www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 11086
زمان انتشار: 18 ژولیه 2019
| |
الگوی فرهنگی باید برگرفته از شیوه قرآن و معصومین باشد

مهندسی فرهنگی، جلسه 3، 92/08/01

الگوی فرهنگی باید برگرفته از شیوه قرآن و معصومین باشد

اگر الگوی فرهنگی مبتنی بر قرآن و معصومین باشد، منجر به بیداری فطرت و انگیزه‌های درونی انسان‌ها خواهد شد. لذا بیشترین تأثیرگذاری را خواهد داشت. الگو فرهنگی‌ای دقیق و محکم است که مبتنی بر تعالیم قرآن و آموزه‌­های معصومین (علیهم‌السلام) باشد. این الگو در واقع روش انبیاء است که انبیاء از دارایی‌های شخصی افراد استفاده می‌کردند. یعنی از درون افراد برای رساندن آنها به هدف بهره می­‌گرفتند. چون موجود متحرک و زنده باید یک انگیزه درونی داشته باشد که خودش بتواند خودش را تأمین کند و تا آخر ببرد از بیرون کشیدن، زور گفتن فایده ای ندارد. در بسیاری از فعالیت‌های فرهنگی یا مراکز فرهنگی، مربی‌ها افراد را می‌کشانند. اثاره نمی‌کنند؛ یعنی آنها را به ذوق و شوق درآوردن، فعال کردن و از قدرت درونی آنها استفاده کردن. برخی می‌­گوید من باید به زور اینها را دور هم جمع کنم و دین یاد بدهم، یا به زور باید حجابشان را رعایت کنند، به زور باید نمازشان را بخوانند؛ همهاش به زور است. ولی کار پیغمبر این گونه نیست. معجزه پیغمبر این است که در چند روز در کمترین زمان امت را می­‌سازد. کسانی که به قول علی (علیه‌السلام) بدترین غذاها و خشن­ترین اخلاق را داشتند در یک زمان کوتاه به وجودهای شهادت­‌طلب، عاشق خدا و قدرتمند تبدیل‌ شدند که نور آن تا به امروز هم ادامه دارد. لذا انبیاء از انرژی درونی استفاده می‌کردند و کمکهای بیرونی‌شان اندک بود. همان طور یک مادر یا یک پدر می‌داند فرزند توان راه رفتن را دارد توان ایستادن روی پا را هم دارد توان دویدن را هم دارد فقط با صبر و حوصله شرائط را فراهم می‌کند تا این خودش بتواند روی پای خودش بایستد بعد از آن دیگر کاری با آن ندارد می‌تواند روی پای خودش بایستد و حرکت بکند. لذا این کاری است که یک برنامه فرهنگی دقیق علمی و محکم باید داشته باشد. طرح های فرهنگی بدون درونی کردن معارف دین نتیجه معکوس خواهند داشت در کار فرهنگی وقتی بی­‌موقع سراغ مردم بروید و به خیلی از کارها وادارشان کنید بدون اینکه محتوا درونی شده باشد و آن پختگی و بلوغ حاصل شده باشد، فایده‌ای ندارد. یعنی وقتی حالت درونی در افراد اتفاق نیفتد و فطرت‌شان فعال نشود و برای مردم به صورت فطری جا نیندازی نمی‌شود به آنها دستور داد. یک شخص می‌خواهد با خودش شروع کند اصلاً نباید تعارف کند. بگو ببین تو خیلی از مسائل برایت حل نشده است پدرت وادارت کرد، مادرت وادارت کرد، محیط اجتماعی وادارت کرد، رفتی از یک خانواده‌­ای زن گرفتی که مجبور شدی خیلی چیزها را رعایت کنی به یک خانواده‌­ای شوهر کردی که مجبور شدی حجاب را رعایت کنی ولی خودت که اینها را قبول نداری. حالا باید چه کار کنی. بگو بگذار ببینم یکبار می‌توانم کافر شوم از اول مؤمن شوم یا نه بگذار ببینم یکبار می‌توانم شک کنم از اول درست بالا بیایم یا نه. بروم پیش یک استاد یا نه. اینکه خودم خودبه­‌خود اقدام کنم، نمی‌شود. باید بروم پیش متخصص ببینم می­‌تواند یکبار من را خالی و پر کند یا نه. حضرت علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: دختری که به بلوغ نرسیده و زود شوهرش می‌دهند، نمی‌تواند عاشق شوهرش باشد الفت­‌گیر نیست. ممکن است بلوغ جنسی پیدا کرده اما هنوز عشق و دلدادگی را نمی‌داند چیست. بعداً هم که این دختر به بلوغ می‌رسد دیگر تا آخر عمر نمی‌تواند با شوهر ارتباط بگیرد. چون از اول ارتباط نگرفته و عاشقش نبوده است. مثل میوه‌­ای است که بی­‌موقع چیده شود. حالا چطوری می‌خواهی آن را برسانی! دیگر نمی‌رسد و یا اگر بخواهد برسد مشکل پیدا می‌شود نه اینکه نرسد خیلی سختی‌ها دارد تا بخواهد برسانیش. باید مودت داشته باشند. مودت، یعنی فداکاری عاشقانه برای طرف مقابلت حاضر باشی جانت را پای همسرت بریزی حاضر باشی، به خاطرش درد بکشی، به خاطرش رنج بکشی، فداکاری کنی. در ازدواج دختر یا پسر باید رشیده باشد یعنی پسر بداند ازدواج یعنی چی، همسر یعنی چی، آن سه مهارتهای؛ اقتصادی، عاطفی و مهارتهای معنوی را هم بداند چیست. رشد عقلی خیلی مهم است. در فقه از شرائط ازدواج رشید بودن عنوان شده است. نه فقط بالغ باشد چون بالغ شد الان نُه سالش است برویم شوهرش بدهیم این الان نمی‌داند شوهر چیست. دخترها ازدواج کردند هفده سال شانزده سال بالغ نبوده و در خانه هم شرائطش فراهم نبوده بعد شوهرش دادند. الان با شوهر سر مزه، سر لباس، سر مهمانی ... با هم دعوا دارند یک کسی هم هفده سالش است کاملاً می‌تواند شوهرداری خوب کند؛ رشد جنسی، رشد عاطفی، رشد عقلی و رشد معنوی دارد، خودش را رسانده است. و این بسته به تغذیه است. تغذیه را هر چقدر زودتر انجام بدهید بلوغ زودتر اتفاق می‌افتد. منظور از تغذیه، تغذیه مادی و معنوی است. کشف رابطه وجودی و مودتی با امام معصوم منجر به برقراری شناخت ارتباط با مردم است بعد از ارتباط با معصوم، سه نوع نگاه در رابطه با مردم در وجود انسان کشف می­‌شود: 1. اولین نوع نگاه به مردم این است که «هُوَ أنت = او خود تو هستی». یعنی همه همجنس من هستند؛ نه از نظر جنسی و بدنی بلکه از نظر نفسی همه خواهر برادرهای من هستند.  2. دومین نگاه، در برخورد با مردم، «هُوَ رسول الله = او رسول الله» است. 3. سومین نگاه این است که در برخورد با مردم «هُوَ الله = او خداست». لذا همه را باید با این حرمت نگاه کنید. «هو انت، هو رسول الله، هو الله) وقتی یک نفر را نگاه می‌کنی با یک نفر داری حرف می‌زنی باید حواست باشد حرمتش حرمت الله است که «اَلمُؤمِنُ اَعظَمُ حُرمَۀً مِنَ الکَعبَه» هر کاری با او بکنی با پیغمبر کردی خوب یا بد و هر کاری با او بکنی با خودت کردی. هر کاری با بنده خدا کنی با خود خدا کردی، اگر خنداندی خدا را خنداندی و اگر گریاندیش خدا را گریاندی اگر به او احترام گذاشتی به خدا احترام گذاشتی و اگر تحقیرش کردی ضایعش کردی به خدا توهین کردی. بعد از رابطه وجودی، رابطه مودتی است. در رابطه مودتی دیگر نمی‌توان با مردم اینطوری رفتار کرد. بلکه؛ 1. باید دوستشان داشته باشی و عین خودت دوستشان داشته باشی. 2. مثل رسول الله دوستشان داشته باشی. 3. به حرمت الله مردم را دوست داشته باشی. لذا فرمود: «اَلتَودُدُ اِلَی النّاس نِصفُ العَقل» دوستی مردم نصف عقل است. اینکه انسان بتواند مردم را دوست داشته باشد، اینکه دل بریزد پای مردم، اینکه بدی‌های مردم را نبیند، قشنگی‌ها کمالات الهیت‌شان را ببیند و خدمت بکند به مردم. مردم برای خدا عزیز هستند که عزیزترین کسش پیغمبر را می‌فرستد، می‌گوید حتی اگر خواستند تو را بکشند، بگذار این کار را بکنند. چقدر پیغمبر فرستاد، عزیزترین کسانش را فرستاد و کشته شدند و خدا می‌گوید می‌ارزید وقتی تو این را می‌فهمی دیگر از کار کردن برای مردم ناراحت نیستی مردم را هم تحقیر نمی‌کنی و خودت را هم بهتر از مردم نمی‌دانی و خیلی اتفاقات قشنگ دیگر می‌افتد. و مرحله سوم این است که مردم همان تو هستند و در هدف خلقت با تو مشترکند همه مردم حق دارند به آرمان عظیم خلقت‌شان برسند. همه مردم قیمتی هستند و به بلندای ابدیت مثل تو قیمت دارند. خودشناسی مهمترین مبنای طرح فرهنگی است روز عرفه که بزرگترین رحم زمانی است. در روایت آمده که خدا می‌گوید قبل از اینکه من به زائران خانه خودم نگاه بکنم به زائران امام حسین نگاه می‌کنم. دلیلش این است که اگر الله بدون ولی و انسان کامل شناخته شود، حج دیگر حج نمی‌شود. برای همین حضرت فرمود: «تَمامُ الحَج لِقاءُ الاِمام» حاجی که بعد از زیارت خانه خدا به محضر معصوم نرسد حجش به درد نمی خورد. لذا مدینه دومی‌ها یک حالی دیگر دارند بعد از خدا خدمت معصوم، خدمت پیغمبر، ائمه بقیع می‌آیند تا نیایند پیش امام حج شان مقبول نیست. که حتی در زمان حیات امامان معصوم هم همینطور بود. می‌فرمودند: حاجی که بعدش نیاید با ما بیعت بکند حجش دیگر به درد نمی‌خورد. چون آن حج می‌طلبد بعد از اینکه با خدا ارتباط داشتی حالا که می‌خواهی اوج بگیری باید خدمت معصوم بیایی. از این رو خدا اولین امام و معصوم را در خانه خود متولد می‌کند. خلیفۀ الله را، نه رسول را که کارش نازکشی و کارش تبلیغ است. امام را خانه خودش متولد می‌کند که بگوید باطن کعبه و باطن توحید ولایت است. بدون انسان کامل کعبه فایده ندارد و بدون انسان کامل الله موهوم است. چون خدا مطلق است و تا مطلق ظهور نکند ارتباط با تو برایش امکان­پذیر نیست. مثل اینکه بگوئیم انرژی، انرژی مطلق است چه کسی می‌تواند بگوید من تا به حال با انرژی رابطه داشتم انرژی را دیدم؟ هیچ کس. می‌گوید آب در این سد دارد حرکت می‌کند می‌گوییم انرژی حرکتی دارد. یا می‌گوییم این انرژی به گرما تبدیل شده؛  تا ظهور نکند شما نمی‌توانید با انرژی ارتباط برقرار کنید. انرژی یک امر مطلق است چه کسی می‌تواند بگوید من تا به حال صوت را شنیدم. صوت مطلق است دیگر صوت را تولید کردم نمی‌توانی. صوت اول باید در قالب فرکانس برود تا شنیده شود. تا فرکانس نگیرد شنیده نمی‌شود. ما با مطلق بدون ظهور نمی‌توانیم ارتباط برقرار کنیم. ظهور مقدر اینجاست که شما به تقدیر و قدر احتیاج پیدا می‌کنید. «كُلُّ شَیْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ» «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً» شب قدر می‌گذارد برایت که تو در قدر از ملائکه که می‌آیند خودتان را به امام زمان برسانید. لذا یک کسی که ادعای توحید می‌کند و آرمان مهدوی ندارد شوخی می‌کند. اصلاً خودش را نشناخته یک کسی که ادعای دین کند و برای ظهور امام زمان جهاد نکند تلاش نکند این فقط دارد شوخی می‌کند اصلاً خودش را نشناخته. یک کسی بگوید(إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ) و فعال در مهدویت نباشد فعال در آرمان امام زمان نباشد برای برطرف کردن موانع امام زمان جهاد نکند، تلاش نکند، وقت نگذارد، هزینه نکند، دروغ می‌گوید. اگر نگوییم دروغ می‌گوید یعنی خودش را نشناخته است. این یک مرحله، نصف طرح است. بزرگترین رسالت در برقراری حکومت امام زمان (علیه‌السلام)، کار فرهنگی است بزرگترین رسالت‌ ما برای رسیدن به امام زمان و برای برقراری حکومت امام زمان، کار فرهنگی است؛ تبلیغ و کار فرهنگی در داخل و در خارج. چون همه باید با یک محتوا خودشان را به آنجا برسانند. همه باید اول خود و مردم را به خودشان بشناسانند تا به امام زمان علیه‌السلام برسند. کتاب «مهندسی فرهنگی‌» از سری کتاب های بیان

