مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
در فقره «عناصر الأبرار»، در خصوص «عنصر» خوبیها بودن معصومین علیهمالسلام در وجود انسانها توضیح دادیم. حالا میگوییم: «ابرار» کسانی هستند که همیشه تصمیم میگیرند خروجیهای نیک داشته باشند و شبیهترین موجودات به خدا و اهل بیت شوند و در این تصمیم، صدق دارند.
اینکه کسی تصمیم بگیرد همیشه به نیکی باشد و همیشه خروجیهای نیک داشته باشد، کار هر کسی نیست. لیاقت خاص و زحمت خاص و همت خاصی میخواهد. البته ما برای این مقامات ساخته شده ایم؛ اما همت نمیکنیم و تصمیم نمیگیریم تا به آن مقامات برسیم. در حالی که «بَر» بودن، همت بزرگی میخواهد. مثل اینکه شخص فکر میکند که میخواهد جایگاه دکتری در این مملکت داشته باشد و به او آقا و خانم دکتر بگویند. دلش میخواهد به او رئیس جمهور بگویند. دلش می خواهد نماینده مجلس و استاندار و فرماندار بشود. خوشش میآید که این جایگاه را بگیرد و هنرمند بشود و از اینکه این جایگاه را دارد، اغنا میشود.
کسی که شخصیتش در بخش «فوق عقلانی» شکل گرفته، به معنای حقیقی سه معشوق بیشتر ندارد: الله، اهل بیت و جهاد. بقیه معشوقهای عقلی و حیوانی و گیاهی و جمادیاش زیر نظر معشوقهای اصلیاش هستند. بنابراین، بیشترین همّ و دغدغه اش این است که در چادر امام زمان علیهالسلام باشد. تا در آن چادر نرود و مطمئن نشود که پذیرفته شده، تلاش را رها نمیکند.
چرا ابرار بالاتر از اخیار هستند؟
ابرار، آن دسته از انسانهای بزرگی هستند که جایگاه خاصی در نظام خلقت در دنیا و آخرت دارند. از نظر لغوی، ابرار یعنی نیکان و کسانی که اهل نیکی هستند. فرقشان با «اخیار» این است که ابرار با اراده و تصمیم، همیشه اهل خیر و نیکی هستند؛ اما اخیار همیشه اینگونه نیست، گاهی اهل خیر بودن کسی میتواند غیرارادی هم باشد. یعنی بدون نیت، از آنها خیری صادر بشود. بنابراین، ابرار بالاتر از اخیار هستند. زیرا اینها با درکی که از جایگاه خودشان در نظام خلقت دارند، تصمیم دارند که بَر باشند.یعنی همیشه با اراده و تصمیم، می خواهند اهل نیکی باشند.
ابرار کسانی هستند که تصمیم دارند، شبیهترین موجودات به خدا و اهل بیت شوند. به عنوان مثال، وقتی با امام حسین علیهالسلام روبروست، حواسش به این است که با چه کسی حرف میزند. می فهمد که دارد با انسان کامل حرف میزند. وقتی میگوید این را میخواهم و آرزویم است، چون از خدای من است، این را راست میگوید. یعنی جزء برنامههایش است. نه اینکه به قول علی علیهالسلام: «لاَ تَكُنْ مِمَّنْ یَرْجُو اَلْآخِرَةَ بِغَیْرِ عَمَلٍ= از آن كسانى مباش كه بدون عمل به آخرت چشم امید بسته اند».
حالا بگو که برای رفتن به بهشت و زندگی بهشتی چه کار کرده ای؟ شوهرداری و زنداری و تربیت بچهات چطوری است؟ غذا خوردن و کار اقتصادی و لقمهات چطوری است؟ برخوردت با خانواده همسر و مردم و همسایهها و بقیه مردم چطوری است؟ گاهی بعضی افراد را میبینی که اصلاً شباهتی به بهشتیان ندارند؛ ولی وقتی که به او بگویند میخواهی به بهشت بروی، میگوید بله دوست دارم. او از آنهایی است که به تعبیر علی علیهالسلام آرزوی آخرت دارد، امّا برایش عملی انجام نمیدهد. در این خصوص قرآن می فرماید: «وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَ سَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْیُهُمْ مَشْكُورًا =و هر كس خواهان آخرت است و نهایت كوشش را براى آن بكند و مؤمن باشد، آنانند كه تلاش آنها مورد حق شناسى واقع خواهد شد».
ابرار آدمهای خیلی جدی اند که برای خودشان خیلی شخصیت قائل هستند و در سایه معرفت و کرامت نفس، ارزش مقام خود را خوب میشناسند. ارزش و قیمت و کرامت و بزرگی خودشان را خوب میشناسند و میدانند که بیخود به این دنیا نیامده اند و درگیر کمالات جمادی و گیاهی و حیوانی و عقلی نیستند.؛ بلکه از این امور آزاد هستند. یعنی ضمن اینکه به شان های پایینی احترام میگذارند و دوستشان هم دارند و به آنها هم توجه دارند؛ اما از اینها آزادند.
ابرار کسانی اند که با شخصیت انسانیشان زندگی میکنند و تمام بخشهای شخصیت چهارگانهشان زیرمجموعه شخصیت اصلیشان است. این خیلی مهم است. چون آنها میدانند که هدف خلقت این بوده که شبیه خدا بشوند. مَثل خدا بشوند و به مقام ائمه برسند. برای همین در زیارت عاشور می خوانند: «وَ اَسْئَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنیِ الْمَقامَ الْمَحْمُود لَکُمْ عِنْدَاللّهِ= از خداوند می خواهم مرا هم به مقام محمود که شما اهل بیت علیهمالسلام نزد خدا دارید، برساند». برای همین است که این جور آدمها همّ شان در سبک زندگی، این است که تا نیافتند در مسیری که به آن مقام برسند، دست از تلاش برنمی دارند.
ابرار، بالاتر از متقین هستند
من خیلی فشرده و محدود از شخصیت ابرار در قرآن برای شما می گویم. قرآن ابرار را اینطور معرفی میکند: «لَكِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِاللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ[1]= لیکن آنان که با تقوایند برای آنها بهشتهایی است که در زیر درختانش نهرها جاری است و در آن جاودانند، در حالتی که خدا بر آنها خوان احسان خود گسترده، و آنچه نزد خداست برای نیکان بهتر است».
تقوا که رشد کند، به جایی میرسد که میوهاش ابرار میشود. اهل تقوا بهشتهایی دارند که نهرها از زیر آنها جاری است و در آن جاودانه اند. این پیشپرداخت خداست. آنچه که پیش خود خداست، بالاتر از بهشت است، ولی برای ابرار بهتر است.
قرآن همچنین می فرماید: «وَالْعَصْرِ/ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ/ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا= سوگند به عصر/ كه واقعا انسان دستخوش زیان است/ مگر كسانى كه ایمان آوردند». همه در خسران هستند، مگر مؤمن. یعنی حتی اگر مسلمان هم باشی، باز هم خسران داری. چون قلبت باید اینها را باور کند. وقتی که قلبت باور کند، عملیاتی میشوی.
بالاتر از مؤمنین متقین هستند. متقین شخصیت بسیار بسیار برجستهای دارند که مراتب هم دارد. اینها افرادی هستند که از هر چیزی که ممکن است محدودشان کند، فرار میکنند. آدمهای آزادی هستند که بی نهایتطلبند و هر چیزی که ممکن است آنها را جهنمی کند، میترسند.
اهل تقوا از هر عمل و اخلاق یا اعتقادی که معشوقش الله و معصومین آن را امضا نکنند، ترس دارند. این حالت ترس از اینکه امضای الله و اهل بیت پای عمل انسان نباشد را تقوا میگویند. برای همین است که آدم با تقوا میداند اگر آنها عملش را امضا نزده باشند، حتماً محدود خواهد شد و رشدی نخواهد داشت.
بالاتر از متقین یک مرحله دیگر وجود دارد که متقین اوج میگیرند و بالاتر میروند که به آنها ابرار میگویند. ابرار از این مرحله آمدند و به یک مرحلهای که نیتشان "شدن" است، رسیده اند. مثل کسی که کلاس چهارم نظری است یا دیپلم است و میخواهد پروفسور مغز و اعصاب بشود. وقتی او تصمیم میگیرد و میگوید من باید پروفسور مغز و اعصاب شوم، مسخره است که به او بگویی تو از کجا میدانی که کنکور قبول میشوی یا نمیشوی.
ابرار کسانی هستند که وقتی به آنها میگویی برای چه آفریده شده اید، می دانند و میفهمند که بچه اهل بیت هستند. بچه حضرت زهرا هستند و از نور اهل بیت آفریده شده اند. میفهمند که فرزند پدر و مادر زمینیشان نیست که خود را فقط یک ایرانی معنا کنند و بگویند پدر ما فلانی یا مادر ما خانم فلانی است. اینها که پدر و مادر زمینی ما هستند و فقط جسم ما را به اینجا آورده اند. ابرار اصلاً در بند اینها نیستند. کسی که جزء ابرار است، اصل و حقیقت خودش را از اهل بیت علیهمالسلام می داند و این را باور دارد، وقتی باور کرد دیگر یک شخصیتی به وزان خانواده آسمانیاش میشود و با این شأن زندگی میکند. چون دغدغه اش ملحق شدن به خانواده آسمانی اش است.
اینجاست که میفهمد اگر بخواهد به خانوادهاش ملحق بشود، باید بین خودش و اهل بیت علیهمالسلام سنخیت ایجاد کند. بنابراین، چنین آدمی اگر کسی اذیتش کند، کینه به دل نمی گیرد و حسودی نمیکند.
ابرار آدمهایی هستند که تصمیمشان را گرفته اند و در این تصمیم، صدق دارند. وقتی زیارت عاشورا میخوانند از اول تا آخر راست میگویند.
صاحبان خرد چه کسانی هستند؟
اگر آدم عقلش برسد، خدا همه ی قیمتها را میگوید که بعدا نگوییم سرمان کلاه رفت. خدا توضیح میدهد و همه قیمت های دنیا و آخرت را میگوید تا خودت انتخاب کنی. صاحبان خرد کسانی هستند که درست انتخاب می کنند.
خدا «اولواالالباب= صاحبان خرد» را در قرآن تمجید کرده است. اولوالالباب یعنی آدمهایی که خیلی عاقل و خردمند هستند. در خصوصیات شان میگوید: «الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ = آنهایی که در حالت ایستاده و نشسته و آن گاه که بر پهلو خوابیده اند خدا را یاد کنند و دائم فکر در خلقت آسمان و زمین کرده» . یعنی صاحبان خرد کسانی هستند که ایستاده و نشسته و خوابیده به یاد معشوقشان هستند و درباره ی آسمان و زمین تفکر دارند. یکی از آرزوهای اولوالالباب این است که در دعاهایشان میگویند: «رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ[2]= پروردگارا از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما را بپوشان و هنگام جان سپردن ما را با نیکان محشور گردان».
توفنا، توفی یعنی دریافت، خدایا آن موقع که میخواهی من را از رحم دنیا در بیاوری و به نظام برزخی و ملکوتی ببری، من را در کنار ابرار قرار بده، با اینها باشم، یعنی اولوالالبابی که این همه تمجید شدند، آرزویشان وفات با ابرار است.
در سوره مطففین آمده: «كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ* وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّیُّونَ* كِتابٌ مَرْقُومٌ* یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ [3]= نه چنین است؛ در حقیقت، كتاب نیكان در علیون است/ و تو چه دانى كه علیون چیست/ كتابى است نوشته شده/ مقربان آن را مشاهده خواهند كرد».
مقام علیّین و مقام ابرار را فقط مقربین شاهدند، یعنی ابرار زیر نظر مقربین هستند. در ادامه آیه می فرماید: «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ/ عَلَى الْأَرائِكِ یَنْظُرُونَ/ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ = براستى نیكوكاران در نعیم [الهى] خواهند بود/ بر تختها [نشسته] مى نگرند/ از چهره هایشان طراوت نعمت [بهشت] را درمى یابى».
نعیم از کثرت است، یعنی تو نمیدانی چقدر نعمت و چه نعمتی است. آنقدر که خدا میگوید شما اصلاً آن را نمیفهمید و به قلب و مغزتان هم خطور نمیکند.
وقتی به این نعیم و ابرار نگاه میکنید، می بینید که تکیه زده اند و روی این تختها نشسته اند و غرق بینهایت نعمت هستند؛ نعمتی که همهاش در اختیار خودشان است. هر طوری دلشان بخواهد از آنها استفاده می کنند و بر همه آنها تسلط دارند. یعنی خدا قدرت این را به دست اینها داده و میگوید: میخواهی بیافرین، خلق کن، کم کن، زیاد کن، هر چه دلت میخواهد، انجام بده. وقتی در چشم و صورتشان نگاه میکنی، شادی و خرمی نعمتها را در صورت آنها میبینی.
«یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ= از باده اى مهر شده نوشانیده شوند ». اینها ساقی دارند. ساقیها برای آنها شرابی میآورند، از شراب ناب که شراب مختوم است. مختوم یعنی شرابهایی که مُهر خورده و پاک است. درش هم باز نشده.
«خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِی ذلِكَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ= [باده اى كه] مهر آن مشك است و در این [نعمتها] مشتاقان باید بر یكدیگر پیشى گیرند» مُهرش با مسک است. حالا ما نمیدانیم آن مشک و مسک آنجا چیست و چه بوئی دارد؟ پس شراب معمولی نیست. یک شرابی است که یک عطر و داستانی دارد.
اگر میخواهید مسابقه بگذارید در این نعمت ها مسابقه بگذارید. مسابقه سر مقام و ریاست دنیا و چیزهای دنیایی انسان را به بدبختی میکشاند. چون نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «الدُّنْیا جِیْفَةٌ وَ طالِبُها كِلاب= دنیا یک مرداری است که طالب آن سگ است». آنهایی که سر مقام و ریاست دنیا و سر چیزهای دنیایی با هم رقابت میکنند و کشمکش دارند؛ سر پول و ماشین و زمین و موقعیت اجتماعی و چیزهای دیگر؛ میگوید اینها سگهایی هستند که با بقیه سگان بر سر یک استخوان دعوایشان شده است.
آنهایی که اهل چشم و همچشمی هستند و میخواهند از بقیه جلو بزنند، چرا بر سر به دست آوردن نعمت های بهشتی با دیگران مسابقه نمی دهند؟ باید برسر این نعمتهای جاودان مسابقه گذاشت، نه اینکه کسی در دنیا بگوید: من دو کلاس از او بالاتر هستم. من مدرکم از فلان کشور است. می روم تا بچهام را در فلان جای دنیا به دنیا بیاورم تا شناسنامه خارجی داشته باشد. خانه ما پنج متر از خانه فلانی بزرگتر است. برسر همین چیزهای بچگانه مسابقه می دهد. حتی متدین های این طبقه می گویند: پنج بار بیشتر از فلانی کربلا رفتم. اینقدر بیشتر سوریه رفتیم، پدرم حاج آقا است. کسی که آدم است، اصلاً در مقایسههای دنیایی نمیافتد. احساس باختن هم نمیکند.
«وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ/ عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ= و تركیبش از [چشمه] تسنیم است/ چشمهاى كه مقربان [خدا] از آن نوشند». شرابی که به ابرار میدهند، رحیق مختوم است. این رحیق مختومی که میخورند، یک کمی از شراب تسنیم در آن ریختند. این تسنیم خودش یک چشمهای است که فقط مقربین از آن میخورند. پس ابرار طعم شراب مقربان را میدهند.
همه کارهای خدا ریاضی است. خدا اصلاً خلقت غیر ریاضی ندارد. وقتی داستان شراب و حوری و موسیقی را در قرآن میگوید، اینها مقامات و شئونات نفس انسان است. انسان در آن عالم، اصلاً از هیچ چیز نمیتواند برخوردار شود، قبل از اینکه توان روحیاش را کسب کرده باشد و شان او این امکان را به او بدهد.
پس دقت کردید عناصر الأبرار یعنی معصوم عنصر خودت است. ما در همه جا باید حواسمان جمع باشد که من چند درصدم امیرالمؤمنین است، چند درصدم حضرت زهرا است، چند درصدم امام مجتبی است، چند درصدم سیدالشهدا و امام زین العابدین و قرآن است. چون وقتی از اینجا وفات پیدا میکنید، به شما میگویند شما براساس مقیاس ملکوت و بهشت و بالاتر از بهشت چه دارایی هایی دارید.
قا/116
شرح زیارت جامعه کبیره/ عناصر ابرار
کلیدواژه ها:
آثار استاد