مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
در بهشت چند نعمت وجود دارد که از خود بهشت بالاتر است. یکی از آنها «ابدی بودن» بهشت است. یعنی مؤمنین در عین اینکه در بهشت در اوج شادی و لذت به سر میبرند، هیچ وقت از بهشت بیرون نمیروند و بهشت برایشان پایانپذیر نیست. این ابدی بودن، لذت فوقالعاده وصفناپذیری دارد.
بحثمان در اوصاف بهشت به موضوع «دارالمقامه»، یعنی ابدی بودن بهشت رسید. اکثر انسانها با یک شادی 24 ساعته یا چند روزه چقدر ذوق و شوق دارند و چقدر هم دلشان را به آن خوش میکنند. حالا شما تصور کنید در بهشتی قرار دارید که هر چیزی در آنجا هست و هیچ مشکل، غم و غصه، مریضی، اضطراب و ناراحتی و هیچ دغدغهای ندارید و از طرفی ابدی و ماندگار هم هستید.
در نظام تفکر و عقلانیت اهلبیت (علیهمالسّلام) از ما خواسته شده در ارزیابیهایمان دقت کنیم. ابدیت را به موقت بودن و متاع محدود دنیا نفروشیم که هر لذتش همراه با دهها زجر و گرفتاری و ترس و اضطراب و محدودیت و غم و غصه است.
اصل نعمتهای بهشت یک داستان دارد، و جاودانه بودنش ماجرا و حظ دیگری دارد. این ابدیت اگر بخواهد در جان ما تأثیر بگذارد، باید مورد تعمق، تعقل و تفکر قرار بگیرد. یعنی باید انسان تمرکز بگیرد و دقایقی را در طول شبانهروز به مسئله جاودانگی و ابدیت فکر کند و خودش را درست نگاه کند که یک موجود جاودانه است. این فوقالعاده مهم است.
اینکه "من جاودانه هستم"، "من ابدی هستم"، یک ذکر بسیار باارزش است و ثواب بالایی هم دارد. سازندگی فوقالعاده زیادی هم برای ما دارد. پس ما باید نظام ارزیابی و نمرهدادنهایمان، مهندسی آرزوها و حساب و کتابهایمان با حساب و کتاب خدا و اهل بیت علیهمالسلام بخواند. چون آنها تمام مسیر سلوکی را طی کردهاند و حالا به ما میگویند شما باید از چه چیزی بدتان بیاید، از چه چیزی خوشتان بیاید. از چه چیزی بترسید، از چه چیزی نترسید. چه چیزی خوب است، چه چیزی بد است. چه چیزی لازم است، چه چیزی لازم نیست. چه چیزی واجب است، چه چیزی مستحب است. چه چیزی مباح است، چه چیزی مکروه است.
نکند معصوم به یک چیزی اهمیت بدهد و ما به چیز دیگری. یا معصوم یک چیزهایی را از خدا بخواهد و ما چیزهای دیگر را بخواهیم. اینطوری باعث میشود که هم در دنیا و هم در آخرت بین ما و خانواده آسمانیمان فاصله بیفتد. غمانگیزترین عذاب برای انسان دور شدن از خانواده آسمانیاش است. چون دور بودن از این خانواده، به قدری تلخ است که بهشت هم برای انسان جهنم میشود. پس باید نظام زندگیمان را به گونهای طراحی کنیم که معنای زندگی کردن با معصوم در دنیا تحقق پیدا کند.
شناخت خدا، شادی و آرامش درونی به همراه دارد
در شرح و توصیف دارالمقامه از بیانات امام سجاد (علیهالسّلام) استفاده میکنیم. ایشان در دعای شریفشان میفرمایند: «الْحَمْدُ لِلهِ عَلَى مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِه= شکر خدایی را که معرفتی از خودش را به ما شناساند».
شکرهای یک نفر قیمتهای او را مشخص میکند. موضوع شکر تو نشان میدهد که در کدام یک از این مراتب پنجگانه (جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی یا فوق عقلی و انسانی) هستی. برای چه چیزهایی شکر میکنی، برای چه چیزهایی ذوقزده میشوی، برای چه چیزهایی الحمدلله میگویی، اینها مهم هستند.
اولین فرمایش، حمد خداست. به خاطر اینکه خودش را به من شناساند. برای شخصیت انسان، هیچ لذتی بالاتر از شناخت خداوند تبارک و تعالی نیست و در یک کلام به شما بگویم: اگر کسی الله را بشناسد، همیشه شاد و آرام است و هیچ وقت غصههای شأنهای پایینی دستشان به این نمیرسد.
آدمی که در دنیا احساس غم و غصه و بدبختی و سیهروزی و تیرهبختی به سراغش میآید؛ یا با یک طلاق، مردن، دعوا و ورشکستگی اقتصادی و یک بیماری احساس میکند که الان همه چیز تنگ و تاریک شده و همه بدبختیها به او روی آورده اند، شخصیت ضعیفی دارد.
اگر کسی الله را بشناسد، مدام قدرت و شادی و آرامش کسب میکند. یعنی تمام سعادت در شناخت الله است. پس انسانی که به دنیا میآید، بزرگترین سهم و بهرهاش، بزرگترین لذت و کامش، بزرگترین غنیمت و نعمتی که گیرش میآید، این است که به معرفت الله برسد و بتواند الله را بشناسد.
نه در دنیا و نه در آخرت، هیچ مقامی و هیچ لذتی بالاتر از معرفت الله نیست. درجات انسانها در نظام ابدی براساس میزان معرفت آنها به الله تنظیم میشود. برای همین است که حضرت سجاد میگوید: «خدا را شکر میکنم که خودش را به من شناساند».
بدبختترین و نکبتترین آدم، کسی است که به این دنیا بیاید و محصول عمرش پول و طلا و مسکن یا قهرمان جهان در فلان رشته ورزشی باشد؛ یا مشهورترین و معروفترین آدمها باشد؛ یا ازدواج کند و تشکیل خانواده بدهد؛ یا رئیسجمهور یا فلان پرفسور در رشته علمی بشود.
با شناخت خدا به برکت اقتصادی و مالی می رسید
«معرفت الله» مرکز قدرتهای طبیعی و دنیایی هم است. یعنی اگر کسی میخواهد درآمد خوبی هم داشته باشد، با معرفت الله میتواند برکت اقتصادی خوبی داشته باشد. اگر کسی میخواهد بدن با نشاط و قدرتمندی داشته باشد، با معرفت الله میتواند. اگر کسی میخواهد یک زندگی زناشویی فوقالعاده خوبی داشته باشد و با اعضای خانواده و فامیلش بتواند شیرین و شاد و عاشقانه زندگی کند، معرفت الله برایش جبران میکند. اگر کسی عشق رمانتیک با همسرش و عشق خیلی خوب با پدر و مادرش، خواهر و برادری و هر چه که هست، عشقهای عالی خوب زمینی میخواهد، این همه با معرفت الله جبران میشود. اگر کسی فهم خوب میخواهد، در هر رشتهای معرفت الله به او قدرتش را میدهد. «معرفت الله» اسم اعظم است. هر کاری میتوانید با آن بکنید. اما وقتی معرفت الله نباشد، انسان کور زندگی میکند.
معرفت الله است که باطن ما را از حالت «جمادی، گیاهی و حیوانی» به باطن انسانی تبدیل میکند. اگر اولیاء خدا یا ائمه افرادی را به شکل انسان یا حیوان میدیدند، بر اساس ساختار معرفت الله بوده. اگر معرفت الله باشد، انسان قطعاً باطن انسانی دارد و اگر معرفت الله نباشد، حیوان است. هر چند در دنیا موفق باشد.
«وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُكْرِهِ= و شكر و سپاس (از نعمتهاى) خود را به ما الهام نمود». اگر کسی فهمید خدا چه نعمتهایی به او داده، به مقام شکر میرسد و نعمتها را درست نگاه میکند. نعمتهای مادی سر جای خودش جای شکر دارد. آن هم بینهایت. نعمتهای معنوی هم همینطور.
میزان شخصیت یک انسان، دارایی، قدرت و محبوبیت یک انسان در عالم غیب به شکر یک انسان مربوط است. پس قدردانی از نعمتهای عظیمی که خدا به ما داده، مثل دیدن خوبیها، دیدن قشنگیهای افراد، زیباییهای افراد، اینها شکر است.
شکر خدا، موجب همسایگی کریمانه خدا و مقام مقربین می شود
«حَمْداً نُعْتَقُ بِهِ مِنْ أَلِیمِ نَارِ اللهِ إِلَى كَرِیمِ جِوَارِ اللهِ= سپاسی که ما را از آتش دردناک حق آزاد و در جوار کرم نامتناهیاش جای دهد».
اگر این حمد لله با معرفت باشد، اولین کاری که با ما میکند، این است که آزاد میشویم از آتش دردناک خدا و ما را در پناه و همسایگی کریمانه خدا میبرد. یعنی از کرمش تو را بهرهمند میکند که سرمست میشوی. الحمد لله ما را به این مقام میرساند، سلوک یعنی این.
بندهای که به مقام شکر میرسد، شیطان نمیتواند هیچگونه وسوسهای در دل او بیندازد. مثل بچهای که عاشق پدرش است؛ یا خانمی که به شدت عاشق همسرش است، یا آقایی که به شدت عاشق همسرش است؛ یا دو برادری که به شدت عاشق هم هستند. اگر کسی خدا را بشناسد، با رفتن و مردن کسی افسردگی و پژمردگی سراغش نمیآید. ولی چون انسان خودش را نمیشناسد، همه چیز را ظاهری و حیوانی معنا میکند.
حضرت میفرماید: «حَمْداً نُزَاحِمُ بِهِ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ= حمد و سپاسی آنچنان که ما را با فرشتگان مقرب او همنشین سازد».
کسانی که میخواهند با ملائکة الله ارتباط خصوصی و شخصی برقرار کنند و با ملائکة الله رفیق شوند، باید به شکر خدا مداومت ورزند.
آنهایی که در دین خدا و ارزشهای الهی استقامت میکنند و در اجرای دستورات خدا شل نیستند، بیاراده و تنبل و کسل نیستند، دستورات الهی را با شادی انجام میدهند و آرام اند.
«وَ نُضَامُّ بِهِ أَنْبِیَاءَهُ الْمُرْسَلِینَ= ما را جمع میکند با انبیاء مرسلین»، یعنی حمد انسان را میرساند به جایی که با انبیاء مرسلین باشد».
حمد انسان را با انبیاء مرسلین و در خانه جاودانی که هیچ وقت از بین نمیرود، هم مقام قرار میدهد. یک کمی روی آن تمرکز کنید. الان در دنیا هر چه هست، متزلزل است. پدرت و مادرت متزلزل هستند و یک روزی از دست تو میروند. همسرت از دستت میرود، فرزندانت، سلامتی، جوانی، زیبایی، قدرت، عزت، محبوبیت، همه اینها متزلزل هستند.
بزرگترین نفهمی این است که تو عمرت را، دلت را، وقتت را، سرمایهات را روی کسی یا چیزی بگذاری که قرار نیست برای تو بماند. درحالی که باید وقتت را روی خدا و آخرتت بگذاری که برای تو ماندگارند و میمانند.
اگر میخواهی از پدر و مادرت، همسرت، فرزندانت، مالت، علم و سوادت، محبوبیتت خیر ببینی و حتی اگر میخواهی بلاهایی که در زندگی سر تو آمده خیرش را ببینی و نورانیتش را بگیری و نه نارش را، همه چیز را به حساب خدا بریز، پای خدا بریز. و گرنه از هیچ کدام از اینها خیر نمیبینی و برای تو هم نمیمانند. تو هم برای اینها نمیمانی، چه بسا تو زودتر از اینها آن طرف بروی.
اگر انسان دنیاشناسی را داشته باشد، دیگر غصه نمیخورد. مگر اینکه این شروع براساس آخرت باشد، اگر براساس آخرت بود، دیگر ته ندارد، این شروع آخر ندارد، تا ابدیت و تا جاودانگی میرود.
«ما عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللهِ باقٍ[1]= هر چیزی پیش شماست، نابود میشود و آنچه نزد خداست میماند». پس عرضه داشته باش و اولین کاری که میکنی، نه شوهرت و زنت و بچههایت و پدر و مادرت و شغلت، اول حواست به خودت باشد، اول خودت را را به خدا بسپار.
اگر کسی بگوید: خدا را خیلی دوست دارم و راست هم بگوید، معلوم است خدا بینهایت بیشتر از این دوستش دارد. علامت دوست داشتن خدا این است که به عشق او برای دنیا غصه نمیخورد و دیگر احساس ذلت نمیکند. دیگر به کسی حسادت نمیکند. زودرنج و عصبی و پرخاشگر و بدزبان نیست. علامتش شادی و آرامش است، علامتش این است که مهربانی کنی به کسانی که به تو بد میکنند. چون تو عشق را داری. پس اول بین خودت و خدا به صلح برس.
در ادامه امام سجاد علیهالسلام میفرماید: «فِی دَارِ الْمُقَامَةِ الَّتِی لَا تَزُولُ وَ مَحَلّ کَرَامَتِهِ الّتِی لَا تَحُولُ = و در آن سرای جاوید که جایگاه کرامت همیشگی که زائل شدنی نیست و آن محل کرامتی که دچار تحول نمیشود». دنیا زائل است. در هر چیز دنیا حساب کنی، از تو گرفته میشود، اما ابدیت اینطوری نیست.
بنابراین، دارالمقامه، خانه یک آدم باشخصیت و عاقل و متعادل است که ابدیت را ترجیح میدهد به دنیا. ارتباطات، انتخابها، رفتارها، چینشهای فکریاش در همه زمینهها براساس دارالمقامه، یعنی خانه ابدیت است. در همه انتخابهایش چیزی را انتخاب میکند که او را به ابدیت و سرای ابدی برساند. با هیچ کس هم در این زمینه تعارف ندارد و محکم می ایستد.
قا/201
بهشت/ ابدیت- شکر- معرفة الله
[1] . سوره نحل/ آیه 96.
کلیدواژه ها:
آثار استاد
استاد شجاعی التماس دعا...