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top

زناشویی و بارداری (مهارت‌های تربیت کودک در سیره معصومین علیهم‌السلام)

هدف اصلی نویسنده از نگارش کتاب حاضر، پیدا کردن شیوه‌ی صحیح زندگی است. پر واضح است که دین اسلام درباره‌ی اموری که برای سعادت دنیوی و اخروی بشر لازم است، برنامه دارد؛ لذا از این موضوع مهم نیز غافل نشده و به طور مبسوط به آن پرداخته است. آیات قرآن و روایت ائمه (علیهم‌السلام) ما را در دست‌یابی به نظام یک پارچه‌ای از اخلاق زندگی کمک می‌کنند. بنابراین، محور اصلی مطالب این کتاب، قرآن و روایات معصومان (علیهم السلام) است.

شناسه مطلب: 4668
زمان انتشار: 7 فوریه 2016
| | | |
3) محشور شدن در گروه اهل‌بیت «علیهم‌السلام»

حضرت معصومه (سلام الله علیها) (3)، ۹3/8/3؛ از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

3) محشور شدن در گروه اهل‌بیت «علیهم‌السلام»

برای حشر در گروه اهل‌بیت «علیهم‌السلام» باید همین امروز، خود را به امام‌مان برسانیم و دقیقاً همان راهی را انتخاب کنیم که اصحاب عاشورا انتخاب کردند. رسیدن به چادر امام زمان «علیه‌السلام»، امری حقیقی است و نوع سبک زندگی ما، نوع آرمان‌ها و دغدغه‌های ما و نوع غمها و شادی‌هایمان نشان می‌دهد که کجای راهیم؟ آیا به چادر رسیده‌ایم؟ آیا در راه رسیدن به چادریم؟ و یا اساساً به آن فکر نمی‌کنیم. 

محشور شدن در گروه اهل‌بیت «علیهم‌السلام» و حشرنا فی زمرتکم... انسان می‌تواند به واسطه هویت‌های صنفی، علمی، سیاسی، اجتماعی و ... متعلق به گروههای مختلفی باشند؛ مثل جامعه معلمان، جامعه طلاب، جامعه پزشکان، و ... زمانی عضویت انسان در گروهی پذیرفته شده و تثبیت می‌گردد که او تمام قوانین و مقررات مربوط به گروه را پذیرفته و رعایت نماید. عضویت در گروه اهل‌بیت نیز قوانین و شاخصه‌های مشخص و مهمی دارد که اگر توسط کسی پذیرفته نشده و رعایت نگردد، عضویت او در این خاندان یک عضویتِ حقیقی نخواهد بود. عضویت در این گروه، عضویتی حقیقی، باطنی و ریاضی است و تنها با اعلامِ عضویت از سویِ انسان به حقیقت نخواهد پیوست. عضویت در این گروه با سبک زندگی انسان، رابطه‌ای کاملاً مستقیم دارد و اگر کسی خواستار محشور شدن در گروه اشراف آخرت است باید در دنیا به جمع آنان پیوسته و در تمام مراتب سبکِ زندگی‌اش از آنان الگوپذیری نماید. تمام انتخاب‌ها، ارتباط‌ها، افکار و رفتار. باید به سبکی تنظیم گردد که مغایر با اهداف و آرمانهای این گروه نباشد. هر عضوی از هر گروهی موظف به پذیرفتن مسئولیتی در آن گروه بوده و باید برای آن گروه مفید باشد. نمی‌توان عضوِ گروهی بود اما باری از مسئولیت آن گروه را نپذیرفت. عضویت در گروه اهل‌بیت «علیهم‌السلام» نیز از این قاعده مستثنی نیست. حشر امری کاملاً حقیقی، ریاضی و اندازه‌دار است نه امری اعتباری و یا ادعایی. به عنوان مثال نمی‌توان نوزادی بیمار و یا ناقص را در گروه نوزادان سالم قرار داد و از او با رفتاری ساده مراقبت نموده عضویت در گروه اهل‌بیت «علیهم‌السلام» در گروی پیوستن به امام زمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف». «وحشرنا فی زمرتکم» خواسته‌ای بسیار عظیم است و بدون الگوپذیری از اهل بیت در تنظیم سبک زندگی. هرگز به تحقق نخواهد پیوست. امروز، محشور شدن در گروه اهل‌بیت «علیهم‌السلام»، بر پایه الگوپذیری از امام زمان «علیه‌السلام» استوار است. شرایطِ امروزِ ما، دقیقاً همان شرایطی است که اصحاب عاشورا با آن روبرو بودند و همان خطرهایی که روزی عاشورائیان را تهدید می‌نمود، امروزه‌ ما را تهدید می‌کند. امروز حسینِ زمانِ ما تنهاست و فریاد هل من ناصر او هر لحظه در تمام زمین طنین انداز است. ... این ما هستیم که با یک انتخاب می‌توانیم به چادرش رسیده و به عضویت گروهِ او درآییم و یا با انتخاب سبکی دیگر، اساسِ حرکت به چادر او را فراموش کرده و یا با حرکتی ناسالم و ضعیف هرگز به چادر او نرسیم. برای حشر در گروه اهل‌بیت «علیهم‌السلام» باید همین امروز، خود را به امام‌مان برسانیم و دقیقاً همان راهی را انتخاب کنیم که اصحاب عاشورا انتخاب کردند. رسیدن به چادر امام زمان «علیه‌السلام»، امری حقیقی است و نوع سبک زندگی ما، نوع آرمان‌ها و دغدغه‌های ما و نوع غمها و شادی‌هایمان نشان می‌دهد که کجای راهیم؟ آیا به چادر رسیده‌ایم؟ آیا در راه رسیدن به چادریم؟ و یا اساساً به آن فکر نمی‌کنیم ... خوب است بدانیم که اگر دلبستگی‌های گوناگونِ ما (علمی، اجتماعی، سیاسی و ...) بر عشق ما به الله، خانواده آسمانی و جهاد غلبه کرده و زمین گیرمان کنند، حتماً از حشر با اهل‌بیت «علیهم‌السلام» باز خواهیم ماند. برای در امان از این تهدید بزرگ، تنها شناخت و افزایش سطح معرفت است که می‌تواند مؤثر واقع شود. کسی که قیمت حقیقی خود را می‌شناسد مَحال است خود را ارزان بفروشد. تعلق انسان به امامش، وقف شدن برای او، در خدمت او بودن و فداکاری برای رسیدن به اهدافش و ... راهی است که او را به عضویت در گروه اهل‌بیت «علیهم‌السلام» در می‌آورد. پیام عاشورا، جز این نیست که امام زمان مهمترین اولویت زندگی انسان در تمام برنامه‌های سبک زندگی‌اش بوده و همه فعالیت‌های او با محوریت امام زمان «علیه‌السلام» انجام گیرد. هدف امام حسین «علیه‌السلام» از همراه نمودن تمام اعضای خانواده خود در واقعه کربلا جز این نبود که باید گرد جهاد در همه شئونات و برنامه‌های زندگی ما و تمام اعضای خانواده ما بنشیند و خستگی جهاد و اضطرارِ ناشی از آن باید در تمام صحنه‌های زندگی ما نمودی حقیقی داشته باشد. پیام عاشورا، برقراری رفاقتی عمیق با حسین زمان است. مراتب باشیم ت در هیاهوی عزاداری‌ها گم نشویم، که هزار و صد و هشتاد سال است که شیعه همچنان در هیاهوی عزاداری‌ها گم شده و هیچ منتقمی از دل این عزاداری‌ها بیرون نیامده است. یک عزادار حقیقی، یک منتقم غیور است. کسی که اضطرار امام زمانش برای او سنگین بوده و غیورانه برای رفع موانع ظهورش تلاش می‌کند. باید تلاش کنیم تا به رفاقت با امام‌مان برسیم. به رفاقت که رسیدیم، تمام سختی‌های جهاد و قیام از بین می‌رود و دوران غیبت فرصتی است برای رفاقت میلیاردها انسان با امام زمان‌شان، این فرصت طلایی را از دست ندهیم... سایه به سایه معصوم حرکت کن تا به رحوض پیامبر وارد شوی! و أوردنا حوض نبیّکم و سقانا بکأس جدّکم من ید علی بن ابیطالب. حوض از آن پیغمبر است، اما مدیریت حوض از آن علی بن ابیطالب «علیه‌السلام». و این مسئله جز همان نبوت پیامبر و ولایت امیرالمؤمنین «علیهما السلام» نیست. پیامبر، دین اسلام را ابلاغ می‌کند، اما امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» و اولاد معصومین او، به عنوان متخصصین معصوم، قوام دهنده و استحکام بخش دین می‌باشند. اگر آنها از دین حذف گردند، هرگز اسلام، همان دینِ مرضیِّ خداوند نخواهد بود. چرا که خداوند در روز عید غدیر به پیامبر فرمودند، اگر ولایت علی «علیه‌السلام» را به مردم ابلاغ نکنی، رسالت خود را به پایان نبرده‌ای. پذیرفتن ولایت امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» و حرکتِ سایه به سایه در پناه مقام ولاییِ ایشان است که انسان را در بهشت بر حوض پیامبر وارد نموده و از دستان علی سیراب خواهد کرد. قلبی که عاشق شد، برای فرج دست به دعا بر می‌دارد... اسئل الله أن یرینا فیکم السرور و الفرج این خواسته، یکی از مظاهر غیرت یک شیعه‌ی حقیقی بوده و امری قلبی و کاملاً حقیقی است. کسی می‌تواند در این حرف صادق باشد که حقیقتاً برای رسیدن به لحظه باشکوه ظهور در حال تلاش و حرکت باشد. برای چنین فردی، بهشت نیز بدون رسیدن به درکِ لحظه فرج، لذت‌بخش نیست. او حتی در بهشت هم که باشد به اذن خداوند برای یاری امام زمان «علیه‌السلام» در واقعه ظهور، رجعت خواهد کرد و این مستلزم عشق عظیمی است که با قلب انسان آمیخته شده و او را به عضویتِ حقیقی در گروه آل محمد «صلی الله علیه و آله و سلم» درآورده باشد. تعصب به حق و کینه از باطل با خون چنین کسی درآمیخته است که اینگونه از خداوند رسیدن به لحظه شادی خانواده آسمانی‌اش را می‌طلبد.   مطالب بیشتر: پای درس استاد مجموعه سخنرانی های استاد محمد شجاعی مجموعه کتابهای استاد محمد شجاعی والحمدالله رب العالمین

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4183
زمان انتشار: 20 دسامبر 2015
| |
3 قاعده مهم

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

3 قاعده مهم

برای رسیدن به رحمت و دریافت اسم رحمان باید قواعد رحمت را به طور جدی تمرین و تکرار کنیم. این قواعد، فرمول‌هایی معجزه‌گر و مسیرهایی بسیار رساننده می‌باشند. خوب است بدانیم که رسیدن به این مقام، اوج قرب به الله بوده و انسان را در زمر‌ه‌ی اصحاب یمین قرار خواهد داد.

مشکلِ بزرگ جامعه‌ی امروز، خشونتِ روزافزون مردمِ آن است و اگر همگان به این سطح از رحمت رسیده و خشونت را در خویش نابود کنند، بی‌شک سالهای طولانیِ غیبت نیز به پایان خواهد رسید.

قواعد رحمتِ بر دیگران باید تمرین کنیم تا در هنگام ارتباط با هر انسانی او را در این سه مرحله ارزیابی کنیم: 1- قاعده‌ی هو أنت؛ «او خودِ توست» و هر رفتار تو با دیگران در حقیقت عملکردیست که تو در حق نفسِ خودت مرتکب می‌شوی و عینِ آن عمل با تمامِ آثارش به نفسِ خودت باز می‌گردد. 2- قاعده‌ی هو رسول الله؛ هر ارتباطِ ما با دیگران در میزانِ قرب ما، معصومین «علیهم السلام»، تأثیر مستقیم دارد. هر عملِ زیبای ما در حق دیگران، سبب رضایت و شادی اهل بیت «علیهم السلام» و نزدیک شدن ما به آنان شده و هر عمل بد ما در حق انسانهای دیگر، سبب حزن و اندوه اهل بیت «علیهم السلام» و فاصله گرفتنِ ما از وجود مقدس و هدایتگر آنان می‌گردد. 3- قاعده‌ی هوالله؛ همانگونه که انسان می‌تواند تمام رفتارهای نیک خود را در حق دیگران، به خدا هدیه کرده و از او پاداش گیرد، اعمال بد او نیز در قبال انسانهای دیگر، در حقیقت، بدی در حق الله بوده و هر انسان را در مقابل الله قرار خواهد داد.   برگرفته از بحث غم و شادی، استاد محمد شجاعی مطالب بیشتر: مجموعه سخنرانی های استاد شجاعی مجموعه کتاب های استاد محمد شجاعی پای درس استاد

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4098
زمان انتشار: 10 دسامبر 2015
| |
راهکارهای عملی برای مهربان‌تر شدن

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

راهکارهای عملی برای مهربان‌تر شدن

ثانیاً مراقب باشد زمانی که دیگران در معرض آتش گرفتن هستند، تا جایی که می‌تواند در فرونشاندن آن آتش تلاش نماید، نه آنکه خود نیز به خشم آمده و به این آتش دامن بزند.

 لازمه‌ی دریافتِ هر کدام از اسماء خداوند، قبل از هر اقدامی، دریافتِ اسم رحمان است. هر چه نام رحمان بیشتر در انسان تجلی می‌یابد، او نسبت به تمام آنچه در پیرامونش است (گیاهان، حیوانات، اشیاء، انسان‌های دیگر...) روز به روز مهربان‌تر می‌گردد. درست در لحظه‌ای که رحمت در انسان متوقف می‌گردد، سیر إلی الله نیز در او متوقف می‌شود. برای مهربان‌تر شدن، لازم است که؛ اولاً انسان بر مجموعه‌ی کشش‌هایی که او را به سمت اختلاف انگیزی با دیگران (خدا، فرشتگان، معصومین، افراد خانواده، انسان‌های دیگر و ...) دعوت می‌کند غلبه نموده و ثانیاً دائماً به این موضوع توجه داشته باشد که اطرافیان او نیز ممکن است تحت تأثیر نفس و شیطان، به سمت اختلاف و درگیری ترغیب شده باشند. بنابراین لازم است درست در زمان‌هایی که آنها را تحت حمله‌ی نفس و شیطان یافت، کاملاً هوشیارانه و آرام رفتار نموده و مراقب باشد تا آتشی در این میان شعله نگیرد. بنابراین انسانی که می‌خواهد اسم رحمان را دریافت نماید و هم درجه‌ی خانواده‌ی آسمانی‌اش به آنان ملحق گردد، اولاً باید دائماً مراقب باشد که قلبش در آرامش و سِلم با دیگران بوده و از سوی او هرگز آتشی برنخیزد. ثانیاً مراقب باشد زمانی که دیگران در معرض آتش گرفتن هستند، تا جایی که می‌تواند در فرونشاندن آن آتش تلاش نماید، نه آنکه خود نیز به خشم آمده و به این آتش دامن بزند. درست به همین دلیل است که روایات ما، تجهیزِ به حلم را امری ضروری دانسته و تأکید نموده‌اند که اگر انسان مجهز به حِلمی نباشد که بتواند به واسطه‌ی آن جهل جاهلان (آتش تولید شده توسط جاهلان) را رد نماید، هیچ عملی برایش باقی نمی‌ماند.     برگرفته از مباحث خانواده آسمانی، استاد محمد شجاعی مطالب بیشتر: پای درس استاد

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 4048
22 نوامبر 2015
| |
پرسش 7.
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

شناسه پرسش: 4044
22 نوامبر 2015
| |
پرسش 3.
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

شناسه مطلب: 2154
زمان انتشار: 28 دسامبر 2020
| |
سرّ حجیّت فاطمه زهرا (س) بر ائمه معصومین

فاطمه (سلام الله علیها) الگوی معصومین در عالم هستی

سرّ حجیّت فاطمه زهرا (س) بر ائمه معصومین

«يا فاطِمَةَ الزَّهْراَّءُ يا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا اِنّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكِ اِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهَةً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعى لَنا عِنْدَ اللّهِ»

در شرح و توضیح فراز توسل به حضرت زهرا (س) در دعای توسل در بیان اینکه چرا در این فراز وقتی به حضرت زهرا مي‌رسيم نمي‌گويم حجت خدا بر مردم! ولی در سایر توسلات به معصومین از آنها به عنوان (حجة علی خلقه) یاد می شود. مگر حضرت زهرا حجت نيست!

اعتقاد ما بر این است كه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) حجت خداوند بر ائمه است و اینکه گفته می‌شود این بانو حجت بر ائمه (علیهم‌السلام) است از حدیث شریفی که مفاد آن حجیت فاطمة زهرا ـ علیها السلام ـ بر ائمّة اطهار ـ علیهم­السلام را نشان می‌دهد، که امام حسن عسگری (علیه السلام) فرمودند: «نَحنُ حُجَجُ الله عَلی خَلقه و جدّتنا فاطمة حجة الله عَلَینا»؛ ما (اهل بیت) حجت‌های خدا بر خلق او هستیم و جدّة ما فاطمه (علیها السلام) حجت خدا بر ما است.» (الانتصار، شیخ حر عاملی، ج7. ) حجت یعنی آیینه و جلوه خدا. و جلوه الهی یعنی الگو و اسوه و بهترین تعبیر حجت در فارسی اسوه و شاهد است. آن جا که در قرآن کریم آمده است: «انّا ارسلناك شاهداً و مْبشراً» و شاهداً یعنی حجت بودن. لذا حضرت زهرا علاوه بر اینكه حجت خدا بر خلق هستند در مقامی بالاتر حجت خدا بر ائمه هم هستند. بنابراین یکی از مقام‌های بسیار مهم حضرت زهرا (س) مقام الگویی است؛ یعنی زندگی ایشان به‌گونه‌ای بود که نه‌تنها برای تمام بشریت بلکه برای تمام ائمه و اوصیای پیامبر خاتم (ص) الگو هستند. در پاسخ سؤال اصلی بعضی‌ها نقل کردند که منظور از حجیّت خانم فاطمه الزهرا (س) حجت بر زنان است. «سیده النساء العالمین» الگوی خوبی برای زنان است. ولی باید گفت اگر می‌گوئیم فاطمه الزهرا الگوست، الگو برای زنها به خاطر جنسیت نیست بلکه بخاطر جنبه انسانی اش یعنی یک زن یک انسانی است كه در قالب زن مجبور بود نقش زن را بازی كند. این حقیقت الهی مقرر بود نقش مادر و سایر نقش ها را بازی كند ولی حضرت زهرا به عنوان یك انسان فقط حجت بر زنها نیست بلكه بر بر همه انسانهاست. از جمله بر همه معصومین. امّا سر اینکه این بانوی بزرگ اسلام حجت و الگو بر ائمه معصومین هستند این است که ایشان از نظر علم، عالمه به تمام معناست؛ یعنی کسی می تواند حجت بر معصوم باشد كه آشنا بر تمام ریاضیات آخرت باشد. معصوم از آن جهت بعنوان الگو تعیین شده كه تمام ریاضیات آخرت را طی كرده است. الگویی است كه این فضا را طی كرده و طبق ریاضیات و شرایط زیستی آخرت در دنیا زندگی می‌كند و مردم هم باید بدانند انسانی كه می‌خواهد در دنیا زندگی كند باید برای شرایط زیستی آخرت حركت كند. برای همین غیر معصوم نمی‌تواند الگو باشد؛ چون با شرایط زیستی آخرت آشنایی ندارد و با ریاضیات ابدیت تربیت نشده  لذا باید وجودش آگاهی و علم با ریاضیات آخرت باشد. از این رو حضرت زهرا (سلام الله علیها) در رأس این علوم  قرار دارد و حجت و الگویی بر معصومین هستند.   از مباحث استاد شجاعی

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 231
زمان انتشار: 29 سپتامبر 2019
| |
تمثل و تجسم برزخی اخلاق و اوصاف در عالم برزخ

غضب، جلسه اول، 1375/12/19

تمثل و تجسم برزخی اخلاق و اوصاف در عالم برزخ

آیت الله مرحوم استاد محمد شجاعی در کتاب معادشان می فرمایند: در عالم برزخ، «اعمال، اخلاق و افکار، عقاید و همه روابط و ارتباطاطی که داریم و همه اوصاف درونی ما» تمثل و تجسم پیدا خواهد کرد. مسئله اصلی، همان «تمثل» یعنی «صورت پیدا کردن» و «ظهور پیدا کردن» است. هر یک از اینها به عنوان جزیی از عالم درون ما ظاهر می شوند.

اخلاق و اوصاف ما واقعیات عینی در روح ما هستند که هریک منشاء اثری هستند اگر ما در همین زندگی دنیوی به بررسی درون خود بپردازیم، خواهیم دید که اخلاق و اوصاف ما یک سلسله واقعیت‌ها هستند که در درون و در روح ما وجود دارند و در حقیقت یک سلسله خصوصیات واقعی و عینی موجود در روح ما می‌باشند. یعنی یک امر اعتباری و خیالی نیست. واقعاً هر خُلقی، یک وجودی در روح ما دارد و منشأ اثری است. خیلی وقتها که ما از دست خودمان ناراحت هستیم، به طبیب روحانی، روانپزشک و روانشناس مراجعه می‌کنیم. اگر واقعاً این، یک موجود در روح انسان نباشد و وجود نداشته باشد، پس چرا ما  پیش پزشک می‌رویم و می‌خواهیم آن را برطرف کنیم؟ اخلاق و اوصاف، واقعیت های عینی هستند که در روح ما وجود دارند و روح ما هم یک واقعیت عینی است مانند هر واقعیت عینی دیگر و از یک سلسله خصوصیات عینی برخوردار است که از آن جمله است اخلاق و اوصاف. به بیان دیگر، هر خُلق و هر صفت، یک چگونگی و کیفیت خاص در روح ما به شمار می‌رود و بر این اساس، هر یک از اخلاق و اوصاف و خصوصیات عینی، روحی است که ارواح را از یکدیگر متمایز و جدا می‌کند. «خُلق» چیست؟ صفتی که در روح ثابت می‌شود به آن خُلق می‌گویند. ما وقتی که با محیط ارتباط برقرار می‌کنیم، کم‌کم بزرگ می‌شویم و صفت‌ها را به مرور زمان، تحت تأثیر وراثت و محیط و... با اختیاری که داریم در روح خودمان تثبیت می‌کنیم. درست است که روح نفخه‌ی الهی است و در وجود همه بطور یکسان وجود دارد؛ اما تمایز افراد، ناشی از این است که این نفخه الهی را چطور به کار می گیرند؟ وجه تمایز افراد، در این است که وقتی هر کس رشد می کند و تشکیل اخلاق می‌دهد، چگونه از این نفخه الهی استفاده می کند؟ مثلا کسی که یک بار کار خیر انجام می دهد، به او آدم خیّر نمی‌گویند. حالا تصادفی یا تحت تاثیر احساسات یا هر عامل دیگری قرار گرفته و کار خیری انجام داده، به او خیّر نمی‌گویند؛ چون کار خیر، در وجود او هنوز به عنوان یک خلق در نیامده است؛ اما کسی که دائم کار خیر می‌کند، به این آدم می‌گویند آدم خیّر و خیرخواه. زیرا خیرخواهی به صورت یک خُلق در وجود او ثابت شده است. وقتی تثبیت شد، از آن به بعد، دیگر آن که چیزی که روح من را از روح شما جدا می‌کند، همین کیفیت اخلاقی ملکه شده است. یعنی وضعیت و چگونگی خُلق‌های ملکه شده ی افراد است که آنها را از همدیگر جدا می‌کند. یکی پرحوصله است، دیگری کم‌حوصله است. یکی متین و با وقار است، دیگری فاقد اینها است. یکی فحاش است، دیگری مؤدب است. همین‌هاست که افراد را از همدیگر جدا می‌کند. یعنی هر کسی یک فکر خاص و عقیدۀ خاص و عادات خاص، اوصاف و اخلاق خاصی دارد. مجموع این خاص‌ها یک شخصیت ویژه را می‌سازد که با شخصیت فرد دیگر فرق می‌کند. یعنی شاکله‌ها با همدیگر تفاوت دارند. هر شاکله‌ای تشکیل شده از اخلاق و اوصاف، افکار و عقائد، اعمال و عادات منحصر به خود است. عمل هر یک نیز، براساس همان شاکله انجام می شود. قرآن نیز از همین شاکله ها سخن می گوید:«قلکلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ= بگو که هر کس براساس شاکله ای عمل می کند که خودش آن را ساخته است» روابط پیچیده ای بین اخلاق و اوصاف ما با عقاید ما وجود دارد بین اخلاق و اوصاف ما روابط خاصی برقرار است. چه با یکدیگر، چه با خود ما، چه با عقائد و افکار ما، و چه با اعمال ما. در این بررسی به روابط بسیار پیچیده‌ای برخورد می‌کنیم که با گفتن و نوشتن تمام نمی‌شود و حتی گاهی به گفته و نوشته در نمی‌آید. واقعاً کسی که بتواند و بخواهد این قواعد و روابط را بیاورد روی کاغذ، اگر نگوییم کار محالی است، می توان گفت کار بسیار مشکلی است. «ما در سیر تربیتی و در سیر زندگی خودمان با ارتباطات مختلفی که با دیگران برقرار می‌کنیم، با رفتارهایی که بروز می‌دهیم، با خوراک‌های مختلفی که می‌خوریم، از نظر روحی در درون خودمان یک سلسله موجود، به وجود می‌آوریم که اینها واقعا در وجود ما موجود و مستقر هستند. علامت موجود بودن آنها هم این است که هر یک از آنها در روح ما منشأ اثر هستند. از طرف دیگر در بررسی درون خود، به این واقعیت عینی درونی نیز می‌رسیم که اخلاق و اوصاف ما از روابط و ارتباطات خاصی برخوردار است». روابط بین اخلاق و اوصاف و عقاید و افکار را با مثالی روشن‌تر می‌کنم. فرض بفرمایید شما جایی قرار گرفته اید که می‌توانید سوءاستفاده مالی بکنید، اما نمی کنید. چون از عاقبت آن می‌ترسید. ترس از آخرت و حیای از خداوند باعث می‌شود که عمل صالح انجام دهید. شما وقتی عقیده‌ی سالمی داشته باشید، همین عقیده‌ی سالم، عمل سالم می‌دهد. به جای این که عمل مفسد انجام دهی، عمل صالح انجام می‌دهی. عمل صالح شاکله‌سازی می‌کند، شاکله که ساخت، انجام اعمال صالح بعدی برای شما راحت‌تر می‌شود.  یا مثلاً شما خُلق ناراحتی مثل عصبانیت شدید دارید که زود جوش می آورید، این عصبانیت یک خُلق است. در اثر این زود جوش آمدن، زدی یک نفر را ناقص کردی، این شد یک عمل. آنجا خُلق وابسته می‌شد به عمل. بعد، از این طرف، ترس تو را تحریک کرد. ترسیدی گفتی حالا من این را زدم کشتم. بعد برای اینکه فرار بکنی مجبور می‌شوی که دروغ بگویی که من نزدم؛ یا تقصیر خودش بود؛ یا برای اینکه از زیر این مشکل فرار کنی، چند مشکل دیگر اضافه می‌کنی به مشکلاتت. چهار نفر دیگر را هم می‌زنی تا از صحنه فرار کنی، می‌بینید چقدر تبعات دارد! بعد نتایج اینها هم اثرات دیگری در خُلق و صفات شما می‌گذارد. اینها همه با همدیگر مرتبط هستند. شما وقتی که عادت می‌کنی به کاری، نمی‌توانی به عادتت غلبه بکنی و به خاطر این عادت، می‌خواهی کاری انجام بدهی که به صلاح تو نیست. بعد می‌بینی که یک سلسله روابط جدید با آثار جدید پیش می‌آید. ما واقعاً لازم است که روی اینها تعمق کنیم. چون با آن سروکار داریم و عاقبتمان هم به همین‌ها بستگی دارد. تعارض بین اخلاق، اوصاف، عقاید و افکار «خواهید دید اخلاق و اوصاف شما چه کلاً و چه بعضاً گاهی با عقائد و افکار اصولی شما در تضاد بوده و با آنها نمی‌سازند و گاهی هم با آنها موافق و سازگار هستند». یعنی گاهی شما اخلاقی دارید که با آن افکار و عقائدی که دارید، جور در نمی‌آید. افکار و عقائدت تو را به یک سمت عالی می‌کشانند. برای تو ایده‌آلی را ترسیم می‌کنند که می‌خواهی به آن برسی. حالا چه در مسائل دنیایی باشد، چه در مسائل اخروی. این افکار و عقائد، افکار و عقائد پاکی هستند. اما خُلقاً این افکار و عقائد توسط خُلق و صفت پشتیبانی نمی‌شوند. یعنی مطابق آن افکار و عقائد نمی‌توانی حرکت بکنی، چرا که عقیده‌ات یک چیز دیگری است. اما روحت هم تو را به یک جای دیگری می‌کشاند. صفت هم تو را به یک جای دیگری می‌کشاند و این تعارض پیش می آید. می‌گوید من چرا اینطوری هستم؟ من باید یک طور دیگری باشم. اینجا در درون شخص تعارضی ایجاد می‌شود که فرد را مشغول می‌کند. گاهی این تعارض‌ها خوب هستند و انسان در همین تعارض‌ها رشد می‌کند. زمانی هم این تعارضها بی‌معنی اند و نباید پیش بیایند. گاهی یک خلق بد ما، مانع اجرای عقاید خوبمان می شود، چون اخلاق منشاء اثر است علت این امر این است که عقاید، بتنهایی منشاء اثر نیست؛ بلکه این خلق است که منشاء اثر است. گاهی یک خلق بدی که در وجود یک نفر ملکه شده است، نمی گذارد او به بهشتی که جزء عقاید اوست، برسد. چون این اخلاق است که منشاء اثر است؛ نه فقط عقاید. بنابر این، ما باید بعد از کسب عقاید، آنها را به خلق و صفت تبدیل کنیم که منشاء اثر هستند. مثلا کسی که عقایدش به بهشت و جهنم کاملا درست و خوب است و از نظر عقیدتی قائل به قیامت و معاد است؛ اما یک خلق بدی دارد که نتوانسته آن را اصلاح کند. همین خلق بد، مانع رسیدن او به بهشت می شود و معلوم نیست که چند سال باید در عالم برزخ و ایستگاه های ۵۰ گانه زندانی بماند. استاد شجاعی در اینجا تاکید می کند: درست است که عقائد و افکارت یک چیز را می گوید؛ اما اخلاقت چیز دیگری می‌گوید و تو را وادار به رفتار دیگری می کند که با آن عقاید جور در نمی آید. یعنی در اینجا، این خُلق است که منشأ اثر است؛ چون وجود دارد. به این مسأله خیلی توجه کنید که من می خواهم به یک مسأله خیلی مهمتری برسم. اگر به اینها توجه نکنید، بعداً نمی توانید آن را آنطور که باید بفهمید. خلقیات چون وجود دارند، اثر می‌گذارند. مثلاً می‌دانید که نزول حرام است. ولی در عمل آن را انجام می‌دهید و در عمل نمی‌توانید جلوی خودتان را بگیرید و  صفت کار خودش را می‌کند. شما می توانید صدها مثال در این راستا بیان کنید. اما مناسب است که هرکس بنا بر وضعیت خودش و اوضاع اخلاقی خودش مثالهایی را به ذهن بیاورد. مثلا تو از نظر عقیدتی، قائل به این هستی که اولین قطره‌ی خون شهید که بریزد، گناهانش آمرزیده می‌شود و شهادت بالاترین فوز است. قائل هستی به این که جهاد بابی از بابهای بهشت است که به روی دوستان خاص خدا باز می‌شود. اما وقتی می‌خواهی به جبهه بروی و از خانواده ات جدا شوی‌، می‌بینی که یک خُلق و صفت و عادتی که داری، نمی‌گذارد به طرف جبهه حرکت کنی. برای آن خلق دلتنگ می‌شوی و بهانه می‌آوری که از رفتن به جبهه فرار کنی و شب عملیات که می‌شود دست و پایت می‌لرزد. مگر خود شخص، چیزی غیر از افکار و عقائدش است؟ با توضیحی داده شد، ظرافت این موضوع به چشم می‌خورد و این ظرافت باعث این پرسش می‌شود. این تعارض بین اوصاف و افکار و عقاید و تعارض اوصاف با خود شخص، وجود دارد. گاهی، شما از اخلاق و اوصاف خویش ناراضی بوده و با اینکه آنها را دارید و وجود آنها زجر هم می‌کشید و برعکس. ببینید تعارض اوصاف با افکار و عقائد و تعارض اوصاف با خود شخص، چقدر مسئله ظریفی است. به طور مثال، یک موقع شما خودت دقیقاً می‌دانی، الان داری خلاف امر رساله عمل می‌کنی. اطلاعات و آگاهی شما، علم شما، عقیدۀ شما، همین رساله است؛ اما می بینی که داری خلافش عمل می‌کنی و ناراحت هم نمی‌شوی و به تو هم بر نمی‌خورد و حیا هم نمی‌کنی و هیچ ترسی هم تو را برنمی‌دارد. پس معلوم است، تعارض بین این تخلفت و آن عقیده‌ات و تعارض بین عمل و عقیده‌ات تو را اصلاً ناراحت نکرده است. خیلی راحت این را پذیرفته ای. مثل کسانی که از یک طرف خیلی راحت نزول می‌خورند و از طرف دیگر در صف اول نماز جماعت هم می‌نشینند. برای اباعبدالله عزاداری هم می‌کنند و خرج هم می‌دهند؛ اما اصلاً از کارهای بدشان ناراحت نیستند. پس معلوم است این تعارض را راحت پذیرفته اند. به این ظرافت دقت کنید. زمانی تو یک صفت و اخلاقی داری که خودت هم از داشتن آن، ناراحت و ناراضی هستی. اضطراب و ترس داری و حیا می‌کنی. نمی‌خواهی آن را بپذیری و با این که آن را داری، از آن زجر می‌کشی و گویی با شما سر جنگ دارد؛ اما گاهی شما از اخلاق و اوصاف خویش راضی بوده و با آنها توافق دارید و خوشحالید. مرحوم آیت الله شجاعی تاکید می کند: «از همه اینها عجیب‌تر این که خواهید دید، گاهی اخلاق و اوصاف شما با یکدیگر نیز در تضاد هستند و گاهی در تضاد نیستند و همینطور گاهی با اعمال شما تضاد دارند و گاهی ندارند. از طرفی هم در بررسی درون خود به این واقعیت عینی درونی پی می‌بریم که اخلاق و اوصاف ما در اعمال ما جلوه می‌کنند و در آنها به ظهور می‌رسند و اعمال ما از اخلاق و اوصاف ما آب می‌خورند و از آنها نشأت می‌گیرند و به آنها می‌رسند». یعنی هر کس خُلقش هر طوری هست، همانطوری عمل می‌کند. یکی خُلقش کریم است، هر وقت از او کمک می خواهی، اگر هم نداشته باشد، ماشین و خانه اش را می‌فروشد تا کمک کند. خودش ندارد؛ ولی از یک جا قرض می‌گیرد تا مشکل شما را حل می‌کند. اما یکی دیگر، خُلقش بُخل است. به او می‌گویی کمک کن. دارد؛ ولی هزار تا بهانه می‌آورد که ندهد. شروع می‌کند به عجز و لابه که ندارم، بدبختی دارم، چقدر قرض دارم، چک‌هایم برگشته و... اخلاق و اوصاف در برزخ با صور برزخی خود ظاهر می‌گردند مرحوم آیت الله محمد شجاعی می فرماید: «همۀ این اخلاق و اوصاف، با همۀ این روابط و خصوصیات که به آنها اشاره شد و با همۀ روابط و خصوصیاتی که دارند و نمی‌شود ریزه‌کاری‌های آنها را شمرد، در عالم برزخ که روز به ظهور رسیدن درون و عالم درونی ماست، با صور برزخی خود متمثل می‌شوند و ظاهر می‌گردند. تمثل اخلاق و اوصاف در برزخ در قالب عبارات نمی‌آید». یعنی روابطی که بین اخلاق و اوصاف است، روابطی که بین اخلاق و اوصاف و عقاید است، روابطی بین اینها با اعمال ما وجود دارد و همچنین روابطی که همه اینها با خود ما هست، همه در عالم برزخ به ظهور می‌رسند و متمثل می‌شوند. بنابراین، مسلماً با وضع عجیب و به عبارتی با عالم عجیبی که درونِ تجسم یافته خودِ ماست، مواجه خواهیم شد. یعنی هر کدام از اخلاق، اوصاف، عقاید، اعمال و روابط بین آنها یک صورت برزخی دارند و روابطی هم که با هم دارند نیز، صورت برزخی دارند. شما فکر کنید وقتی یک نفر اخلاق در آنجا تجسم پیدا می‌کند، چقدر عجیب می‌شود. وضع عجیب و عالم عجیبی که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده است و نه با عبارات و الفاظ می‌توان به تصویر آن پرداخت. «هم تمثل خود هر یک از اخلاق و اوصاف تمثل عجیبی است، و هم تمثل رابطه‌های هر یک از آنها تمثل عجیب و تحیرآوری است. کما این که تمثل هر یک از عقائد و اعمال نیز، عجیب و تحیرافزا است. طبعاً انسان در عالمی قرار می‌گیرد که همه‌اش تعجب‌آور و ناشناخته است و احیاناً خیلی دردآور و یا احیاناً خیلی ابتهاج‌آور؛ و از اینجاست که انسان برزخی بسیار آرزو می‌کند که ای کاش می‌شد آنچه را که در آن افتاده، به زنده‌ها می‌گفت و به آنها ارائه می‌کرد.»  قرآن در مورد مؤمن آل یاسین[1] می‌گوید: وقتی مؤمن آل یاسین به شهادت رسید، گفت:‌« قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُكْرَمِینَ[2] = [سرانجام به جرم ایمان كشته شد و بدو] گفته شد به بهشت درآى گفت اى كاش قوم من مى‏ دانستند كه پروردگارم چگونه مرا آمرزید و در زمره عزیزانم قرار داد.» این آیه قرآن در مورد شهدا است:« فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ[3]= به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است‏ شادمانند و براى كسانى كه از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته‏ اند شادى مى كنند كه نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین مى ‏شوند». وقتی شهدا به برزخ منتقل می‌شوند، آن پذیرایی و آن فضای ابتهاج‌آور در آن طرف را ادراک می‌کنند و بشارت می‌دهند به برادرانی که هنوز نیامده‌اند، به برادرانی که در نوبت هستند. قرآن می‌گوید هر کس که وارد برزخ می‌شود، چه اهل نجات باشد یا اهل عذاب، می‌گوید، ای کاش مردم بدانند که اینجا چه خبر است. مردم نمی‌فهمند و نمی‌دانند اینجا چه خبر است. به قول مرحوم شجاعی: «از باب مثال، انسان با صورت یا با موجود نفرت‌انگیزی که دارای قیافه و خصوصیات پلید و نفرت‌آوری است، مواجه می‌گردد و می‌بیند با این که از آن بدش می‌آید و سعی می‌کند از دست آن خلاص بشود و به انحاء مختلف می‌خواهد آن را از خود دور بکند، نمی‌تواند خود را از آن و اذیت آن نجات بدهد. خود را به هر طرف می‌زند و به هر جا فرار می‌کند بالاخره نمی‌تواند.» یعنی فرار از خود است. فرار از خود هم که معنا ندارد. انسان نمی‌تواند از خودش فرار کند. در دنیا هر مشکلی برای انسان پیش بیاید، انسان راه فرار دارد. یعنی اینجا در دنیا چیزی به نام بن‌بست وجود ندارد. ولی در آنجا نمی‌شود. آنجا با یک اژدهای بدقیافه‌ی، بدبو و خشن و موذی روبرو هستید که یکسره اذیت می‌کند و می‌خواهید از دست او فرار کنید که اصلاً ممکن نیست. چگونه از دست خُلق بد فرار می‌کنید؟ خلق بد وجود دارد و کار خودش را می‌کند. مهم نیست که تو از او بیزار هستی یا نه. مهم نیست که تو نمی‌خواهی این سگ با این شکل و قیافه‌اش در قبرت باشد یا نباشد. مهم این است که این سگ، خودت و خُلق‌ات است. مهم این است که چطور از آن فرار بکنی. حالا تو بگو من بدم می‌آید، اصل قضیه همین جاست. اصل این است که ما در دنیا خُلق‌هایی داریم که هم دیگران از آنها بدشان می‌آید و هم خودمان ناراحت هستیم از اینکه چرا این خُلق ها را داریم. ای عزیز! ناراحت بودن از اینکه نمی‌خواهی اینطوری باشی، ناراحت بودن از اینکه این خُلق را داری و اینکه اینطوری هستی و نمی‌خواهی اینطوری باشی، کافی نیست. یعنی صرف تعارض و ناراضی بودن تو به این خُلق، مشکل تو را حل نمی‌کند. این یک طرف قضیه است و فقط 50 درصد کار است که تو نخواهی این خُلق ها را داشته باشی. طرف دیگر این است که کارهای دیگری هم بکنی. گریه، عجز، لابه، توسل و التماس به خدا، برای این که خدایا این خلق های بد را از ما دور کن و این را از ما بکَن، نقش خیلی زیادی دارد. یعنی باید برای کنده شدنش تلاش عملی بکنیم. چون اینها موجود هستند و واقعیت عینی روح ما هستند. مثل این است که بگویی: من نمی‌خواهم سرطان داشته باشم، نمی‌خواهم این غده یسرطانی، مرا اذیت کند. نمی‌شود کاریش کرد، غده است و در بدنت وجود دارد و منشأ اثر است و جزء واقعیت بدنی شما است. چه تو بخواهی و چه نخواهی درد می‌کند. تو باید آن غده را از آنجا برداری. نمی‌شود بگویی آن غده آنجا باشد، من عمل جراحی هم نکنم، هزینه هم ندهم، وقت هم نگذارم، از کارهای دیگرم هم نزنم، در بیمارستان بستری نشوم، دوران نقاهت را طی نکنم، بعد خوب هم بشوم، درد هم نداشته باشم. با تمنّا و خواستن و التماس و حتی دعای تنها هم مشکل حل نمی‌شود. دعا خیلی عالی است، کمک هم می کند؛ ولی صِرفِ دعا کفایت نمی‌کند؛ بلکه ما باید تن بدهیم به عمل جراحی. باید جلوی خودت بایستی! هیچ راهی به جز درگیر شدن با خودت را نداری. باید جلوی خودت بایستی. می‌دانی این صفت ها را داری، دورویی، دو زبانی و .... بین عمل و کردارت اختلاف است. دهان هرزه، چشم هرزه، کسالت در عبادت، سهل‌انگاری در واجبات، جرأت در محرمات و سایر بیماری ها را داری. باید جلوی اینها بایستی و مسأله را حل کنی. این که بگویی خدایا ما نیت‌مان بد نبود، نیت‌ ما خیر است، ما که نمی‌خواستیم اینطور بشود، ما دوست داریم خوب باشیم، ما می‌خواهیم مداوا شویم، اینها کافی نیست. مهم این است که قبل از آن که به آن طرف منتقل بشوی، آن صفت زشت را برداری. اگر همراهِ آن منتقل شوی، در آنجا ظهور می کند و تمثل خواهد داشت و منشأ اثر است با آثاری که خواهد داشت. کار دیگری نمی‌شود کرد. به قول آیت الله شجاعی، «انسان در آنجا خود را به هر طرف می‌زند و به هر جا فرار می‌کند، بالاخره نمی‌تواند کاری بکند و این نیست، مگر تمثل خُلقی از اخلاق بد، یا صفتی از صفات بد که با عقائد و افکار اصولی انسان و با خود او براساس عقائدش ناسازگار است؛ ولی انسان دارای آن خُلق و صفت است و در زندگی دنیوی نیز به لحاظ عقائدش از آن ناراضی بود و زجر می‌کشید و در حال فرار از آن بود؛ اما به لحاظ ضعف اراده و غلبۀ هوای نفس نمی‌توانست آن را از خود دور کند. از باب مثال انسان می‌بیند با اضطراب و پراکندگی حرکت مخصوصی می‌کند و به سرعت به این وضع ادامه می‌دهد و خود را به اینطرف و آنطرف می‌زند و توقفی نمی‌کند تا جایی که خود را به آتش می‌رساند و این عمل را تکرار می‌کند». استاد شجاعی تاکید می کند که نویسنده محترم دارد از یک صحنۀ برزخی پرده برمی‌دارد. می‌گوید حالت کسی که در خُلقش تعارضی هست و نمی‌خواهد آن را داشته باشد، مانند کسی است که می‌خواهد مدام از آن فرار کند؛ ولی نمی‌تواند. خُلق منشأ اثر است. می‌دود که از آن فرار بکند؛ اما یک دفعه در آتش می‌افتد. چه روزگار بدی است؛ چه تنهایی غم‌انگیزی است؛ چه اضطراب وحشتناکیست. آیت الله شجاعی یاد آور می شود: «و این نیست، جز تمثل برزخی غضب و خشم در صورت غلبه و ریشه‌دار شدن در وجود انسان. وقتی عصبانیت، خشم و غضب ریشه‌دار می‌شود در وجود شخص، شخص این حالت را دارد، نمی‌خواهد آنطوری باشد. بعد عصبانی می‌شود، عصبانی که شد، کار را آنقدر ادامه می‌دهد تا کار به اوج برسد و شخص هم خودش و هم دیگران را بسوزاند.» ع ل 179 غضب/ ظهور اخلاق و اصاف [1] . حبیب نجّار، شخصیتی مسیحی که در منابع اسلامی به مؤمن آل‌یس ملقب است. نام حبیب نجّار صریحاً در قرآن نیامده، اما در منابع اسلامی ، ضمن نقل ماجرای اصحاب‌القریة به نام وی تصریح شده است. بنابر این آیات ، پس از این‌که اصحاب قریه دو رسولی را که برای دعوت آنان به توحید آمده بودند، تکذیب می‌کنند، مردی شتابان از دور دست شهر می‌آید و مردم را به پیروی از رسولان فرا می‌خواند و ایمان خود را به پروردگار آشکار می‌سازد. پس از مرگ وی، قوم او با صیحه‌ای هلاک می‌گردند. در منابع اسلامی، این مرد مؤمن حبیب نجّار دانسته شده است. [2] . سوره یاسین/26-27. [3] . سوره آل عمران/170. مطالب بیشتر: مجموعه سخنرانی های استاد شجاعی مجموعه کتاب های استاد محمد شجاعی پای درس استاد مباحث غضب در قالب سی و دی و کتاب کار

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 205
زمان انتشار: 29 سپتامبر 2014
| |
آداب تعلیم و تعلم،جلسه 33

آداب تعلیم و تعلم،جلسه 33

طبیعت از کوچک­ترین خلأها برای اظهار وجود استفاده می­کند قاعده اش این است. خداوند دین خود را و معصومین :طوری تنظیم کردند و طوری به ما آموزش دادند که فرصت ندهیم به نفس که نفس یا طبیعت از خودش کار می­کند. طبیعت ممکن نیست جایی نفوذ نکند شما هر چه کار می کنید بالاخره طبیعت در جایی نفس می کشد و شما هستید که با رفتارهای خاص خود در هر جلسه در هر برخورد در هر کاری باید با طبیعت برخورد کنید انسان باید دائم به سمت آزادی برود که هیچ­کدام از این قیدها دلش را نلرزاند، دستش را بوسیدند یا نبوسیدند. کسی که اگر به او بگویی مرگ بر فلانی تا بگویی درود بر فلانی هیچ کدام برایش فرقی نمی کند، آن­گاه طبیعت در اینجا نمی­تواند تنفّس کند. سی وهفتمین ادب از آداب شاگرد با استاد حفظ حریم استاد به هنگام جلو سر او اقامة نماز است. تشبّه مان به بزرگان دینی باید تشبّه از مقولة شدن باشد. مراقب باشید بی­جهت آن صورت­هایی که استاد به آنها وابسته و وارسته است بی جهت استخدام نکنید، اگر استخدام می کنید باید بشود باید رنگ آن را بگیرد. این همه احترامی که گذاشته می شود باید برای خدا و تقرّب به خدا گذاشته شود. امتیاز باید حتماً براساس حق باشد، اگر براساس حق نباشد و امور اعتباری قرار گیرد خطرناک می شود. خداوند علّو را قبول نکرده است، علّو مخصوص خداوند است، وقتی قبول ندارد می فرماید: «این بهشت را برای کسانی که ارادة علّو ندارد قرار داده ام.»

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed