www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 6704
زمان انتشار: 13 آوریل 2017
| | | |
مداومت به استغفار انسان را از ناامیدی نجات می دهد

بحث استغفار‎؛ جلسه2 (بخش 2)؛ 90/11/27

مداومت به استغفار انسان را از ناامیدی نجات می دهد

معصوم (علیه السلام) می فرماید:«عَجِبتُ لِمَن یَقنَت وَ مَعَهُ الإستِغفار= من تعجب می‌کنم کسی در زندگی ­اش ناامید می‌شود و می‌بُرد، در حالی که استغفار را دارد». «وَ مَعَهُ الإستِغفار» یعنی استغفار با او است، ولی استفاده نمی‌کند. او خودکم­ بین می‌شود، ناامید می‌شود، می بُرد و در کارها جا می زند. در زندگی زناشویی و در کار علمی ناامید است و حرکت درستی نمی کند.

در روایت دیگر داریم:« تَعَطَرُوا بِالإستِغفار لا تَفضَحکُم رَوائِحُ الذُّنُوب = با استغفار خودتان را معطر کنید که بوی بد و گند گناهان مفتضحتان نکند» و آبرویتان را نبرد. پناه بر خدا آدم یک موقع کاری می‌کند و آبرویش می‌رود. اما اینجا معصوم (علیه السلام) می‌گوید، خودت را معطر کن. استغفار فقط پاکی نیست. پاکیِ است که عطر می‌آورد. آدم وقتی معطر می‌شود، فرشته­ ها هم دوستش دارند، وقتی معطر نیست، فرشته­ ها که قوای عالم هستند از او فرار می‌کنند. فرشته که فرار کند، یعنی کمکها از دست آدم در می‌روند. بنابراین، بعضیها که هوشیار بودند و استغفار را می‌شناختند. قبل از رفتن خدمت اولیای خدا یک مقدار استغفار می‌کردند. می‌گفتند آنجا می‌رویم بوی بدِ ما ولی خدا را اذیت می‌کند یا مارا به شکل دیگری مثلا مثل حیوان می‌بیند. استغفار می کردند و وقتی می رفتند، ولی خدا خیلی صمیمی آنها را تحویل می‌گرفت و می خندید. چون معطر بودند. کسی که استغفار ندارد، وقتی پیش استادش می‌رود، نمی‌تواند ارتباط ­گیری کند. استاد طور دیگری نگاهش می‌کند. می‌خواهد با زنش حرف بزند، به دعوا کشیده می شود، چون چرک دارد. می‌خواهد با بچه ­اش حرف بزند، با مشکل برمی‌خورد. می‌خواهد با دوستش حرف بزند، با مشکل برمی‌خورد، چون سنگینی دارد. اما وقتی که استغفار دارد، هیچ کدام از این اتفاق ها نمی افتد. بهترین توسل استغفار است علی (علیه السلام) می فرمایند:« أفضَلُ التوسُّلِ الاستِغفارُ = بهترین توسّل، استغفار است». «توسل» یعنی وسیله­ گیری به سمت خدا. بالاترین وسیله برای این که ما به خدا برسیم، استغفار است.  امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند:«سِلاحُ المُذنِبِ الإستِغفار= سلاح گناهکار استغفار است». سلاح هر کسی استغفار است، چه مذنب باشد چه نباشد. یعنی وقتی آدم گناه می‌کند، ضعیف می‌شود. شیاطین جنی و انسی او را می‌زنند و به او حمله کرده او را داغان و روانی و عصبی و بیقرار و نجس می‌کنند. شیاطین انسی هم می‌توانند به او صدمه بزنند، بدخواهی کنند، فتنه ­انگیزی کنند، وقتی آلودگی و گناه آمد، آدم باید منتظر هر بلایی باشد. جنها به راحتی به آدم نفوذ  و حمله می‌کنند. جنها بو می‌کشند، جایی که کِرم، آلودگی و مریضی زیاد است، حیوانات آنجا زیاد می‌شوند. جایی که آلودگی و کثافتکاری باشد، چقدر پشه و مگس می‌آید و شیطان بو می‌کشد، در جاهای کثیف و آلوده زود حاضر می‌شوند. در این مواقع، سلاح انسان چیست؟ چطور از خودم دفاع کنم؟ با سلاح استغفار باید از خودم دفاع کنم. تا گناه کردی منتظر حمله ی شیطان باش. تا فهمیدی خراب کاری کردی و معصیت شده، زود با استغفار خودت را به سر جای اول خودت برگردان. زود به خودت واکسن بزن که دیگر آسیب نبینی. استغفار یک واکسن است و پیشگیری هم می‌کند. استغفار «شفیع» انسان نزد خداست «لا شَفیعُ أنجَحُ مِنَ الإستِغفار= هیچ شفیعی مؤثرتر و نجات­ بخش تر از استغفار نیست». اگر شفیع به سمت خدا می خواهی، استغفار کن. شما وقتی می خواهید با پدر با مادرت حتی با همسرت و حتی با فرزندانت مشکلاتت حل شود، معذرت­ خواهی سلاح مهمی است. اگر به بچه­ ات قول دادی، عمل نکردی. نسبت به همسرت وظائفی داشتی، و عمل نکردی. بگو، «من معذرت می‌خواهم». همین معذرت ­خواهی و اعتراف به پدر و مادرت و ... شفیع می‌شود. طرف نسبت به فرزندش اشتباه کرده، بچه عُقده می‌کند، می‌گوید عجب پدر و مادر نادانی. پس اگر اشتباه کردی به بچه­ ات بگو عزیزم! من از تو معذرت می خواهم. هر خطایی کردی از خدا معذرت­خواهی کن، این حتماً شفیع است. در برطرف کردن شیاطین، وسوسه­ ها، اختلافات و فتنه ­ها، سلاح استغفار و معذرت­ خواهی فوق ­العاده مؤثر است. اصلاً خداوند روان و سیستم رواین انسان را طوری خلق کرده که عذرخواهی، اعتراف به اشتباه، اعتراف به کوتاهی، اعتراف به تقصیر شفیع قدرتمندی می شود برای او. اینقدر مهم است که بدترین آدمها هم می‌پذیرند. پیغمبر فرمود: بدترین بدترین بدترین امت من، کسی است که عذر قبول نمی‌کند. یعنی این آدم خیلی بدبخت است. چون عذر خیلی قدرتمند است. خداوند فرمود: اگر بندگان من که با من قهر کردند، می دانستند من چطوری به اشتیاق آنها نشسته ام و منتظرشان هستم، از شوق من می مردند. این خدای ماست. به متقین، به عارفین و به صدیقین می‌گوید، فکر نکنید من اله شما هستم، من اله گناهکاران هم هستم. لذا می‌گوید: گناهکاران مرا با اسم خودشان بخوانند و بگویند: «یا اله المذنبین= ای اله گناهکاران»، تو خدای ما هم هستی. در این صورت آدم دیگر وحشت نمی‌کند. اصلاً احساس بی ­سرپناهی، احساس بی پشتیبانی نمی‌کند. چون وقتی آدم گناه می‌کند، شیطان یکی از کارهایی که می‌کند این است که نسبت به خدا در دل آدم وحشت می‌اندازد و آدم از خدا رمیده می‌شود. دیدید بعضی ها وقتی گناه و معصیت نسبت به پدر یا مادرشان انجام می‌دهند، دیگر رویشان نمی‌شود به خانه برگردند. علتش این است که  به وحشت می‌افتند. پدر که خیلی مهربان است و می‌داند فرزندش وحشت­زده است کسی را واسطه می‌فرستد و می‌گوید برو به بهانه ای او را بیاور با من آشتی بده. اما خدا می‌گوید، نمی‌خواهد کسی را بیاوری. خودت عذرخواهی کن. به تو شفیع دادم. استغفار. اگر این اسم اله المذنبین نبود، آدم وحشت­زده می شد که «إنَا الذّی عَصَیتُ جَبارَ السَماء= من کسی هستم که جبار آسمان را معصیت کردم». حاکم عالم، ملک الناس، من او را معصیت کردم. مگر شوخی است که انسان خدا را معصیت کند؟ ولی این جبار سماء می‌گوید: من اله المذنبین هم هستم. ترسیده ای؟ وحشت کرده ای؟ بگو «یا اله المذنبین =ای خدای گناهکاران» چقدر این ذکر قشنگ است که آدم بنشیند و این ذکرها را دوره بگیرد. بحث استغفار، جلسه 2؛ (بخش اول)

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top

لطفاً برای مطالعه این چند خط 10 دقیقه وقت بگذارید

شیطان از جنس جن است و از آتش خلق شده است و قبل از اینکه از بهشت رانده شود خدا را بسیار عبادت می کرد . به همین دلیل عزازیل نام گرفت . حضرت علی (ع) فرمودند : شیطان هفتاد هزار سال خدا را عبادت کرد و فقط یک نماز دو رکعتی او چهارهزار سال طول کشید . وقتی خدا انسان را از خاک آفرید و در آن روح دمید به تمام ملائکه دستور داد که بر آدم سجده کنند و همه سجده کردند به غیر از ابلیس. شیطان به خدا گفت : من هفتاد هزار سال تو را عبادت کرده ام و خودت فرموده ای که هر کسی مرا عبادت کند عبادتش را بی نتیجه نمی گذارم و عوضش را به او می دهم . خداوند فرمودند : هر چه می خواهی در دنیا به تو عطا می کنم . شیطان گفت :

شناسه مطلب: 4636
زمان انتشار: 26 ژانویه 2016
| | | |
غفلت در انسان‌های عاقل

بحث غفلت (9)؛ 93/10/9؛ از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

غفلت در انسان‌های عاقل

برای شیطان این نکته که انسان به واسطه کدام نوع از حمله‌ها به دوزخ وارد گردد، اساساً اهمیتی ندارد. تنها مسئله مهم برای او، انحرافِ انسان از صراط و سقوطش در جهنم است. او از هر کدام از حمله‌ها که بتواند، برای بر هم زدن تعادل انسان در صراط استفاده نموده و او را به شقاوت می‌رساند.

به گزارش منتظران منجی «عج»، در جلسه 9 «بحث غفلت » مورخ 93/10/9، استاد محمد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که شرح آن در زیر می آید:     غفلت در انسان‌های عاقل قال امیرالمؤمنین (علیه‌السلام): «عَجِبْتُ لِغَفْلَةِ ذَوِی الْأَلْبابِ عَنْ حُسْنِ الاْءِرْتِیادِ وَ الاْءِسْتِعْدادِ لِلْمَعادِ؛ در عجبم از غافل بودن خردمندان از خوب توشه برداشتن و آماده شدن برای معاد». مباحث روان‌شناسی عاقل، یکی از ویژگی‌های بارز در شخصیت شخص عاقل را تلاش برای کسب آمادگی جهت بازگشت به سرای ابدی برشمرده‌اند. ظرافت اعجاب‌انگیز کلام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نیز در اشاره به این نکته در شخصیت خردمندان است. از نگاه خداوند، تنها کسانی عاقل به شمار می‌آیند که در جهت کسب توشه کافی برای آخرت در تلاشند. «جهل» نقطه مقابل عقل است و کسانی در نگاه اهل آسمان جاهل به شمار می‌آیند که از عمر خود برای آخرت سازی استفاده ننمایند. بنابراین یک انسان عالم نیز ممکن است به جهل گرفتار بوده و از عِلم خود برای رسیدن به سعادت ابدی استفاده ننماید. تعجب امیرالمؤمنین نیز از غفلت خردمندانی است که از شخصیت حقیقی خود دور مانده و از آخرت سازی باز مانده‌اند. عُجب؛ عاملِ غفلت ساز در خردمندان طبق آیات متعدد قرآن، یکی از بزرگترین موانع انسان در مسیر حرکت به سوی الله (صراط مستقیم) یک وجود حقیقی و خارجی به نام شیطان است که در تمام حالات مختلف انسان (حتی در خواب) به او حمله نموده و با تولید انواع افکار منفی او را از حرکت در این مسیر ساقط می‌نماید. در میان هجوم این حمله‌ها (راست، چپ، عقب، جلو) تنها انسان‌هایی می‌توانند جان سالم به در برند که اساساً به این حمله‌ها اهمیتی نداده و ذهن، نفس خود را در آن‌ها درگیر ننمایند. چنین انسان‌هایی در تمام لحظات زندگی خود، قدرتمند، شاد و آرام زندگی می‌کنند. گروهی از انسان‌ها که به کدورت‌های میان خود و دیگران دامن زده و حاضر به رها نمودن ذهن خود از آن نمی‌باشند و یا بزرگ‌بینی گناهان گذشته خود، توان توبه را از خود سلب نموده و راهِ آشتی با خدا را به روی خویش می‌بندند آگاه باشند که در دام حملاتِ از عقب شیطان گرفتار شده و اسیر مانده‌اند. و یا گروهی که دائماً دلهره‌ها و اضطراب‌های گوناگون آینده را در قلب خود جای داده و توان رها شدن از آن را ندارند، گرفتار حمله‌هایِ از جلو شیطان می‌باشند. آنان که با وسوسه‌های گوناگون شیطان تن به معصیت داده و یا در گناهی خاص اصرار می‌ورزند، شکست خوردگان در حمله‌های از سمت چپِ او می‌باشند. تنها کسانی قادرند به سرعت ذهن خود را از حملات شیطان خالی کرده و به حرکت خود ادامه دهند که به الله ایمان آورده، غیب را باور نموده‌اند و به سمت قربِ به الله در حال حرکتند. الله، مربیِ (ربّ) انسان‌سازِ ما در باشگاهِ انسان‌سازیِ دنیاست. او شیطان را از دریچه ربوبیت خویش به عنوان یک نیروی مخالف در این باشگاه قرار داده است تا انسانها به وسیله مخالفت با او و مقاومت در برابر پذیرفتنِ حملاتش، قدرت گرفته و مراتب رشد را طی نمایند. خوب است بدانیم که با چنین نگاهی، حتماً تمام حملات شیطان به نفع انسان خاتمه یافته و بر قدرت و میزان قرب او خواهند افزود. امّا یکی از خطرناکترین حملات شیطان که تا کنون بیشترین ضربه را بر پیکره‌ی اسلام وارد نموده است، حمله از سمت راستِ شیطان است. دستمایه شیطان در این نوع حمله خوبی‌ها و کمالات گوناگونِ انسان (تقوا، عبادت، جهاد، سوابق خدماتی، سوابق علمی و ...) است. شیطان درست در زمانی که از انحراف کسی در سه حمله دیگر ناامید می‌گردد، موانع معنویت را از سر راه او برداشته و او را به سمت جذب نور و کمالات دعوت می‌نماید. سپس بعد از طی مراحلی از مراتب کمال، او را از سمت راست مورد حمله قرار داده و به خودبینی و خودشیفتگی مبتلا می‌گرداند. به طوری که کمالات را از خود دیده و از الله غافل می‌گردد و بدین ترتیب از صراط مستقیم در پرتگاه آتش سقوط می‌یابد. برای شیطان این نکته که انسان به واسطه کدام نوع از حمله‌ها به دوزخ وارد گردد، اساساً اهمیتی ندارد. تنها مسئله مهم برای او، انحرافِ انسان از صراط و سقوطش در جهنم است. او از هر کدام از حمله‌ها که بتواند، برای بر هم زدن تعادل انسان در صراط استفاده نموده و او را به شقاوت می‌رساند. تفاوت حمله از سمت راست با سه حمله دیگر در آن است که سه حمله اول با حجاب‌های ظلمانی بر انسان عرضه می‌گردند و قابل رؤیت و تشخیص‌اند. امّا در حمله از سمت راست انسان به واسطه کمالات نورانی زمین خورده و به جهنم می‌رسد. هر انسانی به واسطه هر کمالی که در او وجود دارد، ممکن است به خودشیفتگی و خودبینی دچار گردد. تنها مراقبه مداوم است که می‌تواند انسان را (حتی ذوی الالباب) را از این خودشیفتگی‌ها نجات دهد. فراموش نکنیم که تمام انسان‌ها برای حفظ تعادل خود در صراط، به مراقبه نیازمندند و هیچ انسانی از این قانون مستثنی نمی‌باشد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: «لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَخَشِیتُ عَلَیْكُمْ مَا هُوَ أَشَدُّ مِنْ ذلِكَ الْعُجْبُ الْعُجْبُ؛ اگر گناه نکنید، از بدتر از گناه برایتان می‌ترسم؛ عُجب، عُجب (خودبینی)». ماجرای وجود، ریشه اصلی بیماری عُجب معصومین (علیهم‌السلام) نه اهل تعارفند و نه اهل دروغ. صدق محض در کلامشان جاری است. آنان با نهایت تذلل در برابر الله، به خاک افتاده و از ما نیز همین تذلل را می‌طلبند. خودبینی، مقام تواضع و تذلل در برابر الله را از انسان سلب می‌نماید. دستانِ انسانِ خودشیفته هرگز خالی به سوی خداوند بالا نمی‌رود، لذا توان جذب رحمت پروردگار را ندارند. به عشق کوش که تا در دل تو ره نکند                                    نه ماجرای وجودی،  نه وحشت عدمی ماجرای وجود، تمام نقطه‌هایی است که انسان دچار خودبینی می‌گردد. کسی که الحمدلله را باور کرده است و تمام کمالات را از الله می‌داند، محال است به ماجرای وجود گرفتار گردند. فراموش نکنیم که تمام توفیقاتِ زندگی ما (خلوت، ذکر، اعمال خیر، خدمت، جهاد و ...) جز به توفیق الله و حول و قوه او نیست و این خود انسان را بیشتر مدیون و منت‌دارِ خداوند می‌سازد. طلب کار بودن از خداوند به ازای سوابق معنوی، نشانه درگیری انسان در ماجرای وجود و شکست او در حمله از سمت راست است. تنها عشق، می‌تواند آنقدر قلب انسان را درگیر نماید، که نه ماجراهای وجود توان نفوذ در آن را داشته باشد. و نه ترس از نادیده و ناشناخته ماندن. اگر عاشق شدی، دیگر مشتاقِ ملاقات با غیب خواهی بود. با نامِ مرگ، اشتیاق هم‌آغوشی با آنها تمام حجم دلت را پر خواهد کرد و حالِ پروانه‌ای را خواهی داشت که از پیله رها شده باشد. اگر عاشق شدی، هیچ راه نفوذی برای حمله‌های شیطان در دلت باقی نمی‌ماند و تو آرام و شاد زندگی خواهی کرد ... و آرام و شاد سر بر زانوانِ خدا به سوی او کوچ خواهی نمود... . ... و این همان آمادگی برای معاد است.   مطالب بیشتر: مجموعه سخنرانی های استاد شجاعی مجموعه کتاب های استاد محمد شجاعی پای درس استاد والحمدالله رب العالمین 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 4613
19 ژانویه 2016
| |
پرسش41.
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

شناسه پرسش: 4612
19 ژانویه 2016
| |
پرسش 40.
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

شناسه مطلب: 3525
زمان انتشار: 30 اوت 2015
| |
وسوسه در وضو

وسواس کار شیطان است.

وسوسه در وضو

        یکی از مسلمانان در وضو گرفتن وسواس داشت یعنی چندین بار اعضاء وضو را می شست، ولی به دلش نمی چسبید و آن را نادرست می خواند و تکرار می کرد. عبدالله بن سنان می گوید: به حضور امام صادق (ع) رفتم و از آن مسلمان صحبت کردم و گفتم: با این که او یک مرد عاقل است در وضو گرفتن وسواس دارد. امام فرمود: این چه عقلی است که در او وجود دارد، و چگونه مرد عاقلی است، با این که از شیطان پیروی می کند! گفتم: چگونه از شیطان پیروی می کند؟ فرمود: از او بپرس این وسوسه که به او دست می دهد، و وسواسی که دارد از چیست؟ خود او در جواب خواهد گفت: از کار شیطان است.(2)                                                                                                                        2.ابلیس نامه 1/96- بحارالانوار 21/336 منبع : یکصد موضوع 500 داستان ، ج1 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر ناصر  

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 781
زمان انتشار: 9 نوامبر 2014
| |
«شیطان» در کلام شیخ رجبعلی خیاط و آیت‌الله دستغیب

«شیطان» در کلام شیخ رجبعلی خیاط و آیت‌الله دستغیب

شیخ رجبعلی خیاط/کسی که برای خدا قیام کند نفس با هفتاد و پنج لشکر و شیطان با جنود خود برای از بین بردنش قیام می‌کنند ولی «جندالله هم الغالبون»؛ عقل هم دارای هفتاد و پنج لشکر است و نخواهد گذاشت بنده‌ مخلص... ، مغلوب شود: «إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ»؛ اگر علاقه‌ به غیر خدا نداشته باشی، نفس و شیطان زورشان به تو نمی‌رسد، بلکه مغلوب تو می‌شوند.   آیت‌الله شهید دستغیب از جمله چیزهایی که در قرآن مجید و اخبار اهل بیت علیهم‌السلام عنایت زیادی به آن شده موضوع استعاذه است یعنی پناهنده شدن به خداوند از شر شیطان «اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم» و البته باید حال استعاذه یعنی پناه بردن به حق پیدا شود تا استعاذه حقیقی باشد.   دیده‌اید بچه توپ را به هر طرف و هر جور بخواهد می‌اندازد در حال خشم هم شیطان این طور بر بشر مسلط می‌شود که او را به هر حالی وا دارد چه بسا در آن حال از او کفر سر می‌زند مگر کسی که خدا او را نگه دارد.   اگر مخبر صادق به تو خبر داد که امشب یک عده دزد مسلح در کمین هستند که به خانه‌ات بریزند و اموالت را ببرند، خود و عائله‌ات را بکشند، اگر شخص عاقلی باشی می‌روی یاورانی پیدا می‌کنی، درها را محکم می‌بندی، راه‌هایی را که از آن ممکن است بیایند سد می‌کنی سنگربندی می‌نمایی.   اگر عقل نداشته باشی می‌پرسی این دزدها اهل کجایند؟ لباس‌شان چگونه است؟ چه شکلی هستند، پیرند یا جوان؟ تا از این موضوعات سر در بیاوری وقت گذشته است و آنها کار خودشان را کرده‌اند.   آنچه بر تو لازم است راه فرار از شیطان است. حالا کیفیت خلقتش را بدانی، بفهمی چگونه وسوسه می‌کند یا نفهمی از راز آفرینش او سر درآوردی یا سر در نیاوری به این چیزها چه کار داری؟ کار اصلی تو باید همان باشد.   پس از اینکه مخبر صادق خبر داد که دشمن سرسخت ابلیس در کمین است راه نجات را از دست مده و وقت را تلف نکن.   شیطان حسود است چون خودش رانده شده‌ این درگاه است نمی‌تواند ببیند بشر به مقام قرب می‌رسد. بشری که این ملعون به نظر حقارت به او می‌نگریست و می‌گفت «مرا از آتش آفریدی و او را از خاک» و آتش از خاک برتر است آنگاه همان بشر به مقاماتی برسد که آن بدبخت را از آن طرد کردند و گفتند «از بهشت بیرون شو تو از کوچکان و پست‌شوندگانی، حق نداری اینجا بزرگی به خرج دهی...»   بشر می‌خواهد از طریق بندگی به مقام قرب برسد لذا شیطان با تمام قوا سعی می‌کند او را از راه باز دارد تا حس حسادتش را تسکین بخشد و به همه چیز هم قانع است اگر توانست کفر و شرک نتوانست حرام و مکروه تا برسد به کمی درجه و مقام.   مثالی عرض کردم که ابلیس به منزله سگ درنده‌ای است که هر کس بخواهد به خیمه‌ سلطنتی درآید، نمی‌گذارد این به منزله‌ پاسبان است جز آشنایان «عباد مخلصین». کسی از دست او در نخواهد رفت ناچار برای ورود به خیمه (و بارگاه قرب) باید به صاحب خیمه استغاثه کرد و پناه برد زیرا تنها نهیب قهر صاحب خیمه است که این سگ درنده را رام می‌کند و جز این چاره‌ای نیست. پس باید به خدا پناهنده شد تا عنایت حق او را دفع کند این است که خداوند در قرآن مجید به پیغمبرش دستور می‌دهد که «بگو پروردگارا به تو پناه می‌برم از وساوس شیطان‌ها و پروردگارا به تو پناه می‌برم که در آیند مرا.»   خودت به تنهایی نمی‌توانی مگر لطف خدا یار شود «یا غیاث المستغثین یا ملاذاللائذین» اگر لوذ و پناهندگی به حق نباشد از شر شیطان کسی در امان نیست.   از یکی از علما پرسیدند آیا اخبار وارده درباره‌ شیطان، رسیده است که مثل بشر و حیوان خواب دارد یا نه؟ تبسمی کرد و جواب لطیفی داد گفت: اگر شیطان خواب داشت که ما قدری راحت بودیم.   تو خواب هستی و او بیدار، او خوابی ندارد، بلکه همیشه نگران تو است.   «به درستی که او شما را می‌بیند از جایی که شما او را نمی‌بینید» بلی تا نفس آخر رهایت نمی‌کند.   پس باید چه کرد؟ حالا که دشمن قوی و هشیار و در کمین است تکلیف چیست؟   تکلیف این است که باید مسلح شد، بلکه همیشه باید مسلح بود، دشمنی که مهیا و منتظر غافلگیر کردن تو است تو هم باید هیچ وقت اسلحه را زمین نگذاری اگر یک لحظه اسلحه را کنار گذاشتی یا لحظه‌ای رو به او رفتی کارت خراب است. «تقوا» اسلحه انسان است، آماده‌باش در برابر ابلیس.   گویند در زمان سابق که هنوز در خانه‌ها شمع و پیه می‌سوخت، شبی در خانه‌ای دزدی راه پیدا کرد و داخل حجره شده سرگرم جمع‌آوری چیزها شد.   صاحبخانه صدای پا شنید، احتمال داد دزد در خانه باشد، از جا بلند شد و خواست شمع را روشن کند دزد تا فهمید صاحبخانه بلند شده پشت سرش ایستاد تا چراغ یا شمع را خواست روشن کند آهسته فوتی کرد و آن را خاموش کرد.   مرتبه‌ دوم که خواست چراغ را روشن کند آهسته دستش را به آب دهان تر کرد و به فتیله زد که اصلاً نگیرد.   صاحبخانه‌ نادان نفهمید که کسی هست که این کارها را می‌کند، به خیال خودش نسیمی بود که نگذاشته چراغ روشن شود، بالاخره چون دید چراغ روشن نمی‌شود و دیگر صدای پا هم نمی‌آید آرام خوابید، و دزد هم به خوبی کار خودش را کرد و رفت.   یقین بدانید در عالم معنی هم همین است، اگر شیطان در دل جا کرد کجا می‌گذارد کسی متذکر شود، تذکر مال اهل تقواست، اگر تقوا نباشد هزار تذکر هم پیش بیاید بینا نمی‌شود.   نمی‌بینید در جدال‌ها و منازعه‌ها هنگام غضب صد تذکر هم پیش بیاید نمی‌فهمد در دام شیطان است، در دلش جا کرده است، هر چه در آن حال برایش اسم خدا و پیغمبر و امام را بیاورند فایده ندارد زیرا شیطان نمی‌گذارد یاد خدا او را متذکر کند چون تقوا ندارد.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 772
زمان انتشار: 4 نوامبر 2014
| |
خانواده آسمانی،جلسه 181 ، 91/12/10

خانواده آسمانی،جلسه 181 ، 91/12/10

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی عرض کردیم: حضرت رضا «علیه السلام» خطاب به حضرت عبدالعظیم «علیه السلام» می‌فرمایند: «یا عبدالعظیم! البغ عنّی اولیائی السّلام، قل لهم ان لا یجعلوا للشیطان علی انفسهم سبیلا...» عبدالعظیم از من به دوستانم سلام برسان و بگو به ایشان که در نفسهایشان راهی برای شیطان قرار ندهند. خداوند شیطان را برای انبیاء هم قرار داده‌است؛ «و کذلک جعلنا لکلّ نبیّ عدوًّا شیاطین الانس و الجنّ» و اینچنین قرار دادیم برای هر پیامبری شیاطینی از جن و انسان. به هر حال خداوند برای همه دشمنی به نام شیطان قرار داده و از طرفی دستوراتی در برخورد با این دشمن به ما داده‌است؛ «إنّ الشیطان لکم عدوٌّ فاتّخذوه عدوّاً...» (فاطر/6) همانا شیطان دشمن شماست پس او را دشمن بگیرید. در جای دیگر فرموده که شیطان را عبادت نکنید: پس امکان عبادت شیطان در اثر اطاعت و پیروی او وجود دارد. شیطان حضرت آدم و حوا «علیهم السلام» را هم وسوسه کرد. در ابتدای آیه مذکور خداوند می‌فرماید: ما از شما عهد گرفتیم که عبادت شیطان را نکنید: «ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لاّ تعبدوا الشیطان إنه لکم عدواً مبینا...» (یس/60) اینکه چه زمانی از ما عهد گرفته موضوع مهمی است. «عدوٌّ مبین» یعنی دشمنی او پیچیده نبوده و قابل تشخیص است. در سوره مؤمنون آیات 97 و 98 اینچنین می‌فرمایند: «و قل ربّ أعوذ بک مِن همزات الشیاطین و أعوذ بک رب أن یحضرون» در این آیه ما امر به پناهنده شدن به خدا از شرّ این شیطان شده‌ایم. «بگو پروردگارا! به تو پناه می‌برم از وسوسه‌های شیطان و پناه می‌برم به تو از اینکه آنها در نزد من حاضر شوند.» «فإذا قرأتَ القرآن فاستعذ بالله مِن الشیطان الرّجیم» (نحل/98) هنگامی که قرآن قرائت می‌کنی به خدا از شیطان رانده شده پناه بر. یعنی در خلوت ما با خدا شیطان راه پیدا می‌کند. بنابراین شیطان می‌تواند به همه خلوتهای ما حتی با خدا راه بیابد. «و إمّا ینزغنّک من الشیطان نزغٌ فاستعذ بالله إنّه سمیع علیم» (اعراف/200) هنگامی که شیطان می‌خواهد تو را حرکت دهد (تحریک کند) به خدا پناهنده شو که او شنونده و داناست. «بسم الله الرحمن الرحیم؛ قل أعوذ برب النّاس؛ ملک الناس؛ إله الناس؛ مِن شرّ الوسواس الخنّاس؛ ألذی یوسوس فی صدور الناس...»، «بسم الله الرحمن الرحیم؛ قل أعوذ برب الفلق؛ مِن شرّ ما خلق؛ و مِن شرّ غاسق إذا وقب؛ و مِن شرّ النّفّاثات فی العقد؛ و مِن شرّ حاسد إذا حسد» در سوره ناس از شیطان به رب پادشاه و اله مردم به خدا پناه می‌بریم. قاعدتاً این سه اسم باید با شیطان رابطه داشته‌باشند یعنی این سه اسم به ما کمک می‌کنند تا در برابر حمله‌های شیطان مقاومت کنیم. «مِن شرّ الوسواس الخنّاس» خنّاس موجودی است که ما را رصد می‌کند که اگر غافل باشیم حمله می‌کند و در صورتی که هوشیار بودیم از ما دست برمی‌دارد. «الذی یوسوس فی صدور الناس؛ مِن الجنّه و النّاس» آن که در سینه‌های مردم وسوسه می‌کند چه از جن باشد چه انسان. متأسفانه ما به شیطان به عنوان دشمن توجه نداریم در صورتی که ما با او زندگی می‌کنیم و نقش او را نپذیرفته‌ایم. ما اطرافیانمان را باور کرده‌ایم لذا برای آنها وقت ویژه می‌گذاریم ولی موجودی را که می‌تواند ما را تا جهنم ببرد را نشناخته‌ایم. حدود صد آیه در قرآن است که خدا در آنها با ما درباره شیطان سخن گفته‌است. خداوند حکیم است که شیطان را خلق کرده و همه ما حتی انبیاء به او نیاز داریم تا آنجا که برخی بزرگان می‌فرمایند: ما به هر جا که رسیده‌ایم به برکت وجود شیطان است. ما با شیطان است که «اسم الله» دریافت می‌کنیم. «سخّرلکم ما فی السموات و الارض»، «هوالذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا» اگر انسان دشمنی مانند شیطان نداشته‌باشد، نمی‌تواند حرکتهای جدی به سمت هدف خلقت داشته‌باشد. با شیطان در زندگی ما هیجان، جذابیت و قدرت ایجاد می‌شود. شیطان مانند واکسن عمل می‌کند و انسان را با حمله‌هایش فعال و قدرتمند می‌کند. شیطان میکروب ضعیف شده، در مسیر حرکت انسان به سوی خداست؛ «إنّ کید الشّیطان کان ضعیفا» در قیامت شیطان به ما می‌گوید:شما بودید که از من پیروی کرده و عبادتم را می‌کردید و من روی شما تسلطی نداشتم. قرآن هم به این مطلب تصریح دارد: «لیس لک علیهم سلطان» تو هیچ تسلطی بر بندگان من نداری. پس شیطان دشمن مسلط نیست بلکه دشمن ضعیف است و کیدش هم ضعیف می‌باشد. حمله‌های او آشکار است و پیامهایش واضح است. در مناطقی که حیوانات وحشی هستند بچه‌ها معمولاً قوی و جنگجو تربیت می‌شوند. کسی که در چنین محیطی تنبلی کند اگر گرفتار شود مقصر خودش است. حریف تمرینی، طوری به انسان ضربه نمی‌زند که او را نابود کند. در این وضعیت اگر انسان همین ضربه‌ها را به موقع دفع نکند آسیب جدی می‌بیند. در تفسیر المیزان ج8 صفحات 51-46، مرحوم علامه «رضوان الله» می‌فرمایند: «موضوع ابلیس نزد ما امری مبتذل و پیش پا افتاده شده که اعتنایی به آن نداریم جز اینکه روزی چندبار او را لعنت کرده و به خدا پناه ببریم و بعضی افکار پریشان خود را که از ناحیه اوست، تقبیح کنیم. (بعضی‌ها فقط لعنت کرده وکاری انجام نمی‌دهند) و لکن باید دانست که این موضوع، موضوعی قابل تأمّل و شایان دقت و بحث است، ولی متأسفانه تا به حال در صدد برنیامده‌ایم که ببینیم قرآن کریم درباره این موجود عجیب که در عین اینکه از حواس ما غایب است تصرفات عجیبی نیز در عالم انسانیت دارد چه می‌گوید، و چرا نباید در صدد شناختن این دشمن درونی و خانگی خود برآییم؟ دشمنی که از روز اول زندگی بشر تا روزی که بساط زندگی‌اش برچیده می‌شود بلکه حتی پس از مردنش دست از گریبان او بر نمی‌دارد و تا در عذاب جاودانه دوزخ در نیندازد آرام نمی‌گیرد. آیا نباید فهمید این چه موجود عجیبی است که در عین اینکه همه حواسش جمع گمراه کردن ماست عیناً در همان وقت سرگرم گمراه ساختن همه انسانهاست و در عین اینکه از آشکار همه با خبر است از نهان آنها هم باخبر است حتی از نهفته‌ترین و پوشیده‌ترین افکاری که در زوایای فکر و ذهن آدمی جای دارد باخبر است. علاوه بر اینکه باخبر است مشغول دسیسه‌ای در آن و گمراه ساختن صاحب آن نیز هست. چنین موجودی همیشه همراه ماست و ما را وسوسه می‌کند حتی در هنگام خواب. اینکه خداوند چرا این دشمن را برای ما قرار داده نکته بسیار مهمی است. خداوند اساساً با توجه به ساختار وجودی ما و هدف خلقت ما، به ما می‌نگرد. خداوند به ما چیزهایی می‌دهد که ما در حرکت به سمت هدف خلقت به آنها نیاز داریم اعم از خیر و شر. خداوند انبیاء، اولیاء و فرشتگان را به ما داده و در کنار آنها دشمنی به نام شیطان هم برای ما قرار داده‌است. انسان موجودی مختار است نه مانند فرشتگان که اطاعت از خدا ذاتی آنهاست و امکان گناه، و نفس اماره ندارند. انسان مظهر خدا و خلیفه اوست و باید به سلطنتِ خداگونه برسد. انسان کاملترین مخلوق و نزدیکترین آنها به خدا می‌باشند. خدا در انسان ابعاد جمادی، نباتی، حیوانی فرشته‌ای و الهی را قرار داده‌است لذا او هستیِ جامع است. در عین حال خداوند به انسان امکان مقابله با خدا و عدم اطاعت خود را قرار داده‌است. در واقع خدا موجودی خلق کرده که در عین حال که می‌تواند مخالفت خدا را بکند، اطاعت او نماید. یکی از قدرتهایی که خداوند به انسان داده‌ این است که حقیقت او را با «لااله الا الله» ساخته‌است یعنی ذات انسان را عاشق خودش خلق کرده‌است و هیچ وسوسه‌ای در این راه مؤثر نیست. هر دو به سوی هم حرکت می‌کنند و اگر انسان حرکت کند حرکت خدا بیشتر است؛ «هر کس به سوی من یک وجب بیاید من یک ذراع می‌آیم و اگر کسی به اندازه یک ذراع به سوی من حرکت کند من یک باع به سوی او می‌آیم. این یک شور و شوق طرفینی بین الله و بنده است. خداوند بنده مخلص و بنده گنهکار (صرف‌نظر از گناهش) دوست دارد: «لو علم المدبّرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقاً» اگر کسانی که به من پشت کرده‌اند میزان اشتیاقم را می‌دانستند از شوق می‌مردند. هیچ عاشقی اینگونه با معشوقش سخن نمی‌گوید. در این عشق خدا می‌گوید: وقتی بنده‌ام توبه می‌کند حال من مانند کسی است که در بیابان بدون آب و غذا در حال مردن است. که آب و غذایش را پیدا می‌کند. اگر با این خدا کسی برنگردد لیاقت جهنم را دارد. دیگر کسی نمی‌تواند بگوید که از شدت گناه روی بازگشتن نداشتم. تا منطق خدا را نفهمیم بسیاری از آیات را درک نخواهیم کرد. خداوند برای فهماندن خودش به ما، خود را در حد مردم پایین می‌آورد: «من ذالذی یقرض الله قرضاً حسنا»، «إن تنصرالله ینصرکم...»، او از ما طلب قرض و کمک می‌کند؛ عشقبازی را باید از خدا بیاموزیم. همه عشاق باید از خدا بیاموزند. عشق خدا در اوج بی‌نیازی از بنده است ولی خدا غنی مطلق است: «... انتم الفقرا الی الله و الله هو الغنی الحمید» (فاطر/15) چه‌قدر مهربان است که در اوج بی‌نیازی به ما عشق می‌ورزد. باید به زیردستان خود اینگونه محبت کنیم که معلمان سنگدل به هیچ‌وجه لیاقت ندارند. اساتیدی که ناز می‌کنند رحمانیت ندارند. خداوند معلمی را به ما می‌آموزد. نمونه بارز این محبت والدین هستند که ضمن بی‌نیازی از فرزندشان همیشه پیشقدم هستند. کسی نزد امام رضا «علیه السلام» عرض کرد: یکی از سرداران مأمون را در ماه مبارک رمضان در حال نهار خوردن دیدم در پاسخ اعتراض من گفت: من به دستور مأمون شصت نفر از سادات را گردن زده‌ام روزه من فایده‌ای ندارد. امام «علیه السلام» فرمود: به او بگو ناامیدی‌ات از قتلهایت بدتر است. انسان با خدا به بن‌بست نمی‌رسد. همین امام شیعیانی که اهل کینه‌توزی و اختلاف انگیزی هستند را نفرین می‌کند. قرآن فتنه را بدتر از قتل می‌داند: «...الفتنه اشدّ من القتل...» (بقره/191) این اختلافها و فتنه‌ها آثارش از قتل بدتر است و اگر در نامه عمل ما بماند روز قیامت می‌بینیم که میلیونها نفر به دست ما به قتل رسیده‌اند. در سطوح اجتماع هم وقتی دو مسئول کشوری با هم اختلاف می‌کنند، فتنه‌ای می‌کنند که آثار بسیار شدیدی دارد. گاهی در یک مجموعه و یک اداره، تجاوزات و فضولی‌هایی صورت می‌گیرد که منجر به کینه توزهایی شده که اگر توبه نکنند مورد نفرین امام رضا «علیه السلام» قرار می‌گیرند. خداوند بر سر راه عشق بنده، خوان می‌گذارد چون هر بنده‌ای نیاز به ابراز عشق دارد و باید بتواند به خدا بگوید: من به عشقهای حسی، خیالی، وهمی و عقلی دعوت شدم ولی فقط تو را اجابت کردم. شیطان ما را درباره سایر کمالات تحریک می‌کند و فرشته‌ها «الله» و عشق به او را به ما القاء می‌کنند. انسان مختار نیاز به میدان دارد و اگر میدان نداشته‌باشد دچار نفرت می‌شوند. انسان نیاز دارد به خدا بگوید که من به خیلی از عشقها دعوت شدم ولی تو را انتخاب کردم. موجود مختار اساساً نیاز به صحنه‌های مخالف دارد. اگر یک راه در مسیر انسان قرار بگیرد اختیار، معنا نداشت. این زیبایی خلقت است که به ما اختیار داده و راههای مختلفی پیش روی ما قرار داده و راههای مربوط به خودش را تقویت، و راه‌های شیطانی را تضعیف نمود. راه تشخیص حق از باطل را در وجود ما نیز قرار داد: «فالهما فجورها و تقویها» تا با اختیار خودمان مسیر حق را برگزینیم.   والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 621
زمان انتشار: 26 اکتبر 2014
| |
خانواده آسمانی، جلسه 108، 91/01/31

خانواده آسمانی، جلسه 108، 91/01/31

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی بحث ما درباره‌ی عوامل خنثی کردن حمله‌های شیطان بود. شیطان عامل ایجاد غصه، دلشوره، ناامیدی در انسان است. و انواع حمله‌های جلو، عقب و راست و چپ را در دل ما قرار می‌دهد. عامل خنثی کردن این حملات یاد خداست. شیطان هنگام تردید و تزلزل و سردرگمی به سراغ انسان می‌آید. انسان وقتی نشانی منزل خود را می‌داند و راه بازگشت به منزلش را می‌شناسد دلشوره ندارد. ولی اگر کسی راه را برای بازگشت به خانه‌اش بلد نباشد. نگران و مضطرب است. و این نگرانی حجم زیادی از فشار روحی برای ما ایجاد می‌کند. شیطان زمانی به سراغ ما می‌آید که نشانی را ندانسته و گم می‌شویم یا اینکه خودمان عمداً خود را گم می‌کنیم یعنی نمی‌خواهیم تذکرات را بشنویم و خیلی چیزها را ببینیم و نمی‌خواهند حقیقت خود را شناخته و حرام و واجب را بدانند. این افراد خوراک شیطان هستند. چنین افرادی رابطه‌شان را با اشخاص و یا مراکز و هر چیزی که آن‌ها را به یاد خودشان می‌اندازد قطع می‌کنند. به یکی از افرادی که از کشوری دوردست در ایران اقامت داشته و مرتب در کلاس‌ها شرکت می‌کرد گفتم که هم‌وطن‌های شما در اینجا کم نیستند چرا اقدام به تشکیل کلاس و آموزش ایشان نمی‌کنی؟ پاسخ داد که اقدام کرده است ولی تعداد انگشت شماری شرکت می‌کنند زیرا بقیه نمی‌خواهند بشنوند تا مبادا مجبور شوند با دانستن خیلی مسائل مشتهیات نفسانی خود را کنار بگذارند. ولی بعضی‌ها جاهل قاصر هستند نه مانند آن‌ها جاهل مقصر. جاهلان قاصر فقط کافی است بدانند به محض دانستن عمل می‌کنند. فقط دو گروه هستند که شیطان بر آن‌ها غلبه دارد: 1- کسانی که خودشان را در جهل نگه می‌دارند. 2- کسانی که می‌دانند ولی شهوتشان برداشته هایشان غلبه دارد. مثل اینکه انسان می‌داند که مرده به انسان کاری ندارد ولی می‌ترسد زیرا توهمش به عقلش غلبه دارد. این امر به فرمان شیطان است و به دلیل این است که شخص عقلش ضعیف‌تر است و علیرغم اینکه می‌داند تاریکی و مرده ترس ندارد ولی به دلیل قوت بیشتر وهمش، وهم او بر عقلش غلبه می‌کند. بعضی‌ها خیالاتی می‌کنند که با وجود اینکه قائم به نفس او و مخلوق نفسش هستند اما از آن خیالات می‌ترسند. و به تعبیر معصوم «علیه‌السلام» در  دعا «عقل مغلوب» است. (.... و عقلی مغلوب) که سبب غلبه‌ی وهم و خیال شده است. افراد وسواسی هم این‌طور هستند. با اینکه در شرع دو بار آب ریختن سبب طهارت متنجس است ولی افراد وسواسی بیشتر آب می­ریزند زیرا به دلشان نمی‌چسبد. در صورتی که خدا اندازه و عدد را برای راحتی ما قرار داده است و کلاً بر ما آسان گرفته است: «یرید الله بکم الیسر....» شی نجس با یک‌بار آب کُر و دو بار آب قلیل پاک می‌شود اینکه بعضی‌ها به دلشان نمی‌چسبد دلشان همان شیطان است. پس سه دسته خوراک شیطان هستند: 1- کسانی که وهمشان بر عقلشان غلبه دارد. 2- کسانی که اطلاعات ندارند و مخصوصاً خودشان را در ناآگاهی نگه می‌دارند. (جاهل مقصر) کسی که آدرس را دارد دچار دلشوره و اضطراب نمی‌شود. برای همین است که پیامبر «صلی الله علیه و آله» فرموده‌اند: «طلب العلم فریضه علی کل مسلم» و در توضیح علم واجب، حضرت معارف دینی را بیان کرده‌اند که شامل عقاید، اخلاق و احکام می‌شود. بیشتر کسانی که گناه کرده و یا فریب می‌خورند در اثر نادانی و ناآگاهی است. اگر ما «الله» را نه به عنوان خالق و «رب العالمین» نگاه می‌کنیم شیطان می‌تواند به ما صدمه بزند چون فکر می‌کنیم که صرفاً ما را خلق کرده است ولی اگر او را محبوب، معشوق و اصل خودمان بدانیم شیطان نمی‌تواند وارد این حریم شود. و با چنین نگاهی انسان اصلاً در زندگی دچار سردرگمی نمی‌شود. خدا حرف آخر را همان اول زده است. «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» و حتی در این مسیر ما به سرعت و بلکه سبقت توصیه شده‌ایم: «سارعوا الی مغفره من ربکم و جنه عرض‌ها السموات والارض» و «سابقوا الی مغفره من ربکم و ...» انسان اول باید مسیر را بشناسد و سپس سرعت و سبقت بگیرد. کسانی که راه را نشناخته‌اند. سرعت و سبقت از دیگران را در امور دنیایی اعمال می‌کنند. کسانی که مسیر را نمی‌شناسند دائماً دچار شک و تزلزل می‌شوند، این افراد زمان مرگ می‌بینند که یک قدم هم نرفته‌اند و ای کاش در جا زده باشند بسیاری اوقات دچار عقب‌گرد می‌شوند. معصوم «علیه‌السلام» این گم گشتگی را این‌گونه توضیح می‌دهند: «ان الشیطان واضع ختمه علی قلب ابن آدم فاذا ذکر الله خنس و اذا نسی فالتقم فذلک الوسواس الخنّاس.» شیطان پوزه­اش را در قلب فرزند آدم (انسان) قرار می­دهد پس هنگامی که یاد خدا کند (شیطان) پنهان می‌شود (فرار می‌کند) و هنگامی که فراموش کرد (که یاد خدا کند) شیطان در او نجوی می‌کند. و این وسواس خنّاس است. اینکه می‌فرمایند: «خنس» خنّاس یعنی پنهان شونده، در واقع وقتی انسان را وسوسه می‌کند خودش را پنهان می‌کند. خیالات و افکاری که انسان را به هم می‌ریزند هیچ کدام مربوط به انسان نیست و این شیطان است که او را آشفته می‌کند. زیرا انسان دوست ندارد ضعیف باشد و رفتارهای پرخاشگرانه و حساس بودن و زودرنجی داشته باشد. ولی وقتی انسان نشانی را گم کند دیگر متوجه نیست که این‌ها از طرف شیطان است. کسی که نشانی دارد می‌داند عصبانیت عین جهنم است دیگر عصبانی نمی‌شود و حسادت و زودرنجی را نیز کنار می‌گذارد. و این‌ها مختص کسانی است که وزن دارند و قرآن هم فقط کسانی را که وزن دارند اهل بهشت می‌داند: «فمن ثقلت موازینه فهو فی عیشه راضیه...» پس کسی که نشانی ندارد نمی‌تواند سرعت و سبقت داشته باشد و باید توقف کند و بعد از شناختن آدرس ادامه دهد در غیر این صورت هر چه سرعت بگیرد از مقصد فاصله گرفته است. در جاهایی که دشمن کمین کرده بود در جبهه‌ها، به ما می‌گفتند باید با سرعت 160 کیلومتر حرکت کنید تا از دسترس دشمن محفوظ بمانید. شیطان به انسان سردرگم و متزلزل حمله می‌کند. پس بر اساس روایت مذکور این شیطان است که افکار پلید و غصه آور را به انسان تلقین می‌کند. و به عبارتی وسوسه کننده‌ای که پنهان می‌شود (وسواس الخناس) کاری می‌کند که ما فکر کنیم این افکار زاییده‌ی تفکرات خودمان است. و این وسوسه‌ها را در زمینه‌ی عقاید، اخلاق و احکام به ما القاء می‌کند. رساله کتاب ریاضیات آخرت است که اگر کنار گذاشته شود. سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. شماره و کد که نباشد انسان به مقصد نمی‌ترسد. لذا کسانی که رساله را کنار گذاشته‌اند در واقع حدود و اندازه‌های الهی را در نظر نمی‌گیرند به راحتی همراه شیطان می‌شوند. وسواس در احکام تدریجاً به وسواس در اخلاق و نهایتاً احکام می‌انجامد. با به هم خوردن اعداد و اندازه‌ها در مسائل عبادی تدریجاً عبادت تبدیل به غول می‌شود تا آنجا که شخص زده می‌شود. در حرکت ابدی ما باید اصول و ریاضیات این حرکت را بدانیم و رعایت کنیم تا حرکت مان موفق باشد. و این مطلب در همه علوم صادق است. اعم از ریاضی، فیزیک، پزشکی، خیاطی و گلدوزی و ... باید کوچک‌ترین واحد اندازه‌گیری رعایت شود وگرنه نتیجه بخش نیست. در نانو تکنولوژی یعنی ما با اندازه‌های یک هزارم میلی‌متر سر و کار داریم. در بعضی علوم میلیونیم ثانیه محاسبه می‌گردد. و اگر رعایت نشود همین ارقام ریز فاجعه‌آفرین هستند. در شیمی جابجایی یک اتم سبب انفجار می‌شود. کسی که اعداد و ارقام الهی را رعایت نکند از جهنم سر در می‌آورد. عدد و اندازه به حدی مهم است که خداوند سه بار در قرآن می‌فرمایند: «و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون»، «و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الفاسقون» و «و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون» عدد که به هم بخورد شخص کافر، ظالم و فاسق هستید. تا زمانی که شخص به یاد خداست شیطان نمی‌تواند پوزه‌اش را در دل او فرو کند. شخص وقتی خانه‌اش را بلد است اگر شیطان هر چه به او بگوید که خانه‌ات در جای دیگر است او نمی‌پذیرد. افراد حتی در حالت نیمه هوشیاری آدرس خود را می‌دانند. کسی که بنای نفس چرانی دارد از موعظه و پند و نصیحت بدش می‌آید و خداوند با تمام اسماء و صفاتش برای کسی که اسیر دست شیطان است کاری انجام نمی‌دهد. ولی اگر خدا را حبیب و رفیق خودمان دانستیم شیطان دیگر حریف انسان نشده و کاری علیه او انجام نمی‌دهد. البته عظمت و ربوبیت و ... جایگاه ویژه‌ی خود را دارند به طوری که قرآن می‌فرماید اگر توجه به ربّ نداشته باشید نمی‌توانید از وسواس خنّاس رها شوید: «قل اعوذ بربّ الناس، ملک الناس، اله الناس، من شرالوسواس الخنّاس....» ما بنده‌ی خدایی هستیم که مالک مدبر است و می‌داند من چگونه به خوشبختی جاودانه می­رسم. ما وقتی مربی داریم از همه‌ی توصیه‌هایش تبعیت می‌کنیم و اصلاً وسوسه نمی‌شویم خلاف دستور او رفتار کنیم زیرا می‌خواهیم درست آموزش ببینیم در مسیر آخرتی آنچه که قادر است تمام وسوسه‌ها را کنار بزند عشق و محبت است. قرآن هم روی این امر تأکید دارند. بنابراین شعار اسلام «لا اله الا الله» است نه «لا ربّ الا الله» و نه «لا ملک الا الله» در این صورت انسان همیشه با معشوقش است شاد و آرام است و تزلزل هم نداشته زیرا راه را بلد است. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 545
زمان انتشار: 7 می 2014
| |
خانواده آسمانی ؛ جلسه 97؛ 90/12/04

خانواده آسمانی ؛ جلسه 97؛ 90/12/04

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی در جلسه گذشته در مورد یکی از مهم‌ترین موانع وصولمان به خانواده‌ی آسمانی یعنی شیطان صحبت کردیم. حضرت سجاد «علیه‌السلام» در مناجات شاکین به خداوند عرض می‌کند: «الهی اشکو الیک عدو شیطان یغوینی...» «الهی من از دشمنی که مرا اغوا می‌کند به تو شکایت می‌کنم.» اغوا به معنی وسوسه و دعوت کردن به سمت شر و فساد است. شیطان بر انسان تسلطی ندارد بلکه فقط تحریک ایجاد می‌کند و تنها کسانی دعوت شیطان را لبیک می‌گویند که خودشان دوست دارند تحریک شوند. و گرنه وسوسه‌های شیطان کاملاً آشکار است چرا که او «عدوٌ مبین» است و این طور نیست که حق و باطل بودن آن قابل تشخیص نباشد. خداوند برای ما یکسری محکمات را مشخص کرده و یک سلسله متشابهات را به عنوان فضای تمرینی ما گذاشته است. در قرآن کریم از محکمات به‌عنوان «ام الکتاب» یاد می‌شود. ام الکتاب یعنی چیزهایی که قطعی و یقینی و اصول و پایه هستند و در کنار آن‌ها یکسری متشابهات قرار دارد. اما کسانی که در قلبشان مرض است «و امّا الذین فی قلوبهم ذیق» دوست دارند از طریق متشابهات به محکمات حمله کنند و محکمات را با متشابهات زیر سؤال ببرند و این یعنی بهانه‌گیری کردن. (یکی از خصوصیات نفس «کثیره العلل» یعنی بهانه‌گیر بودن است.) مثلاً کارهایی که بر ایشان مشتبه است را بهانه‌ای قرار می‌دهند تا به وسیله‌ی آن به محکمات حمله کنند. به فرض وقتی انحرافی از یک خانم با حجاب می‌بینند، اصل حجاب را زیر سؤال می‌برند و یا وقتی عمل بدی از یک روحانی می‌بینند اصل روحانیت را محکوم می‌کنند. و خیلی از افراد این‌گونه عمل می‌کنند و دوست دارند یکسری چیزها را دستاویز و بهانه‌ای برای بی‌تقوایی و فجورشان قرار دهند. شیطان در حیطه‌های شبه ناک و تردید و تزلزل کمین می‌کند تا انسان را دچار لغزش و درگیری با محکمات کند و به انحراف بکشاند. همه‌ی مخلوقات خدا دارای عدد و اندازه و مقدار هستند و دین اسلام ریاضی‌ترین دین خدا و قرآن ریاضی‌ترین کتاب خداست. «کلشی عنده به مقدار» «قد جعل الله لکل شیء قدرا» «الذی احصی کلشی عددا» حرکت انسان به سمت خداوند باید بر طبق قواعد ریاضی صورت گیرد و تا عدد و اندازه‌های الهی رعایت نشود، انسان به مقام خلیفه اللهی و رشد حقیقی نخواهد رسید. خداوند عدد و اندازه‌ها را به عنوان محکمات و فرمول به انسان می‌دهد و شیطان با بر هم زدن آن‌ها ایجاد شبهه می‌کند. مثلاً در رساله حدود و ارقام کاملاً مشخص شده است. اما فردی که دچار وسواس است این اندازه‌ها را رعایت نمی‌کند. به فرض مثال در رساله برای برطرف کردن نجاست با آب کُر یک‌بار و با آب قلیل دوبار شستشو را جایز می‌داند اما فرد وسواسی دچار شبهه می‌شود که آیا با یک یا دو بار شستن نجاست برطرف می‌شود یا نه، برای همین شروع به برهم زدن اندازه‌ها می‌کند و تابع شیطان می‌گردد. قد ملأ بالوسواس صدری». امکان ندارد انسان عدد و ارقام خدا را به هم بزند اما شبیه خدا شود و رشد حقیقی پیدا کند با به هم خوردن حدود الهی، نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد. (مثل کسی که شماره‌ی تلفنی را بگیرید اما یکی از اعداد آن را به دلخواه تغییر دهد در نتیجه او نمی‌تواند با فرد مورد نظرش ارتباط برقرار کند.) در جریان خلقت آدم «علیه‌السلام» شیطان به خدا می‌گوید تو به خاطر من عدد خود را به هم بزن و از سجده من بگذرد و در عوض من آن‌چنان عبادتت را می‌کنم که تا به حال هیچ کس این‌گونه عبادتت نکرده باشد و خداوند می‌فرماید من هرگز چنین کاری نخواهم کرد رشد و شفای شیطان از کفر باطنی و پنهانش در سجده‌ی بر آدم نهفته بود اما او تکبر ورزید و از آن امتناع کرد. در قرآن سه آیه‌ی شدید لحن در مورد کسانی که حدود الهی را رعایت نمی‌کنند و اعداد را به هم می‌ریزند آمده است. «و من یتعدّ حدودالله اولئک هم الکافرون» «... اولئک هم الفاسقون» «... اولئک هم الظالمون» یعنی کسی که حدود الهی را به هم می‌زند کافر و فاسق و ظالم است. برای مثال حجاب دارای ریاضی و حدود مشخص است و اگر در عدد آن تغییر حاصل شود اثر بخش نخواهد بود یعنی وقتی در جایی حدود و ریاضیات حجاب به هم بخورد داشتن چنین حجابی با بی حجابی فرقی نمی‌کند. پیامبر «صلی الله علیه و آله» در مورد زنان آخرالزمان می‌فرماید: «کاسیات عاری‌ات» یعنی زن‌هایی که لباس بر تن دارند اما عریانند. شیطان می‌خواهد انسان در حرکتی که به سمت الله دارد یک جای فرمول را به هم بریزد و عدد را تغییر دهد و برای او همین خراب کردن یک عدد کافی است چرا که باعث مختل شدن کل سیستم می‌شود. مثل یک ماشین که همه اجزایش درست کار می‌کند اما فقط تنظیم نبودن باد چرخ‌هایش در جاده باعث فاجعه می‌شود. و یا تغییر در عدد قند و نمک و چربی ون باعث سکته و مرگ می‌شود. خداوند هیچ چیز را غیر ریاضی خلق نکرده است و تمام امور از حس و خیال و وهم و عقل و فوق عقل همه ریاضی هستند و اگر تنها یک عدد از آن‌ها تغییر کند، نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد. (مثلاً تغییر شماره چشم باعث عینکی شدن و یا تغییر شماره گوش باعث سمعکی شدن و .... می‌شود.) حتی برای خیالات و خواب هم فرمول و قاعده وجود دارد و با رعایت آن‌ها خواب‌های قشنگ به سراغ انسان می‌آید. اولین چیزی که در عرفان برای شاگرد تنظیم می‌شود مسئله خواب است. شاگردی که خوابش در دستش نیست مثل کسی است که بدنش از کنترلش خارج است. کسی که می‌خواهد در مسائل عرفانی اوج بگیرد باید ابتدا بدن و خواب خود را کنترل کند. بدن مانند مرکب است و باید به همه‌ی جنبه‌های آن رسید تا بتوان با آن پرواز کرد. کسی که ریاضیات بدن را رعایت نمی‌کند نمی‌تواند به جایی برسد «البته هستند کسانی که روحشان قوی است و می‌توانند بر روی جسم آسیب دیده‌شان تسلط داشته باشند». خواب دیدن، کنترل خیال، مکاشفه، معاینه، ارتباط و طی الارض، همه و همه دارای ریاضیات هستند. اگر کسی بخواهد در انسانیت و حرکت به سمت الله پرواز داشته باشد و اوج بگیرد باید ریاضیات آن را رعایت کند. شیطان برای اینکه انسان نتواند به این هدفش برسد اعداد و ارقام را تغییر می‌دهد و ریاضیات را به هم می‌ریزد. لذا تا انسان یاد نگیرد عدد و ارقام را شناسایی کند نمی‌تواند موفق شود. اگر قدرها (فرمول‌ها) شناسایی شود، قضاها (نتیجه) در اختیار انسان قرار می‌گیرد. قدرها و اندازه‌های خوب، قضاهای خوب را در پی دارد و بحث در مورد شانس و بخت خرافه و بیهوده است. اگر مکانیزم زندگی ما طوری باشد که به سراغ قدرها و عددهای بد برویم به قضاها و نتیجه بد می‌رسیم. هر کدام از ائمه عدد و ارقام خاص خودشان را دارند و برای پرواز و ارتباط با آن‌ها باید عدد و ارقامشان را بشناسیم. مثلاً روش ارتباط برقرار کردن با امام حسین «علیه‌السلام» غیر از روش ارتباط با امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» است، حتی در خواب دیدن‌هایشان نیز یکی نیستند. شیطان برای اینکه ما عدد و ارقام‌ها را شناسایی نکنیم و یا اگر شناسایی کردیم رعایت نکنیم، وسوسه‌هایی را ایجاد می‌کند. البته شیطان فقط پیشنهاد تغییر اعداد را می‌دهد و خودش مستقیماً آن‌ها را دست‌کاری نمی‌کند، برای او مهم نیست که انسان مشروب بخورد و یا نماز بخواند، برای او رعایت نکردن حدود و اعداد مهم است چرا که با تغییر آن‌ها نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد. سوره ابراهیم آیه 22: «و قال الشیطان لمّا قضی الامر، ان الله وعدکم فاخلفتکم و ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا انفسکم ما آنا بمصرخکم و ما انتم بمصرخی انی کفرت بما اشرکتمون من قبلا الظالمین لهم عذاب الیم.» «و شیطان هنگامی که کار از کار گذشت، می‌گوید: در حقیقت خدا به شما وعده‌ی راست داد، و من هم به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم، و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود جز این که شما را فرا خواندم و شما پذیرفتید. پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید. نه من فریادرس شمایم و نه شما فریاد رس منید، پیش­تر هم که مرا در کار خدا شریک می‌نمودید منکر می‌شوم، همانا ستمکاران عذابی پر درد خواهند داشت.» شیطان در خیلی از چیزها مشارکت می‌کند و شرایط این مشارکت را خود انسان فراهم می‌کند. مثلاً در انعقاد نطفه، در خواب، نماز، زیارت، علم و ... اگر شرایطی پیش بیاید شیطان حتماً مشارکت می‌کند. به فرض فردی مشغول دیدن خواب قشنگی است که یک دفعه بر اثر مشارکت شیطان موضوع خواب، خراب می‌شود. و یا شیطان در هنگام خواب کاری می‌کند که انسان نسبت به نزدیکان خود بدبین شود. شیطان در حیطه‌هایی که انسان بی‌عقلی می‌کند و اصول و مسلمات را رعایت نمی‌کند و به عدد و ارقام احترام نمی‌گذارد وارد می‌شود و وسوسه ایجاد می‌کند تا اعداد و ارقام را به هم بریزد. سوره‌ی سبأ آیه 21: «و ما کان له علیهم من سلطان الا لنعلم من یومن بالاخره ممن هو منها فی شک و ربک علی کل شیء حفیظ» «او را بر آن‌ها تسلطی نبود، جز آن که می‌خواستیم کسی را که به آخرت ایمان می‌آورد از کسی که در آن تردید دارد باز شناسیم و پروردگار تو بر هر چیزی نگهبان است.» خداوند در رحم دنیا فضاهای زیادی برای درمان انسان قرار داده است و نمی‌گذارد مشکل به برزخ کشیده شود. چون به محض ورود به برزخ دیگر مشکل حل نمی‌شود و درمان باید در بیمارستان برزخ یعنی جهنم صورت پذیرد. خداوند ترجیح می‌دهد یک موجود قبل از اینکه به مرحله‌ی بعد متولد شود در مرحله‌ی قبل درمان شود. در عالم دنیا نیز پزشکان این‌گونه عمل می‌کنند یعنی ترجیح می‌دهند جنین در رحم مادر و قبل از تولد درمان شود تا به رشد طبیعی خود برسد. خداوند شیطان را به سراغ انسان می‌فرستد تا نقاط ضعف و شک و تردیدهایش برملا شود و نسبت به خود شناخت پیدا کند. انسان‌هایی که دچار شک و تردید هستند و اصول و عقایدشان دچار تزلزل است مورد وسوسه‌های شیطان قرار می‌گیرند و با تحصیل معارف رشدی پیدا نخواهند کرد و تنها بر قساوت قلبشان افزوده می‌شود. انسان باید ابتدا اصول و عقایدش را محکم کند و بعد به تحصیل معارف بپردازد. قرآن می‌فرماید شیطان تنها کسانی را وسوسه می‌کند که دچار شک و تردید هستند انسان‌های که بداخلاق، افراد متزلزلی هستند چون اگر اعتقاد داشته باشند با هر بار عصبانیت باید چند سال در جهنم بسوزند، به راحتی عصبانی نمی‌شوند. در اخلاقیات و احکام شیطان به سراغ کسانی می‌آید که اعتقاداتشان ضعیف است. هیچ شک و شبهه و سؤالی بی پاسخ نیست ولی ما به دنبال برطرف کردن آن‌ها نمی‌رویم و در همان جاها دچار خلاء می‌شویم و شیطان آن خلاءها را با وسوسه و خرافه پر می‌کند: «قد ملأ بالوسواس صدرا» انسانی سینه‌اش پر از وسوسه می‌شود که خوب محکمات را نچیده است و برای خرافات جا گذاشته است. سینه‌ای که با حق پر شده باشد جایی برای وسوسه و خرافه نخواهد داشت. (مانند یک لیوان که اگر با آب پر شده باشد دیگر جایی برای هوا ندارد.) و چنین شخص قدرتمند و شاد در دنیا و آخرت زندگی خواهد کرد. اضطراب‌ها، غصه‌ها، تردیدها، احساس پوچی‌ها برای کسانی است که فضای خالی برای شیطان باز می‌کنند. دلشوره های آینده و یا کدورت‌ها و شکست‌ها و گناهان گذشته جلوی حرکت انسان بر روی صراط را می‌گیرد و نمی‌گذارد انسان به سوی بهشت حرکت کند و در نتیجه با اتمام وقت به ته جهنم سقوط می‌کند. انسان باید در حال زندگی کند و فکر کردن درباره‌ی گذشته و آینده را رها کند. خداوند ابتدا اصل را می‌گوید، سپس زمینه‌هایی را فراهم می‌کند تا ما در آن تمرین کنیم و شبیه خدا شویم. برای مثال برای اینکه ما مزین به اسم حلیم شویم اصل را می‌گوید: «وسوء خلق ذنب لا یغفر» بداخلاقی گناهی است که آمرزیده نمی‌شود.» سپس زمینه‌هایی را فراهم می‌کند تا انسان تمرین کند تا عصبانی نشود و مانند خودش حلیم گردد. و یا اصل را می‌گوید: «رضی الله فی رضی الوالدی» رضایت خدا در رضایت پدر و مادر است. «فان کانا ظالما» و بعد زمینه‌ی امتحان و تمرین در ظلم را فراهم می‌کند و اگر شکست خوردی، عدد و ارقام به هم می‌خورد. شیطان از شرایط سخت زندگی‌مان استفاده می‌کند تا ما را نسبت به خانواده آسمانی‌مان بدبین کند و عشق به پرواز و بودن با آن‌ها را از ما بگیرد. مثلاً می‌گوید چرا من با وجود اینکه این‌همه دعا کردم، دعایم مستجاب نشد و یا چرا فلانی مسیحی فرزندش شفا پیدا کرد اما امام حسین «علیه‌السلام» فرزند مرا شفا نداد و یا چرا فلان گرفتاری برای من پیش آمد. اینجا همان منطقه شک است که شیطان از طریق آن وارد می‌شود و وسوسه ایجاد می‌کند. اما آیا اگر دعاهای ما مستجاب نشد چیزی از بزرگی و مهربانی و معصومیت خانواده آسمانی‌مان کم می‌شود نه هرگز و این یک اصل است اما شیطان می‌خواهد از طریق عقاید ضعیف ما، ایجاد شبهه کند و اصل و محکمات را زیر سؤال ببرد. بلاها و گرفتاری‌ها هدیه‌های ارزشمندی از طرف خانواده‌ی آسمانی‌مان هستند تا ما از آن‌ها استفاده کنیم و شبیه خدا شویم. «اگر با دیگرانش بود میلی / چرا ظرف مرا بشکست لیلی». والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed