با دنیا عوض کنی. این کم ثروتی است؟
۸ میلیارد آدم الان روی کره زمین هستند. چند نفر آنها ولایت و عشق به ائمه معصومین علیهم السلام را دارند؟ چند نفر از آنها در خانواده شیعه متولد شدند؟ اینها کم نعمتی نیست. ببینید حضرت چگونه شیعیانش را درمان میکند. نمیگوید برایت بمیرم، حالا وضعت خوب نیست بیا اینقدر پول را بگیر و برو. میگوید: چشمت را باز کن. تقسیم بلاها بین بندگان خدا مساوی است با نعمتها. آن را خدا تقسیم کرده. ببین به تو چه داده؟ یک ذره فکر کن خدا به تو چه داده؟
وقتی قرآن میخوانی، قرآن تو را پذیرفته، به تو اجازه داده تا بازش کنی. قرآن شخصیت حقیقی است. قرآن کتاب کاغذی نیست که بگویی حالا یک کتاب است. این که شعوری ندارد. قرآن شخصیت حقیقی دارد. برای همین در قیامت هر کدام از سورههایش شخصیت حقیقی هستند که کنار انسان میآیند و با او حرف میزنند.
پس آدم باید معنی شکر را بفهمد. نه اینکه فکر کنید شکر یعنی تسبیح دستم بگیرم و بگویم شکرلله، الحمدلله. این کمترین مرحله شکر است که من بعد از شعور و معرفت این ذکر را به زبان بیاورم. خدایا من میفهمم که تو با من چه کار میکنی. میفهمم که تو چه چیزی را در اختیار من قرار دادی. حالا می گویم: شکرت را به جا می آورم و می گویم: الحمدلله، شکرلله.
یکی از معانی شکر، آرامش و شادی است. ببین چقدر شاد هستی و چقدر آرامش شخصیتی داری. چون این شادی در مقابل حملههای شیطان تو را مصون میکند. ببینید چقدر ذهن انسان آرامش دارد. نه خودش را با کسی مقایسه میکند، و نه نسبت به کسی حسادت دارد. آدم ضد ضربهای است. اطرافیان هیچ کدام اذیتش نمیکنند. حضور کسی او را اذیت نمیکند و ناراحت نیست. نه داشتههای کسی میتواند او را تحریک کند، نه نداشتههای خودش در مقابل کسی میتواند او را تحریک کند. یک آدم آزاد است. آرامش یعنی همین.
شکر یعنی وسط هزار نفر با هزاران نوع امکانات زندگی کنی و نخواهی جای هیچ کدامشان باشی، مگر از باب معنویت و معرفت که آن هم غصه ای ندارد. غبطهاش هم قشنگ است. شکر یعنی بودن در کنار آدمها، در دنیا زندگی کردن، ولی به هیچ وجه خودش را با هیچ کس مقایسه نکند.
«و أما باب البلاء من یاقوتة صفراء له مصراع واحد= و اما درِ بلا که از یاقوت زرد است و یك لنگهاى است» و بلا مثل باب الصبر است. به همدیگر نزدیک هستند. «ما أقل من یدخل منه= آه كه چقدر اندكاند كسانى كه از این در وارد بهشت مىشوند». چون اهل بلا ثروتمندترین آدمهای روز قیامت هستند. آدمهایی که در دنیا بلا دارند، زندگیشان خیلی راحت و عادی نیست. بقیه افراد وقتی آنها را نگاه میکنند، دلشان برای اینها میسوزد. آدمهایی که بلا دارند، قدرتمندترین و اشراف مردم در آخرت هستند. از اینها کم وارد بهشت میشوند.
بزرگترین درِ بهشت، ویژه بندگان صالح و نیکوکار است
«فَأَمَّا الْبَابُ الْأَعْظَمُ فَیَدْخُلُ مِنْهُ الْعِبَادُ الصَّالِحُونَ وَ هُمْ أَهْلُ الزُّهْدِ وَ الْوَرَعِ وَ الرَّاغِبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ تَقَدَّسَ الْمُسْتَأْنِسُونَ بِه= أمّا باب اعظم، از آن در بندگان صالح و نیكوكاران وارد مىشوند، و ایشان گروهى هستند كه دنیا و محبّت آن را ترك گفتهاند، و اهل پارسائى و پرهیزكارىاند و راغبان به خداوند عزّ و جلّ و با او مأنوسند».
باب اعظم یعنی بزرگترین در که باب بندگان صالح خداست. یعنی مژده میدهد که خیلیها میتوانند جزء بندگان صالح خداوند باشند. سخت نگیریم. مواظب باشیم که شیطان صالح بودن را برایتان سخت نکند. دائم نگویید که نمیشود و ما نمیتوانیم و یکسره غر و نق بزنیم. همه میتوانند. بدترین آدمها میتوانند به بنده صالح تبدیل بشوند. امید برای همه وجود دارد.
زهد یعنی انسان اگر چیزی از دنیایش کم شد، به هم نریزد و غمگین نشود و اگر چیز خوبی را هم به دست آورد، خیلی شنگول و ذوقزدگی نداشته باشد. شادی عیبی ندارد. ما دائم میگوییم مؤمن شاد است. یعنی مؤمن تعادلش با آمدن نعمتها به هم نمیخورد. رفتنش هم اصلاً او را اذیت نمیکند.
البته هر دلی هم نمیتواند به شکار خدا برود. هر دلی اینطوری نیست که درگیر خدا بشود. یعنی با خود خدا خودش را درگیر میکند. بالأخره هر آدمی از آرزوهایش قیمت میگیرد. از این که تو میخواهی چه کسی را شکار کنی، دلت میخواهد به سراغ چه کسی برود.
از الله بگیرید تا رسول الله (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها و چهارده معصوم (علیهم السّلام). این همه انبیاء، صدیقین، شهدا، صالحین و فرشتگان؛ اینکه قلب تو درگیر عاشقانه کدام از اینها میشود. بعضیها هم هستند که دلهای خیلی بزرگتر از این مجموعه دارند و همه را میخواهند دریافت کنند و با همه انس داشته باشند.
عشق معشوقان ولی افزونتر است لیلی از مجنون بسی مجنونتر است
راه انس گرفتن را هم به شما بگویم. جزء اکسیرها است. فوقالعاده مهم است. «كیفَ یأنَسُ باللّه ِ مَن لا یَسْتوحِشُ مِن الخَلقِ= چگونه به خداوند انس و آرام گیرد، کسى که از مردم نمى هراسد ». ما اگر یک ذره تنها باشیم، تلفن را برمیداریم و به این آن زنگ می زنیم. شروع می کنیم به پیامک زدن به این و آن، انس با این و آن و حرف زدن با این و آن. نمیتوانیم تلفن را کنار بگذاریم.
میگوید اگر میخواهی انس با خدا بگیری، باید بقیه را قال بگذاری. باید از بقیه وحشت داشته باشی. نه وحشتی که آداب و حقوق و وظائف و اخلاقمان را خراب کند. وحشت یعنی ترجیح بدهی با الله باشی. یعنی اگر یک وقت بین خدا و دلخواهت گیر کردی، بگو الان میطلبد من با خدا باشم. دلت به طرف خدا بکشد. دلت به نماز و سجاده و زیارت و قرآن و غیب و امام زمانت بکشد. اگر انسان اینها را دوست نداشته باشد، نمیتواند انس بگیرد.
«فَإِذَا دَخَلُوا الْجَنَّةَ یَسِیرُونَ عَلَى نَهَرَیْنِ فِی مَصَافَ فِی سُفُنِ الْیَاقُوتِ= آنها وقتی وارد بهشت میشوند، بر روى دو نهر در آب زلال و پاك و در كشتی هایى كه از یاقوت سرخ است، سیر می کنند« جنس کشتی، یاقوت است. اینها باید رمزگشایی شود. اینها چیزهایی هستند که آدم باید روی آن کار کند و رمزگشایی کند.
وقتی میگوید نهر، شما فکر نکنید مثلاً 20 متر عرضش است و چند کیلومتر طول. نه، این نیست. نهر که این میگوید راجع به مقیاس بهشتیاش شما ببینید نهر یعنی چی؟ از دریاهای ما بزرگتر است.
«مَجَادِیفُهَا اللُّؤْلُؤُ فِیهَا مَلَائِكَةٌ مِنْ نُور عَلَیْهِمْ ثِیَابٌ شَدِیدَةٌ خُضْرَتُهَا یَسِیرُونَ عَلَى حَافَتَیْ ذَلِكَ النَّهَرِ = با پاروهائى از مروارید و در آنها فرشتگانى از نور مىباشند که جامههای سبز پررنگ بر تن دارند كه ایشان بر دو طرف آن نهر گردش كنند»، کشتی خودش از جنس یاقوت است. اینها فرشتههایی از جنس نور هستند که در این کشتی مؤمنین را میبرند.
می بینید که نمیارزد آدم بداخلاقی، بیحوصلگی و حسادت بکند. یعنی انسان باید زودرنج و حساس نباشد. برای دنیا عصبی نشود. اهل اذیت دیگران، تحقیر دیگران، تمسخر دیگران، غیبت دیگران و عیبگیری از دیگران نباشد. باید مثل آدم زندگی کند.
وقتی وارد بهشت می شوند، اول یک سفر گردشی مهمان هستند. آن هم با آن قایق و کشتیهای مخصوص و آن تشکیلات. حالا آن دو رودخانه اسمشان چیست؟ اسم دوتا بهشت است: «جَنَّةُ الْمَأْوَى وَ جَنَّةُ عَدْن وَ هِیَ وَسَطُ الْجِنَان= بهشت مأوی و بهشت عدن و آن در میان همۀ جنّتهاست». بعد میفرماید: «وَ حَصَاؤُهَا اللُّؤْلُؤ= ریگها و سنگهای کف رودخانه لؤلؤاند».
درهای بهشت
کلیدواژه ها:
آثار استاد