www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 6773
زمان انتشار: 19 آوریل 2017
| |
استغفار سنگینی گناهان را از بین می برد

استاد محمد شجاعی

استغفار سنگینی گناهان را از بین می برد

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: « الاستِغفارُ يَمحُو الأوزارَ = آمرزش خواهى، (سنگینی) گناهان را پاك مى كند». وزر یعنی سنگینی و بار. به وزیر برای چه وزیر می‌گویند؟ چون زیر بار وزر می‌رود و مسئولیتش سنگین است.

اگر گرفتاری و مشکل مالی دارید و کارهایتان خوب پیش نمی رود و برکت ندارد، قرآن می‌گوید کسی که استغفار می‌کند مشکلات مالی­ اش هم حل می‌شود. هر نوع سنگینی که داری،‌ مثل سنگینی درسی، در محیط خانه، در اجتماع، در محیط کار و سنگینی روحی و روانی که داری و هر چیزی که تو را آزار می دهد و سنگینت می کند، راه چاره اش استغفار است. استغفار همه را از بین می‌برد و انسان را برای پرواز سبک می‌کند. برای همین هر کس می‌خواهد هر کاری را شروع کند، اول باید استغفار کند. می خواهی مطالعه کنی، اول استغفار کن. می خواهی مطلبی بنویسی و قلمت سنگین است، اول استغفار کن. می خواهی شعر بگویی، استغفار کن. میخواهی مطلبی را حل کنی ولی برایت سنگین است، استغفار کن. استغفار معجزه است، اسم اعظم است، با آن می شود هر کاری کرد. استغفار چقدر مژده بزرگی است! چه سلاح قدرتمندی است که در اختیار ما قرار داده اند. حضرت به شما شاه ­کلیدی داده  که به هر قفل بسته ای بزنید، باز می‌شود. در روایت داریم، قحطی، گرانی، خرابی بازار، نابسامانی اقتصادی، درهم­ ریختگی قیمت ها، همه ­اش مال گناه است. مردی که می‌خواهد خانواده ­اش را خوب تربیت کند و مشکلات خانوادگی­ اش را برطرف کند و در مدیریت خانواده ­اش موفق­تر باشد، باید استغفار داشته باشد و این آدم،  با کسی که استغفار ندارد، خیلی فرق می کند. خانواده ای که می‌خواهند قدرت و رشد و خیر و برکت مادی و معنوی داشته باشند، باید استغفار کنند تا به رشد و قدرت برسند. «الإستِغفارُ یَمحُو الأوزار= استغفار وزر و سنگینی ها را برطرف می کند». این معصوم و خلیفه الله و مظهر خداست که این سه کلمه را به مردم می دهد تا با نشاط و موفق و پیشرو باشند. آدم باید به سجده بیافتد و شکر خدا را بکند که امیرالمؤمنین را دارد. چه شاه ­کلیدی به دست امت می‌دهد. مردم اگر از این شاه ­کلیدها خبر داشته باشند و استفاده کنند، خیلی از مشکلاتشان حل می‌شود. نه به مشاوره نیاز دارند، نه دارو می خواهند، نه روانپزشک و نه روانشناس لازم دارند.   استغفار جلسه دوم

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6704
زمان انتشار: 13 آوریل 2017
| | | |
مداومت به استغفار انسان را از ناامیدی نجات می دهد

بحث استغفار‎؛ جلسه2 (بخش 2)؛ 90/11/27

مداومت به استغفار انسان را از ناامیدی نجات می دهد

معصوم (علیه السلام) می فرماید:«عَجِبتُ لِمَن یَقنَت وَ مَعَهُ الإستِغفار= من تعجب می‌کنم کسی در زندگی ­اش ناامید می‌شود و می‌بُرد، در حالی که استغفار را دارد». «وَ مَعَهُ الإستِغفار» یعنی استغفار با او است، ولی استفاده نمی‌کند. او خودکم­ بین می‌شود، ناامید می‌شود، می بُرد و در کارها جا می زند. در زندگی زناشویی و در کار علمی ناامید است و حرکت درستی نمی کند.

در روایت دیگر داریم:« تَعَطَرُوا بِالإستِغفار لا تَفضَحکُم رَوائِحُ الذُّنُوب = با استغفار خودتان را معطر کنید که بوی بد و گند گناهان مفتضحتان نکند» و آبرویتان را نبرد. پناه بر خدا آدم یک موقع کاری می‌کند و آبرویش می‌رود. اما اینجا معصوم (علیه السلام) می‌گوید، خودت را معطر کن. استغفار فقط پاکی نیست. پاکیِ است که عطر می‌آورد. آدم وقتی معطر می‌شود، فرشته­ ها هم دوستش دارند، وقتی معطر نیست، فرشته­ ها که قوای عالم هستند از او فرار می‌کنند. فرشته که فرار کند، یعنی کمکها از دست آدم در می‌روند. بنابراین، بعضیها که هوشیار بودند و استغفار را می‌شناختند. قبل از رفتن خدمت اولیای خدا یک مقدار استغفار می‌کردند. می‌گفتند آنجا می‌رویم بوی بدِ ما ولی خدا را اذیت می‌کند یا مارا به شکل دیگری مثلا مثل حیوان می‌بیند. استغفار می کردند و وقتی می رفتند، ولی خدا خیلی صمیمی آنها را تحویل می‌گرفت و می خندید. چون معطر بودند. کسی که استغفار ندارد، وقتی پیش استادش می‌رود، نمی‌تواند ارتباط ­گیری کند. استاد طور دیگری نگاهش می‌کند. می‌خواهد با زنش حرف بزند، به دعوا کشیده می شود، چون چرک دارد. می‌خواهد با بچه ­اش حرف بزند، با مشکل برمی‌خورد. می‌خواهد با دوستش حرف بزند، با مشکل برمی‌خورد، چون سنگینی دارد. اما وقتی که استغفار دارد، هیچ کدام از این اتفاق ها نمی افتد. بهترین توسل استغفار است علی (علیه السلام) می فرمایند:« أفضَلُ التوسُّلِ الاستِغفارُ = بهترین توسّل، استغفار است». «توسل» یعنی وسیله­ گیری به سمت خدا. بالاترین وسیله برای این که ما به خدا برسیم، استغفار است.  امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند:«سِلاحُ المُذنِبِ الإستِغفار= سلاح گناهکار استغفار است». سلاح هر کسی استغفار است، چه مذنب باشد چه نباشد. یعنی وقتی آدم گناه می‌کند، ضعیف می‌شود. شیاطین جنی و انسی او را می‌زنند و به او حمله کرده او را داغان و روانی و عصبی و بیقرار و نجس می‌کنند. شیاطین انسی هم می‌توانند به او صدمه بزنند، بدخواهی کنند، فتنه ­انگیزی کنند، وقتی آلودگی و گناه آمد، آدم باید منتظر هر بلایی باشد. جنها به راحتی به آدم نفوذ  و حمله می‌کنند. جنها بو می‌کشند، جایی که کِرم، آلودگی و مریضی زیاد است، حیوانات آنجا زیاد می‌شوند. جایی که آلودگی و کثافتکاری باشد، چقدر پشه و مگس می‌آید و شیطان بو می‌کشد، در جاهای کثیف و آلوده زود حاضر می‌شوند. در این مواقع، سلاح انسان چیست؟ چطور از خودم دفاع کنم؟ با سلاح استغفار باید از خودم دفاع کنم. تا گناه کردی منتظر حمله ی شیطان باش. تا فهمیدی خراب کاری کردی و معصیت شده، زود با استغفار خودت را به سر جای اول خودت برگردان. زود به خودت واکسن بزن که دیگر آسیب نبینی. استغفار یک واکسن است و پیشگیری هم می‌کند. استغفار «شفیع» انسان نزد خداست «لا شَفیعُ أنجَحُ مِنَ الإستِغفار= هیچ شفیعی مؤثرتر و نجات­ بخش تر از استغفار نیست». اگر شفیع به سمت خدا می خواهی، استغفار کن. شما وقتی می خواهید با پدر با مادرت حتی با همسرت و حتی با فرزندانت مشکلاتت حل شود، معذرت­ خواهی سلاح مهمی است. اگر به بچه­ ات قول دادی، عمل نکردی. نسبت به همسرت وظائفی داشتی، و عمل نکردی. بگو، «من معذرت می‌خواهم». همین معذرت ­خواهی و اعتراف به پدر و مادرت و ... شفیع می‌شود. طرف نسبت به فرزندش اشتباه کرده، بچه عُقده می‌کند، می‌گوید عجب پدر و مادر نادانی. پس اگر اشتباه کردی به بچه­ ات بگو عزیزم! من از تو معذرت می خواهم. هر خطایی کردی از خدا معذرت­خواهی کن، این حتماً شفیع است. در برطرف کردن شیاطین، وسوسه­ ها، اختلافات و فتنه ­ها، سلاح استغفار و معذرت­ خواهی فوق ­العاده مؤثر است. اصلاً خداوند روان و سیستم رواین انسان را طوری خلق کرده که عذرخواهی، اعتراف به اشتباه، اعتراف به کوتاهی، اعتراف به تقصیر شفیع قدرتمندی می شود برای او. اینقدر مهم است که بدترین آدمها هم می‌پذیرند. پیغمبر فرمود: بدترین بدترین بدترین امت من، کسی است که عذر قبول نمی‌کند. یعنی این آدم خیلی بدبخت است. چون عذر خیلی قدرتمند است. خداوند فرمود: اگر بندگان من که با من قهر کردند، می دانستند من چطوری به اشتیاق آنها نشسته ام و منتظرشان هستم، از شوق من می مردند. این خدای ماست. به متقین، به عارفین و به صدیقین می‌گوید، فکر نکنید من اله شما هستم، من اله گناهکاران هم هستم. لذا می‌گوید: گناهکاران مرا با اسم خودشان بخوانند و بگویند: «یا اله المذنبین= ای اله گناهکاران»، تو خدای ما هم هستی. در این صورت آدم دیگر وحشت نمی‌کند. اصلاً احساس بی ­سرپناهی، احساس بی پشتیبانی نمی‌کند. چون وقتی آدم گناه می‌کند، شیطان یکی از کارهایی که می‌کند این است که نسبت به خدا در دل آدم وحشت می‌اندازد و آدم از خدا رمیده می‌شود. دیدید بعضی ها وقتی گناه و معصیت نسبت به پدر یا مادرشان انجام می‌دهند، دیگر رویشان نمی‌شود به خانه برگردند. علتش این است که  به وحشت می‌افتند. پدر که خیلی مهربان است و می‌داند فرزندش وحشت­زده است کسی را واسطه می‌فرستد و می‌گوید برو به بهانه ای او را بیاور با من آشتی بده. اما خدا می‌گوید، نمی‌خواهد کسی را بیاوری. خودت عذرخواهی کن. به تو شفیع دادم. استغفار. اگر این اسم اله المذنبین نبود، آدم وحشت­زده می شد که «إنَا الذّی عَصَیتُ جَبارَ السَماء= من کسی هستم که جبار آسمان را معصیت کردم». حاکم عالم، ملک الناس، من او را معصیت کردم. مگر شوخی است که انسان خدا را معصیت کند؟ ولی این جبار سماء می‌گوید: من اله المذنبین هم هستم. ترسیده ای؟ وحشت کرده ای؟ بگو «یا اله المذنبین =ای خدای گناهکاران» چقدر این ذکر قشنگ است که آدم بنشیند و این ذکرها را دوره بگیرد. بحث استغفار، جلسه 2؛ (بخش اول)

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top

پرسش‌های امروز جوانان 1

کتاب حاضر مجموعه پرسش‎ها و پاسخ‎هایی در زمینه مسائل مختلف مندرج در قرآن است. در این نوشتار سؤالات مختلفی كه جوانان در زمینه‏های نماز، هدف زندگی، زندگی اخروی و مسائل متفرقه مطرح می‏كنند؛ گردآوری شده و با رویكردی روایی و قرآنی پاسخ آن‌ها درج گردیده است. نگارنده با استفاده از خود قرآن، تمثیلات مختلفی در زمینه پرسش‏ها و پاسخ مربوط به آن‌ها استفاده كرده (به گونه‏ای كه این سوالات و پاسخ آن‌ها متناسب با مسائل مبتلا‏به امروز باشد) به بررسی مباحث فوق‏الذكر می‏پردازد.

برگزیده ای از عناوین کتاب:

شناسه مطلب: 2855
زمان انتشار: 2 ژولیه 2015
| | | |
آورده اند که ...

معجزات امام حسن مجتبی علیه السلام

آورده اند که ...

توانمندیها و دانش بیكران خاندان وحی صلوات الله علیهم اجمعین كه در معجزات آن بزرگواران به ظهور رسیده چراغ راه و باعث هدایت شده و می شود. چرا كه خداوند متعال آنچه را در این مسیر لازم بوده در اختیار آنها گذارده است. آنها حجتهای الهی هستند كه در قیامت خداوند به خاطر بودنشان در بین مردم از بندگان خود سوال می كند.   شفاعت کودک محمد بن اسحاق روایت می كند: ابوسفیان جهت تجدید پیمان با پیامبر، به مدینه آمد و حضرت او را نپذیرفت. سپس پیش امام علی علیه ‌السلام آمد و گفت: آیا ممكن است پسر عمویت برای من امان بدهد؟ امام علی علیه‌السلام فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله تصمیمی گرفته كه هرگز برگشتی در آن نیست امام حسن علیه ‌السلام در آن موقع، چهارده ماه بیشتر نداشت. به زبان فصیح گفت: «ای پسر صخر! شهادتین (لا اله الا الله، محمد رسول الله) را بگو تا اینكه من تو را نزد جدم رسول خدا شفاعت كنم». ابوسفیان متحیر شد. آنگاه حضرت علی علیه‌السلام فرمود: «حمد خدای را كه در ذریه‌ محمد، نظیر یحیی بن زكریا، قرار داده است».(مناقب آل ابی‌طالب: 3/173؛ بحارالانوار: :43/326)   سخنی از اسرار علوم روایت شده كه امام حسن علیه‌السلام و برادرانش و عبدالله بن عباس، بر سر سفره‌ای نشسته بودند كه ناگهان ملخی بر سفره آنها افتاد. عبدالله از امام حسن علیه‌السلام پرسید: بر بال این ملخ چه نوشته شده است؟ حضرت فرمود: نوشته شده است: «من خدایی هستم كه بجز من خدایی نیست. چه بسا ملخها را برای قوم گرسنه‌ای به عنوان رحمت می‌فرستم تا از آنها استفاده كنند. و چه بسا برای قومی موجب بلا هستند و محصولات آنها را می‌خورند». عبدالله ایستاد و سر حضرت را بوسید و گفت: این سخن از اسرار علوم است.(بحارالانوار: :43/337)     آنچه تا قیامت واقع خواهد شد خداوند متعال به پیامبرش محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم خبر داده است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را به امیرالمومنین علیه ‏السلام خبر داده است و آن بزرگوار همه‏ آن اخبار را به من داده است و هر یك از ما به بعد از خود خبر می دهیم تا به قائم آل محمد(عج)     همچنین ابن‏ عباس می گوید: روزی در خدمت امام حسن علیه‏ السلام نشسته بودیم، دیدم ماده گاوی را برای ذبح كردن می برند. در این هنگام امام حسن علیه ‏السلام فرمود:  این گاو به گوساله‏ ماده ‏ای كه میان پیشانی و سر دمش سفیدی وجود دارد، حامله است. ما با قصاب روانه شدیم تا آن كه آن گاو را كشت و گوساله ‏ای را از شكمش بیرون آورد، مشاهده كردیم كه گوساله دقیقا همانطوری است كه امام حسن علیه ‏السلام فرموده بود. به خدمت آن حضرت آمدیم و عرض كردیم: حق تعالی می فرمایند: «و یعلم ما فی الارحام؛ (لقمان: 34) خدا می داند آنچه در رحم‏ها است». حال شما چگونه دانستید؟ امام حسن علیه‏ السلام فرمود:  « انا نعلم المكنون المحزون المكتوم الذی لم یطلع علیه ملك مقرب، و لا بنی مرسل، غیر محمد و ذریته علیهم‏السلام؛ ما (اهل‏بیت) به آنچه تكوین، و آفرینش، ذخیره و پوشیده شده آگاهی و علم داریم، آن دانشی كه فرشته مقرب و پیامبر مرسل از آن اطلاع ندارند مگر پیامبر اكرم و خاندان او علیهم‏ السلام .(مدینة المعاجز: 2/14 ؛ نوادرالمعجزات: 129 ؛ صحیفة الابرار: 2/159 به نقل از بحارالانوار: 43 / 328)     قسم دروغ در زمان امام مجتبی علیه السلام مردی به دروغ مدعی شد كه: «من هزار درهم از حسن بن علی علیه السلام می خواهم». حضرت با آن مرد برای محاكمه به نزد شریح قاضی رفتند، شریح رو به امام حسن علیه السلام كرده و گفت: شما قسم می خورید كه بدهكار نیستید؟ حضرت فرمودند: «اگر این مرد قسم بخورد، من پول را به او می دهم.» شریح رو به آن مرد كرده، گفت: بگو: «بالله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة ؛ سوگند بدان خدایی كه معبودی جز او نیست دانای غیب و شهود.»   حضرت مجتبی علیه السلام به آن مرد فرمود: «نه، نمی خواهم این گونه قسم بخوری، زیرا در آن خداوند را با وحدانیت و عظمت یاد می كنی و خداوند حیا می كند كه بنده ‏اش را در این فرض گرفتار كند، پس بگو: « بالله ان لك علی هذا؛ و خذ الالف ؛ به خدا قسم من این مبلغ را از تو طلبكارم و دنبال آن هزار درهم را بگیر.» مرد همان گونه قسم خورد و پول را گرفت ولی به محض آن كه از جا برخاست به صورت بر زمین افتاد و مُرد. (مناقب ابن شهرآشوب: 4/7 ؛ بحارالانوار: :43/327)   خبر از پنهان روزی دو نفر نزد امام حسن علیه ‏السلام آمدند. حضرت به یكی از آن‏ها فرمود: تو دیشب در خانه ‏ات فلان غذا را تناول كردی و به خانواده ‏ات این سخنان را گفتی. سپس روی مبارك به آن مرد دیگر كرد و فرمود: تو به پسر بزرگت چنین و چنان گفتی. آن دو نفر گفتند: عجیب است كه آن چه از نظر دیگران پنهان است شما می دانید و از آنها خبر دارید. حضرت فرمود: بلی آنچه تا قیامت واقع خواهد شد خداوند متعال به پیامبرش محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم خبر داده است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را به امیرالمومنین علیه ‏السلام خبر داده است و آن بزرگوار همه‏ آن اخبار را به من داده است و هر یك از ما به بعد از خود خبر می دهیم تا به قائم آل محمد(عج). (مصابیح القلوب)   معجزه ای همچون پدر مرحوم شیخ مفید به نقل از امام محمّد باقر علیه السلام حكایت می نماید: روزى عدّه اى از مردم حضور امام حسن مجتبى علیه السلام آمده و به حضرت گفتند: یاابن رسول اللّه ! شما نیز همچون پدرت امیرالمۆ منین علىّ علیه السلام معجزه اى - كه بسیار مهمّ باشد - برایمان آشكار ساز. امام مجتبى علیه السلام فرمود: آیا پس از دیدن معجزه به امامت من مطمئن خواهید شد؟ و آیا ایمان خواهید آورد؟ گفتند: بلى ، اعتقاد و ایمان مى آوریم ؛ و دیگر هیچ شكّ و شبه اى وجود نخواهد داشت . حضرت فرمود: آیا پدرم را مى شناسید؟ همگى گفتند: بلى . ما (اهل‏بیت) به آنچه تكوین، و آفرینش، ذخیره و پوشیده شده آگاهی و علم داریم، آن دانشی كه فرشته مقرب و پیامبر مرسل از آن اطلاع ندارند مگر پیامبر اكرم و خاندان او علیهم‏ السلام در این هنگام، حضرت پرده اى را كه آویزان بود كنار زد؛ پس ناگهان تمام افراد مشاهده كردند كه امیرالمۆ منین علىّ علیه السلام نشسته بود. سپس امام حسن مجتبى علیه السلام خطاب به جمعیّت كرد و فرمود: آیا او را مى شناسید؟ گفتند: بلى، این مولاى ما امیرالمۆ منین علىّ علیه السلام است ؛ و ما ایمان آوردیم و شهادت مى دهیم كه تو ولىّ و حجّت بر حقّ خداوند هستى؛ و امام و جانشین پدرت خواهى بود. و پس از آن اظهار داشتند:ما شاهد و گواه هستیم كه جنابعالى، پدرت امیرالمۆ منین علىّ علیه السلام را پس از مرگش به ما نشان دادى، همان طورى كه آن حضرت، رسول اللّه صلى الله علیه و آله را پس از رحلتش در مسجد قُبا به ابوبكر و عمر نمایاند. امام حسن مجتبى علیه السلام فرمود: واى بر حال شما! مگر این آیه شریفه قرآن را نخوانده ونشنیده اید كه خداوند متعال مى فرماید: « وَلا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللّه أمْواتا بَلْ أحْیاءُ وَلكِنْ لا تَشْعُرُون ؛ (بقره: 154) آن هائى را كه در راه خدا به شهادت رسیدند، مپندارید كه مرده اند؛ بلكه آنان زنده و جاوید مى باشند ولى شما درك نمى كنید». البتّه این حالت مختصّ كشته شدگان فى سبیل اللّه است، كه در همه جا حاضر و ناظر خواهند بود. سپس در پایان افزود: شماها درباره ما اهل بیت رسالت و نبوّت چه تصوّراتى دارید و چه مى اندیشید؟ گفتند: یاابن رسول اللّه! ما به تو ایمان آوردیم و مطمئن شدیم كه تو امام و خلیفه بر حقّ رسول اللّه صلى الله علیه و آله هستى. (بحارالانوار: :43/328 ؛ الخرایج و الجرایح : 2/810 )       تبیان   منابع: معجزات امام حسن مجتبی علیه ‌السلام، حبیب‌الله اكبرپور‌. كرامات و مقامات عرفانی امام حسن مجتبی علیه السلام، علی حسینی قمی. چهل داستان و چهل حدیث از إمام حسن مجتبى علیه السلام، عبداللّه صالحى. معجزات امام حسن مجتبی علیه‌السلام از ولادت مبارك تا شهادت مظلومانه، احمد متوسل. جلوه‌‌های اعجاز معصومین علیهم‌السلام، قطب ‌الدین راوندی، مترجم غلامحسین محرمی، مجتبی طبری فراهانی.

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 1451
زمان انتشار: 8 ژانویه 2015
| |
 ولایت ، جلسه 16

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

ولایت ، جلسه 16

معجزه یعنی یک دفعه جنبه خلقی را برمی دارند، هیچ کس نمی‌تواند این کار را بکند جز کسی که از طرف خداوند مأمور به این کار باشد. وقتی شی‌ء در این عالم با اراده خدا پیدا شده معلوم است همه اشیاء عالم جنبه یک ارتباط ارادی و امری با خدا دارند. به گزارش منتظران منجی «عج»، جلسه شانزدهم «ولایت»، استاد محمد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که عناوین آن در زیر می آید: 1. نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی... در قرآن فرمود: هنگامی که من او را از نظر خلقش کامل کردم و بعد از روح خودم در او دمیدم به او سجده كنید ( خطاب الهی به ملائکه). 2. در قرآن داریم لَهُ الْخَلْقُ وَ الأمْرْ هم خلق مال خداست هم امر مال خداست. 3. در عالم امر اراده مساوی تحقق است هرگاه خداوند اراده کند شی‌ء تحقق پیدا می‌کند ولی عالم خلق چنین نیست عالم ماده است و قابلیّت عالم امر را ندارد. 4. خداوند وقتی می‌خواهد در عالم خلق کار امری کند این تحقق نیاز به زمان ندارد مثلاً خداوند حضرت مسیح را در قرآن جنبه امری معرفی می‌کند. 5. معجزه یعنی یک دفعه جنبه خلقی را برمی دارند، هیچ کس نمی‌تواند این کار را بکند جز کسی که از طرف خداوند مأمور به این کار باشد. 6. قرآن می‌فرماید: همه امور عالم ما از عالم امر انجام می‌شود ما عالم خلق، کل نظام خلقت را از طواف عالم امر، مافوق این عالم داریم تدبیر می‌کنیم. 7. إنَّ مَعَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَة مُحیطُهُ بِالدُّنْیا، همراه دنیا آخرت است آخرت بعد از دنیا به وجود نمی‌آید، حادثه زمانی نیست که بعد به وجود آید بلکه همین الان است. 8. وقتی شی‌ء در این عالم با اراده خدا پیدا شده معلوم است همه اشیاء عالم جنبه یک ارتباط ارادی و امری با خدا دارند. 9. اشیاء در قیامت جنبه وجه‌الخلقی‌شان را از دست می‌دهند، جنبه ربّی‌شان از آن جهت که خدا اراده کرده نمی‌تواند نابود شود. 10. کُلُّ شَی‌ءٍ هالَکَ إلَّا وَجْهُ، هر چیزی که وجه خدا باشد می‌ماند، کلّ اشیاء که در قیامت نابود می‌شود عدم محض نیست اشیاء جنبه وجه الخلقی شان را از دست می‌دهند و نابود می‌شوند ولی جنبه وجه الربی شان را از دست نمی‌دهند. 11. همه آن چیزهای که شما اسمش را می‌گذارید نیرو و توان و انرژی آنچه که دارد ایجاد می‌شود از عالم امر می‌آید خودتان هم همینطور هستید حرف می‌زنی راه می‌روی بدان قائم به عالم امر هستی. 12. تَنزَّلُ المَلائِکه و الروحِ که ملائکه و روح نازل می‌شوند روح را جدا و مستقل آورده است روح جزء ملائکه نیست. 13. یُنَزَّلُ الملائِکه بالروح من امره علی من یشاء من عبادهِ خداوند نازل می‌کند فرشتگان را به‌وسیله روح یعنی این روح آنقدر قوی است که همیشه همراه ملائکه چه در نزول و چه در عروجشان باید همراه روح باشد. 14. روح مظهر کامل همه اسماء و صفات خداست. 15. فرق فرشته و روح این است که فرشته توان اینکه خودش را از عالم امر بکشاند پایین ندارد ولی روح این قدرت را دارد که بیاید از عالم امر اصلاً با ماده اتحاد بر قرار کند.

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 1222
زمان انتشار: 16 دسامبر 2014
| |
معجزه ای از شهیدحاج کاظم رستگار برای مادرش

معجزه ای از شهیدحاج کاظم رستگار برای مادرش

مادر در خواب پسر شهیدش را می‌بیند. پسر به او می‌گوید:توی بهشت جام خیلی خوبه. چی می‌خوای برات بفرستم؟ مادر می‌گوید:«چیزی نمی‌خوام؛ فقط جلسه قرآن که می‌رم، همه قرآن می‌خونن و من نمی‌تونم بخونم خجالت می‌کشم. می‌دونن من سواد ندارم، بهم می‌گن همون سوره توحید رو بخون.». پسر می‌گوید:«نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!». بعد از نماز یاد حرف پسرش می‌افتد. قرآن را بر می‌دارد و شروع می‌کند به خواندن. خبر می‌پیچد. پسر دیگرش این‌را به عنوان کرامت شهید محضر آیت الله نوری همدانی مطرح می‌کند و از ایشان می‌خواهد مادرش را امتحان کنند. قرار گذاشته می‌شود. حضرت آیت‌الله نزد مادر شهید می‌روند. قرآنی را به او می‌دهند که بخواند. به راحتی همه جای را می‌خواند؛ اما بعضی جاها را نه. میفرمایند:«قرآن خودت رو بردار و بخوان!». مادر شهید شروع می‌کند به خواندن؛ بدون غلط. آیت الله نوری گریه میکنند و چادر مادر شهید را می‌بوسند و می‌فرمایند:«جاهایی که نمی‌توانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانش کنیم.». شهید، حاج کاظم رستگار فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهدا  

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 834
زمان انتشار: 9 نوامبر 2014
| |
معيار صحيح و غلط در عقيده ي مهدويت

معيار صحيح و غلط در عقيده ي مهدويت

در دعایی شریف آمده است: (اَللّهُمَّ عَرِّفنِی حُجَتَّکُ فَإِنَّکَ إِن لَم تُعَرِّفنِی حُجَّتَکَ ضَلَلتُ عَن دِینِی؛ خداوندا، حجت خود را به من بشناسان که اگر حجت خود را به من نشناسانی از دین خود گمراه خواهم شد.»(1) مسئله مهدویت -علیرغم اینکه به نام های متفاوتی از آن تعبیر شده- به لحاظ فکری غنی، به لحاظ تاریخی قطعی، و در ترازوی عقل دینی -با طیف های مختلف آن- پذیرفتنی است. اما این ویژگی ها با یک پدیده ی خطرناک به نام مدعیان دروغین همراه شده است و این همراهی از ابتدای پیدایش تفکر مهدویت تا هنگامی که به اجرا درآید، از آن جدا شدنی نیست و تعجبی هم ندارد؛ چرا که پدیده ی نبوت و رسالت نیز در سیر تاریخی خود، همواره با چنین مدّعیانی همراه بوده است. داستان جالبی درباره یکی از این مدّعیان پیامبری هست که معجزه اش این بود که سنگریزه در آب می انداخت و سنگریزه متلاشی می شد اما وقتی از او خواستند نوع سنگریزه را عوض کند، گفت: «شما از فرعون هم سخت گیرتر هستید؛ چون فرعون هرگز از موسی نخواست عصایش را عوض کند». و باز نقل می کنند: در حضور یکی از پادشاهان، از یکی از این مدّعیان معجزه خواستند، گفت: معجزه کدام پیغمبری را می خواهید؟ گفتند: معجزه ی موسی. گفت: معجزه ی او چه بود؟ گفتند: اژدها کردن عصا. گفت: چیز آسان تری بخواهید. گفتند: معجزه ابراهیم که گلستان شدن آتش است. گفت: آسان تر. گفتند: معجزه عیسی که زنده کردن مرده است. گفت: این معجزه خوب است؛ من الآن جناب پادشاه را می کشم و دوباره او را زنده می کنم. پادشاه گفت: من پیامبری تو را تأیید کردم دیگر نیازی به معجزه نیست. وضعیت مدّعیان دروغین مهدویت نیز همین طور است؛ برخی از آنها مدعی هستند که مهدی هستند؛ بعضی ادعای نایب خاص بودن دارند؛ بعضی دیگر مدعی می شوند که یمانی، خراسانی، نفس زکیه، صاحب پرچم سیاه، امامزاده، از ابدال و ... از عناوینی که در متون روایی آمده هستند. در این باره باید به چند نکته توجه شود: مدعیات مهدویت اولین نکته این است که بدانیم: کسانی که مدّعی مهدویت شده یا دیگران آنها را مهدی دانسته اند، چند دسته هستند: گروه اول: کسانی همچون محمد بن حنفیه، زیر شهید، محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیّه؛ بلکه کسانی هم پیدا شدند که حتی درباره بعضی از ائمه علیهم السلام مثل حضرت امام باقر علیه السلام ادعای مهدویت کردند؛ مانند واقفیه و باقریه. گروه دوم: کسانی چون مهدی عباسی، سردرمداران حرکت بابیه، محمد بن اخمد بن مهدی سودانی و کسانی دیگر و تعدادی از حاکمان اموی، عباسی و دیگران.   منشأهای ادّعای مهدویت دومین نکته این است که: این انحراف و ادّعا ممکن است چند منشأ داشته باشد. 1- گرفتن بخشی از این تفکر و رها کردن بخشی دیگر: (أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ؛ آیا شما به پاره ای از کتاب آسمانی ایمان می آورید، و به پاره ای کفر می ورزید؟!». (2) 2- عمل به متشبهات قرآن و ترک محکمات: (مِنْهُ آیاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ؛ پاره ای از ان، آیاتِ محکم [صریح و روشن] است. آنها اساس کتابند؛ و [پاره ای] دیگر متشابهاتند [که تأویل پذیرند] اما کسانی که در دلهایشان انحراف است برای فتنه جویی و طلبِ تأویل آن [ به دلخواه خود،] از متشابهِ آن پیروی می کنند). (3) 3- رفتن به دنبال جزئیات بدون ارجاع دادن آنها به کلیات و چسبیدن به همان جزئیات. 4- گرفتن روایات نادر یا غیر متعارَف یا متروک و یا معارِض با مشهور. 5- وارد شدن افراد سطحی یا روشنفکران غیر متخصص در مباحث شبهه انگیز یا تخصّصی که در نتیجه چیزی را می بینند اما از بسیاری از ریزه کاری ها غفلت می کنند. 6- عدم تعیین ضوابط ثابت و تمرکز بر روی آنها و حرکت در افق های متغیر و به دور مانده از اصول ثابت. 7- عدم تأسیس تئوری شناخت برای موضوع بحث، یا خلط مبحث در شیوه های شناخت؛ مثل اعتماد بر خواب و رؤیا یا علوم غریبه یا مکاشفات و اموری از این قبیل؛ و بر فرض که چنین مسائلی به لحاظ صغری یا کبری صحیح، و نسبت به صاحبانشان حجّت باشند، نسبت به سایرین حجت نیستند، خصوصاً نسبت به کسانی که بخواهند ادعای خود را از این راه ها اثبات کنند، چه رسد به کسانی که بخواهند از این راه ها حقانیت خودشان را به اثبات برسانند. در جای خود بیان شده، جتی کسانی که به چنین راه هایی متوسل می شوند، خود نیز می دانند این امور یا از دسیسه های شیطان است یا از خواب های پریشان یا اوهام شیطانی، و اگر بنا بود امثال چنین چیزهایی مورد اعتماد واقع شود، لازمه آن، پذیرش خبرهایی است که یا یکدیگر را نفی می کنند یا لازمه راست بودن یکی، دروغ بودن دیگری است. 8- تکیه کردن بر مبانی غلط، مثل شویه های صوفیه یا دانش هایی که از جهان خارج به اسلام وارد شده است؛ در این رابطه از حضرت امام هادی علیه السلام روایت شده است که فرمودند: «لا تَلتَفِتُوا إِلی هؤُلآءِ الخَدّاعِینَ فَإِنَّهُم خُلَفآءُ الشَّیطانِ وَ مُخَرِّبُوا الدِّینِ، یَتَزَهَّدُونَ لِرَاحَةِ الأَجسامِ وَ یَتَهَجّدِونَ لِصَیدِ الأَنعَامِ، یَتَوَجَّعُونَ عُمراً حَتّی یُدِیخُوا لِلإیکافِ حُمراً، لا یُهَلِّلُونَ إِلّا لِغُرُرِ النّاسِ، وَ لا یُقَلِّلُونَ الغِذاءَ الّا لِمِلأِ العَساسِ وَ اختِلاسِ قُلُوبِ الدَّفناسِ، یُکَلِّمُونَ النّاسَ بِإِملائِهِم فِی الحُبِّ، وَ یَطرَحُونَ بِأَذالِیلِهِم فِی الجُبِّ، أَورادُهُم الرَّقصُ وَ التَّصدِیَةُ، وَ أَذکارُهُم التَّرَنُّمُ وَ التَّغنِیَةُ، فَلا یَتَّبِعُهُم إلاَّ السُّفَهاءُ وَ لا یَعتَقِدُهُم إِلَّا الحُمَقآءُ، فَمَن ذَهَبَ إِلی زِیارَةِ أَحَدٍ مِنهُم حَیّاً وَ مَیِّتاً فَکَأَنَّما ذَهَبَ إِلی زِیارَةِ الشَّیطانِ وَ عِبادَةِ الأَوثانِ، وَ مَن أَعانَ أَحَداً مِنهُم فَکَأَنَّما أَعانَ یَزِیدَ وَ مُعاوِیَّةَ وَ أَباسُفیانَ؛ به این حیله گران توجهی نکنید که اینها جانشینان شیطان و ویران کنندگان دین هستند؛ برای اینکه به راحت تن برسند، نمایش زهد می دهند و برای صید کردن مردم، شب زنده داری کرده و نماز شب می خوانند؛ عمری را به درد و رنج می گذارنند تا از دیگران در جهت اهداف خود سوء استفاده کنند. آنان جز برای فریفتن مردم تسبیح و تهلیل نمی کنند و جز برای پرکردنِ کاسه خود و ربودن دل های احمقان، تظاهر به حکم غذایی نمی کنند، آنان با مردم از عشق سخن می گویند؛ اما چنان گمراهشان می سازند که آنان را در چاه می افکنند، وِردشان رقص و کف زدن و ذکرشان غنا و ترنّم است. جز سفیهان از آنان پیروی نمی کنند و جز احمقان به آنان معتقد نمی شوند، پس هر کس به زیارت و دیدار مرده یا زنده ی آنان برود، گویا به زیارت و دیدار شیطان و پرستش بت ها رفته است و هر کس به یکی از آنها کمک کند گویا به یزید و معاویه و ابوسفیان یاری رسانده است». در اینجا مردی از اصحاب به آن حضرت عرضه داست: «حتی اگر چنین کسی معترف به حقوق شما باشد»؟ اما به گونه ای شبیه غضب به او نگریست و فرمود: «دَع ذا عَنکَ، مَنِ اعتَرَفَ بِحُقُوقِنا لَم یَذهَب فِی عُقُوقِنا، أَما تَدری أنَّهُم أَخَسُّ طَوائِفِ الصُّوفِیَّةِ، وَ الصُّوفِیَّةُ کُلُّهُم مُخالِفُونا وَ طَرِیقَتُهُم مُغایِرَةٌ لِطَرِیقَتِنا، وَ إِن هُم إِلّا نَصاری أَو مَجُوسُ هذِهِ الأَمَّةِ؛ اُولئِکَ الَّذِینَ یَجهَدُونَ فِی إِطفاءِ نُورِ اللهِ بَأَفواهِهِم وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو کَرِهَ الکافِرِونَ؛ دست از این سخنان بردار، کسی که به حقوق ما اعتراف داشته باشد، در راه آزار ما گام بر نمی دارد، آیا نمی دانی که آنها از پست ترین طایفه های صوفیه هستند و تمام طایفه های صوفیه از مخالفان ما و راه آنها مخالف با راه و روش ما؟ آنها چیزی جز نصاری یا مجوس این امت نیستند؛ کسانی که تلاش می کنند با دهان خود نور خدا را خاموش سازند؛ ولی خدا نور خود را کامل می کند، هرچند کافران خوش نداشته باشند». (4)   منشأهای تأثیر ادعای مهدویت بر توده های مردم سومین نکته این است که بدانیم چه چیزهایی منشأ تأثیر این نیروهای تاریک بر توده های مردم هستند؟ الف) نادانی و زیاده روی در تکیه بر ترغیب و دور کردن جهان تزاحم از اسباب و عوامل طبیعی و تفسیر پدیده های جهان هستی بر مبنای حدس و گمان. ب) فقر، البته فقر به خودی خود منشأ نیست؛ بلکه احساس فقر و مظلومیت و ناکامی و گذاشتن همه اینها به حساب دین یا انداختنِ گناهِ سیستم سیاسی به گردن دین و احساسات موهوم نفسانی، منشأ هستند. جنبه منفیِ احساس فقر، گاه منشأ نفوذ این فکر می شود؛ کاری که یا از راه خریدن انسان ها با پول حاصل می شود، یا فر عاملی می شود تا ارتباطات روحی دروغینی شکل بگیرد و لو به این شکل که انسان های فقیر را با این تفکر (ادعای مهدویت) تخدیر کنند، یا در اثر ناکارآمدیِ اسباب طبیعی در برابر فقر برای غلبه بر آن، به عوامل ماورایی یا عوامل طبیعی متوسل شوند یا برای مبارزه با فقر به دنبال یک قهرمان رؤیایی بگردند. ج) برانگیختن پیام بدگمانی و کافر پنداشتن دیگران و رنگ حماسی بخشیدن به این پیام، به کار بردن هاله ی قداست برای خود و توزیع نمادهای سمبلیک بین وابستگان. د) به کار بردن شیوه های جذاب در پیام و فرهنگ؛ مقولاتی از قبیل فناء فی الله، بازگشت به خدا، عین الیقین، حق الیقین و ... که بعضی از اینها اگر چه مطالب درستی هستند؛ اما به کمترین بهایی هزینه شده و بر اساس عرفانی ناردست به کار برده می شوند یا به وسیله ی مبالغه در محبت اهل بیت: تا حدّ اعتقادات باطنیه.(5) هـ) ویران کردن برنامه ریزی شده شخصیت مردم به لحاظ افکار، اعتقادات، ارزش ها و رفتار که از راه تکرار و تقلید، به کار بردن شیوه های عقل جمعی، تسلیم و اطاعات کورکورانه، تلقین و خلق روح سرکشی در برابر جریانات فکری انجام می شود. ز) دور کردن مردم از علما و ایجاد روح کراهت و دشمنی با آنها و بلکه مباح دانستن خون علما به وسیله سیاه نمایی چهره ی آنان، به این بهانه که آنها مانع از ظهور امام زمان علیه السلام هستند یا کشتن آنها موجب تعجیل در ظهور آن حضرت می شود. 7- دوگانگی در عمل؛ از یک طرف مردم را به انجام آداب و رسوم من درآوردی دعوت می کنند و از طرف دیگر، تکالیف شرعی را به بهانه اینکه اینها تکالیف ظاهری هستند و باید باطن شریعت را دریافت، تعطیل می کنند؛ بلکه بعضی از آنها پا را فراتر نهاده و در ارتکاب محرمات به جایی رسیده اند که حلالی بدیهی را حرام و حرام را حلال کرده اند.   آثار منفی ادّعای مهدویت چهارمین نکته این است که بدانیم این ادّعاها چه پیامدهایی دارد: الف) دروغ. ب) به نادانی انداختن. ج) بی ارزش کردن حق. د) هرج و مرج. هـ) پنهان کاری و مخفی کردن شیوه و رفتار و اندیشه. و) نیرنگ، گمراهی و حماقت. ز) غلو.   انگیزه های انحراف پنجمین نکته، شناخت انگیزه های این انحراف است از جمله: الف) انگیزه روحی و عاطفی. ب) انگیزه فلسفی و انحراف در فکر. ج) انگیزه سیاسی، گاهی به صورت نفوذ دستگاههای بیگانه که با انگیزه های متعدد صورت می پذیرد؛ گاه از راه ایجاد دشمنی و اختلاف؛ گاه برای در تنگنا قرار دادن مذهب شیعه؛ گاه به صورت ایجاد گروههای فشار در برابر مواضع شیعی؛ گاه به صورت تحریک از طرف حکومت های داخلی با هدف های گوناگون همچون سرگرم کردن مردم، برداشتن مخالفان از سر راه و توجیه کردن شکست های خود. د) انگیزه مادی، کسب شهرت و به دست آوردن منافع دنیوی. هـ) عجله کردن و نداشتن صبر و راه افتادن به دنبال به دست آوردن شور و تحرّکی -اگر چه خیالی- در قضیه مهدویت.   راه کارهای درمان انحراف ششمین نکته، پیدا کردن راه کارهایی است که ممکن است درمان کننده این انحرافات باشند، از جمله: الف) تکیه کردن بر دانش: 1- آگاهی از حرکت های انحرافی موجود در تاریخ. 2- دانش و بیداری در فهم جریان مهدویت و دانستن وظایف و کیفیت انتظار. ب) تکیه بر مبنای عدم اعتماد به افکار مخفیانه، دور از ذهن، غیر متعارف و موهوم؛ نیز دوری از حرکات و رهبری های مشکوک و مجهول و رفتارها و دیدارهای مخفیانه. ج) اعتماد بر اصالت عمل شرعی و پذیرش این قانون که (بندگی خدا با نافرمانی خدا قابل جمع نیست)؛ یعنی راهی که در آن گناه باشد، هرگز نمی تواند انسان را به خدا نزدیک کند. پس مسائل اثبات شده ی شرعی همچون نماز، روزه، امر به معروف و نهی از منکر، دوری از گناهان -همچون ضرر رساندن به خود بدون مجوز شرعی - تنفر داشتن از اندیشه تروریستی - که برای مباح کردن خون دیگران دست به تکفیر می زنند - و خودداری از ریختن آبروی مردم، اینها همه از اصول مسلم است و باید در قانون گذاری اجرا و تأیید رعایت شود. د) بر حذر بودن از رفتا و پیام و شیوه ی صوفیان. هـ) اعتراف به اینکه فکر شیعی با برنامه، اصیل و ریشه دار بوده و از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تاکنون امتداد داشته است و این راه را شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و عترت طاهره علیهم السلام ترسیم کرده اند و در نتیجه، عدم پذیرش چیزهای ناشناخته و اندیشه های ناقص و عقیم، و باور این نکته که ما در زمانی به سر می بریم که بین گذشته ای آشکار و آینده ای از پیش تعیین شده و روشن قرار دارد. پس هر جهت گیری باید بر اساس سنجیده شود؛ اما چیزهای مجهولی که نه فقهِ ریشه داری دارد و نه اندیشه مشخصی و دارای برنامه تکامل یافته و ثابتی است، نمی تواند مورد پذیرش و اعتماد قرار گیرد. و) پذیرش فرهنگِ طردِ مدّعیانی که ادعای داشتن علم لدنّی یا آگاهی از دانش های غیر متعارف را دارند و انتخاب نکردنِ راه هایی که به لحاظ عقلی و عقلایی و دینی متعارف نیستند. ز) اشاعه این فرهنگ که جریان مهدویت شخصی و جناحی نیست و نباید به نفع قالب ها و چهارچوب های فردی و شخصی مصادره گردد.   نویسنده: سید احمد اشکوری مترجم: کاظم حاتمی طبری پی نوشت ها :   1- مصباح المتهجد: 411 ح (536/146). 2- بقره: 85. 3- آل عمران: 7. 4- شیخ حُرّ عامِلی، الإثناعشریّه، 28 و 29. 5- فرقه ی اسماعیلیه ی باطنیه اصحاب ابو محمد بن عبدالله درزی؛ این مذهب ابتدا در زمان فاطمیّونِ مصر در وادیِ تیم واقع در جنوب شرقی لبنان انتشار پیدا کرد. معجم الفرق الاسلامیة: 115 برای اطلاع از اعتقادات فاسد این فرقه، ر.ک: حاج میرزا حسین نوری، خاتمه ی مستدرک 134/1. (مترجم) منبع مقاله : اشکوری، احمد؛ (1390)، مبانی اعتقاد به مهدویت، کاظم حاتمی طبری، قم: مسجد مقدس جمکران، چاپ اول راسخون

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 745
زمان انتشار: 4 نوامبر 2014
| |
خانواده آسمانی،جلسه 168 ، 91/10/21

خانواده آسمانی،جلسه 168 ، 91/10/21

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی در این جلسه شعر مرحوم فیض را ادامه می‌دهیم: اگر در پرده دارد یار طرز مهربانی را                 من از عشقش انیس مهربانی کرده‌ام پیدا مسئله در پرده بودن طرز مهربانی خداوند، موضوع مهمی است که حکایت از مهربانی‌های پنهان خداوند با بنده‌اش دارد. گاهی پدر و مادر، مربی و استاد، روش‌هایی را با فرزند و متربی و شاگردشان در جهت رشد و پرورش او بر می‌گزینند که با میل ایشان سازگار نبوده و مخالفت می‌کنند. بچه تمایل به بازیگوشی و تنبلی دارد ولی والدین سعادت او را در نظر گرفته و واکسن زدن، درس خواندن و ... را به او تحمیل می‌کنند. در حال حاضر ما کمالاتمان را مدیون کسانی هستیم که در حق ما لطف کرده و ما را وادار به کسب کمالات نموده‌اند. انسان به خاطر میل به تنبلی نمی‌خواهد تحت روش، عبودیت و فرمانبرداری برود. چه بسا، بسیاری افراد آموزش‌ها و کسب مهارت‌ها و هنرهایی را آغاز می‌کنند ولی آن را به پایان نمی‌رسانند و از اینکه دیگران ایشان را ملزوم کنند خوششان نمی‌آید در صورتی که برای آن‌ها مفید است؛ «عسی أن تکرهوا شیئاً و هو خیرلکم» خداوند قرار است به هر یک از انسان‌ها فرمانروایی به اندازه همه دنیا بدهد، برای چنین سلطنتی ما باید در دنیا مورد تربیت رب قرار بگیریم. انسان در بهشت هر چه را که اراده کند خلق خواهد نمود بنابراین باید قدرت مدیریت داشته باشد. ما در دنیا باید اسم‌های خدا را دریافت کنیم؛ «کریم، عفوّ، غفور، مرتاح، جواد و رحمن و رحیم...» برای رسیدن به این اسماء باید تضاد در محیط وجود داشته باشد. مثلاً ما باید چیزی در اختیار داشته باشیم و در عین حال، دیگری به آن نیاز داشته باشد و ما از آن بگذریم تا با چنین تمرین‌هایی جود و کرامت را تجربیه، و اسماء آن‌ها را دریافت کنیم. خداوند برای ترغیب انسان، خودش را طرف ما قرار می‌دهد: «من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه...» باید توجه داشته باشیم در هر خیری که به دیگران می‌رسانیم در واقع با خدا مواجه هستیم. وقتی کسی ما را می‌رنجاند و ما نمی‌رنجیم مظهر نام «صبّار» می‌شویم کسی که می‌رنجد کوچک است و خودش را شناخته است. ما خوار و کوچک نیستیم و باید عظمت حقیقت خود را باور کنیم. البته کسی که جسارت کرده هم کار خوبی نکرده ولی ما نباید احساس حقارت کنیم. ما آن قدر بزرگیم که به ما آموخته‌اند بگوییم: «... ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الاخره» هر چند ما را در دنیا که پایین‌ترین مرتبه وجود است قرار داده: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم* ثمّ رددناه اسفل السافلین» (تین/4و 5) اما باید توجه کنیم که ما با عزت و شکوه و همراه خانواده آسمانی‌مان به زمین آمدیم. والدین زمینی ما واسطه به وجود آمدن بدن ما هستند ولی ما ذاتاً فرزند اهل بیت «علیهم‌السلام» هستیم و قیمت‌مان خیلی بالاست. باشگاه محل ضربه دیدن و کتک خوردن و در نتیجه قوی شدن است. روح هم همین طور است باید ضربه و شلاق بخورد تا بزرگ شود؛ «... و لنبلونّکم بشیءٍ مِّن الخوف و الجوع و نقصٍ مِّن الأموال و الأنفس و الثّمرات و بشّرالصابرین...» (بقره/155) باید ما را اذیت کنند تا با تغافل و تجاهل بزرگ شویم. امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» نصف شخصیت عاقل را تحمل و نصف دیگر را تغافل می‌دانند. «نفس ما قبر ماست» از وضعیت نفس خود چگونگی قبرمان قابل تشخیص است. اگر همین حالا با اهل بیت «علیهم‌السلام» هستیم می‌توان پیش‌بینی کرد که ایشان در قبر ما حضور خواهند داشت. اگر نفس ما پر از حساسیت و کینه باشد، قبرمان پر از مار و عقرب و ... خواهد بود. تا زمانی که متوجه نگردیم در باشگاه هستیم و دیگران را حریف تمرینی ندانیم و آن‌ها را جدی نگیریم بهشتی نمی‌شویم و به شادی و آرامش نخواهیم رسید. مهربانی پدر و مادر گاهی به صورت بوسه و نوازش است و گاهی در قالب سختی‌های درمان مانند تزریق آمپول و تیغ جراحی و ... در صورت اول واضح است و در صورت دوم مخفی و پنهان است. حتی به صورت سیلی زدن و محدودیتهای مختلف، همگی از مقتضیات محبت می‌باشد. کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ عاشقم بر لطف و بر قهرش به جدّ                  ای عجب من عاشق این هر دو ضدّ حضرت می‌فرمایند: چقدر عجیب است که خدا هر کاری با مؤمن می‌کند به نفعش است. «...و نبلوکم بالشّرّ و والخیر فتنه...» (انبیا/35) شما را با خیر و شر آزمایش می‌کنیم. کسی که نسبت به کارهای خدا غضبناک است نمی‌تواند به خدا نزدیک شود. دنیا خانه تضاد است و محل برخورد میلهای حیوانی با میلهای عقلانی و فوق عقلانی. کسی که می‌خواهد تا ابدیت با خانواده آسمانی‌اش باشد باید در ترجیح میل فوق عقل، موفق عمل کند. مربی ما «الله» و «اهل بیت» «علیهم‌السلام»، و باشگاهمان هم خداست و باید تمرین بندگی یعنی تربیت و بزرگ شدن بنماییم. هر عنوان و کمالی مستلزم تمرینهای زیاد یعنی بندگی است و فرمان برداری. ما باید تکلیف خودمان را روشن کنیم که می‌خواهیم بزرگ شویم یا نه. «توحید یعنی فقط خدا معشوق حقیقی است و می‌تواند ما را اشباع کند و به ما قدرت و عزت دهد و ما نباید در زمین دنبال عزت بگردیم. خداوند ما را بین عشق خود و بندگانش مخیر می‌کند تا ما را بیازماید که کدام را انتخاب می‌کنیم. تحویل گرفتن اهل زمین اهمیتی ندارد مهم این است که در آسمان ما را تحویل بگیرند و فاطمه زهرا «سلام الله علیها» برای ما مادری کند که عاطفه‌اش بی‌نهایت از مادران زمینی بالاتر است. خداوند به ما قدرت داده ولی ما بلد نیستیم استفاده کنیم. مخصوصاً خدا دیگران را با ما تندخو می‌کند تا قدرت ما را افزایش دهد: خلق را با تو بد و بدخو کند             تا تو را یکباره دل آن سو کند خدا بسیاری از انبیاء را یتیم می‌کند تا یاد بگیرند با خدا بزرگ شوند نه زیر دست پدر و مادر. ما بی‌کس نیستیم. ما با همه کسمان که خدا و معصومین «علیهم‌السلام» هستند پایین آمده‌ایم. باید با این‌ها شاد باشیم و لو بعضی از تعلقاتمان را هم از دست بدهیم. ما قرار نیست از زمین تغذیه شویم. «لا حول و لا قوه الا بالله» «لا مؤثر فی الوجود الا الله» «لا حبیب الا هو» خداوند شرایط سخت انواع آزمایش را ایجاد می‌کند تا ببیند ما می‌توانیم با داشتن و او شاد و آرام باشیم یا نه. درباره جهادگران می‌فرماید: «... و الذین قال لهم الناس إن الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم إیمانا...» (آل عمران/173) هنگامی که به ایشان گفته می‌شود مردم علیه شما جمع شده‌اند ایمانشان افزایش می‌یابد. در زمان دفاع مقدس، این معجزه رخ داد مانند اصحاب عاشورا. همه چیز را زیبا دیدند: «.. و ما رأیت إلاّ جمیلا» «قال الذین یظنّون أنّهم مّلاقوا الله کَم مِّن فئه قلیله غلبت فئه کثیره بإذن الله...» (در پاسخ کسانی که تعداد دشمنان را زیاد اعلام کردند) گفتند کسانی که می‌دانستند با پروردگارشان ملاقات می‌کنند، گفتند: چه بسا گروه کوچکی که بر گروه بزرگ پیروز شدند البته به اذن پروردگار. در جای دیگر از سه هزار فرشته و پنج هزار فرشته سخن گفته که به کمک جهادگران فرستاده است. وقتی قرار است با شهادت به نزد خدا برویم از چه چیزی بترسیم؟ خداوند عمداً سرپرست بعضی‌ها را از آن‌ها می‌گیرد تا به همه بفهماند که روزی‌دهنده خداست و هر کس را بخواهد وسیله رساندن آن قرار می‌دهد. شبیه خدا شدن نیاز به تراشیده شدن دارد. خداوند انسان را از «طین لازب» یعنی ماده چسبیده خلق کرده، منی نجس انسان در رحم مادر با تخمک او لقاح یافته و ملائکه روی آن کلی کار می‌کنند تا انسان زیبا به وجود بیاید، ما هم باید در برخورد با تضادها شکل مناسب بگیریم. این تراش دادن‌ها عین مهربانی است. خداوند بلاها را در هاله‌ای از نعمت به سوی بنده می‌فرستد زیرا قصد آمادگی ما برای حیات جاودانی به بهترین شکل را دارد. کسی که مفهوم طرز مهربانی خدا را بفهمد وجودش سرشار از عشق به خدا می‌شود و دچار حسادت، کینه، تندخویی، رنجیدن و رنجاندن و ... نمی‌گردد. کسی که ممکن است گناه بکند ولی به خدا دلخوش است بهتر است از کسی که گناه نمی‌کند و از خدا ناامید و غمزده‌است. کسی که می‌تواند در حوادث، «این نیز بگذرد» را بگوید و مشتاق ملحق شدن به خانواده آسمانی‌اش باشد، خدا و اهل بیت «علیهم‌السلام» دریایی از گناه او را اصلاً نمی‌بیند.‌ چه دلنشین است که انسان صبح چشم بگشاید و به خدا و معصومین «علیهم‌السلام» سلام عرض کند؛ این نشانه صمیمیت و ابراز دلتنگی و اشتیاق به دیدار است. در دیدار برادران ایمانی هم شایسته است هر بار با هم ملاقات می‌کنیم سلام کنیم ولو پی در پی؛ «... إلاّ قیلاً سلاماً سلاما» مرحوم آشیخ مجتبی بعد از نماز به هر کدام از معصومین که سلام می‌کردند با آن‌ها گرم صحبت هم می‌شدند. ما باید باور کنیم که ایشان هر لحظه رو در روی ما هستند و هر وقت اراده کنیم می‌توانیم به آن‌ها سلام کرده و سخن بگوییم؛ «والله» که آن‌ها شنیده و پاسخ می‌دهند. با فرشتگان و شهدا هم می‌توانیم رابطه برقرار کنیم. برای خوشنودی آسمانی‌ها می‌توان صلوات فرستاد و از آن بالاتر صلوات را برای خوشنودی خدا هم می‌توان فرستاد. ما باید عرضه خنداندن خدا را داشته باشیم خدا حقیقتاً می‌خندد همانطور که متأسف و ناراحت می‌شود؛ «فلمّا آسفوانا انتقمنا...» ما را به تأسف واداشتند و ما انتقام گرفتیم. ممکن است ما با گناه خدا را ناراحت کنیم ولی می‌توانیم با کار خیر جبران کنیم؛ «إنّ الحسنات یذهبنّ السّیئات» خداوند ما را توانمند کرده، نه عاجز و ذلیل. امام علی «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «من احبّ أن یعلم کیف منزله عندالله فالینظر کیف منزله الله عنده...» کسی که دوست دارد بداند نزد خدا چه جایگاهی دارد بنگرد که خداوند جایگاهش در نزد او چگونه است. خیلی شرافت می‌خواهد کسی برایش مهم باشد که در آسمان چه جایگاهی دارد و دائماً دغدغه نگرش زمینی‌ها به خودش را ندارد. سپس در ادامه حدیث چگونگی تشخیص منزلت خدا در قلبش را اینگونه بیان می‌فرمایند: «...فانّ کلّ من خیّر له امران امرالدّنیا و امر الآخره، فاختار امر الآخره فذلک الذی یحبّ الله و مَن اختار امرالدنیا فذلک الذی لا منزله لله عنده» پس هر گاه بین دو امر مختار شود؛ امر دنیا و امر آخرت، پس امر آخرت را برگزیند پس این کسی است که خدا را دوست دارد و اگر امر دنیا را اختیار کرد این کسی است که خدا نزد او منزلتی ندارد. یعنی وقتی صدای اذان را شنیدی آیا نماز را به کار دنیایی که مشغول آن هستی ترجیح می‌دهی؟ ما در روابط زمینی هم علاقه را از همین ترجیح دادن‌ها و تلاش برای حل مشکلات افراد و ... تشخیص می‌دهیم. ملاک بزرگی است. خداوند برای اینکه ما را به برطرف کردن نیاز دیگران ترغیب کند خودش را پایین آورده و می‌فرماید: «چه کسی به من قرض می‌دهد؟» آیا زمان جنگ حاضریم به خدا (لشکر خدا) کمک کنیم؟ کسی که خدا را دوست دارد همانطور که خدا دستور داده و می‌پسندند با دیگران رفتار می‌کند. بهترین ملاک رضایت خداست برای کسی که عاشق خداست گذشت کردن از دیگران به عشق خدا خیلی راحت، بلکه شیرین است. خیلی بدبختیم اگر فکر کنیم غیر از خدا با کس دیگری طرف هستیم. همه بندگان خدا صرف نظر از کارهایشان نزد خدا قیمت دارند ما هم باید همینطوری آن‌ها را دوست بداریم. ما باید تمرین کنیم که از نگاه خدا به بندگان او بنگریم.   والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 91
زمان انتشار: 21 می 2014
| |
داستانی مستند برگرفته از آیات قرآنی

بوی خوش گل مریم

داستانی مستند برگرفته از آیات قرآنی

یا هادی المضلمین «فبشر عباد الذین یستعمون القول فیبعون احسنه» خدایا با اینکه خسته ام از نوشتن های بی ثمر، دوباره دست به قلم می شوم تا مطالبی را روی کاغذ بیاورم، حداقل ثمرش این است که اندکی از آلام روحی ام کاسته می شود.  بارالها، قرآن بر سر سفره عقد، تا کی؟ قرآن بر سر مسافر، تا کی؟ قرآن در گورستان، تا کی؟ قرآن در نمایشگاه، تا کی؟ پس قرآن در زندگی، از کی؟ از آنجایی که یکی از دغدغه های مسئولین و مردم انقلابی ما موضوع تهاجم فرهنگی است، و این موضوع و نگرانی به حق هم می باشد. اما اگر روح معارف قرآن و کلام معصومین علیهم السلام در جان مردم ریشه دوانیده شود، هیچگونه تهاجمی حتی از نوع فرهنگی هم نمی تواند تزلزلی در آنها به وجود آورد و مانند نخل های استوار بم پس از آن لرزش مهیب همچنان استوار می مانند. همه ما می دانیم «قرآن» یک معجزه «فرهنگی» است برای تمامی اعصار و زمان ها با انتقال مضامین والای اخلاقی در غالب داستان و «قصص» بنده هم با تأسی به این روش به نقل داستان و حکایتی می پردازم امید آنکه مفید واقع شود. انشاءالله «و اما حکایت» «در دوران نوجوانی اش گاهی اوقات دور از چشم پدر، ترانه های موسیقی را شنیده و به حافظه اش سپرده و در غیبت معلمین برای بچه های کلاس اجرا می نمود و مورد استقبال آنها قرار می گرفت. تا اینکه سال 57 انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و او سر کلاس «پرورشی» که به تازگی به کلاس های درس اش اضافه شده بود، با آیه ای که در ابتدا آمده «فبشر عباد الذین یستمعون القول و فیتبعون احسنه» آشنا شده و تنها توشه اش از دوران تحصیل شده، ازدواج نمود. با شنیدن این آیه شریفه دانه ای از نور در قلبش کاشته شد و ذائقه شنوایی او از شنیدن ترانه های موسیقی به شنیدن تلاوت قرآن و کلام معصومین علیهم السلام تغییر کرده و نسبت به این موضوع اهتمام می ورزید.  در سال 72 یکی از خانم های همسایه از او خواست به او و یکی دو نفر دیگر از همسایه ها قرآن بیاموزد، او که قرائت قرآن را تجربی و از طریق شنیداری آموخته بود این امر را نمی پذیرفت. لکن دست تقدیر الهی او را که بیش از همه محتاج تربیت قرآنی بود به آموزش قرآن هدایت نمود و به اصطلاح «معلم قرآن» شدم و آنچه را که طی سال ها از طریق صدا و سیما و منابر و مساجد از «اهل علم» شنیده بودم به دیگران انتقال می دادم، این موضوع در زوایای زندگی من تأثیرگذار شده بود و مرا مورد خطاب این آیه قرار می داد، «لم تقولون ما لا تفعلون» مگر نه اینکه حج زندگی است، و صدیقه طاهری علیها السلام می فرماید: «و خداوند حج را برای برپایی و استواری دین قرار داد.» و مگر نه اینکه حج تمام می شود با لقاء و ملاقات امام علیه السلام. پس اگر جامعه اسلامی ما روح حج را در زندگی خود پیاده کنند، به وصال آن یار سفر کرده و یوسف گمگشته خواهند رسید، و الا در غیر اینصورت انتظار فرج «موعود»، «مصلح جهانی» «منجی بشریت»، جز ادعایی کذب چه معنایی خواهد داشت؟ دختری افغان که اغلب اوقات برای تهیه «یخ» مصرفی روزانه خود و کمک هایی دیگر به درب منزل ما مراجعه می کرد. روزی طلب فرش نمود. بنده این قضیه را پی گیری نموده و متوجه شدم سطح خانه آنها تنها از یک قطعه فرش کمتر از یک متر مربع که نخ نما شده و قطعاتی موکت کهنه پوشیده شده با همسر و فرزندانم موضوع را در میان گذاشته با خانواده ام با استدلال به آیه شریفه «ان الله اشتری من المۆمنین بانفسهم و اموالهم بان لهم الجنه» و آیه شریفه «لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون» و اینکه قرآن می فرماید «ولا تیممو الخبیث» آنها راضی شدند و همکاری نمودند تا فرش اتاق پذیرایی خود را که بهترین بود به این خانواده تقدیم نمائیم، او که همواره سوز اصلاح داشت شکع وجودش ذوب می شد تا اینکه اطرافیان متوجه شدند.  در روز دوشنبه نوزدهم تیر ماه سال 1374 با همراهانش وارد اتاق آقای دکتر طریقتی، استاد روانپزشکی دانشگاه تهران شدند. آقای دکتر که با چهره رنگ پریده، چشمان گود افتاده از فرط بی خوابی و گونه هایی برآمده از فرط لاغری او مواجه شد. پرسید چیه؟ چه خبره؟ برادرش که همراه او بود زیر لب گفت: «مذهبی ی»، القصه اینکه پس از مدتی با طی مسافت خیابان های منتهی به بیمارستان روانپزشکی «میمنت» با شاخه گلی خوشبو و ناآشنا در دست که دلش می خواست بوی خوش آن به همه مردم برسد، برای اولین بار در بیمارستان بستری شد.  زمانی که برای هفتمین بار در بهمن ماه 1387 این تجربه تکرار شد به جهت دل نوشته ی بود که آن را اظهار نموده بود.  به این مضمون: «بسم رب الشهداء و الصدیقین» «روح منی خمینی»، «بت شکنی خمینی» این غریو فریادی بود که در آن سال ها از حلقوم خیلی ها و من هم که در اوج نوجوانی و شور بودم شنیده می شد، ولی امروز پس از گذشت سی سال از آن واقعه با شکوه که حیات معنوی خود را مرهون دم مسیحایی آن پیر فرزانه و خون شهیدان بزرگوار می بینم از اعماق وجود فریاد می زنم. راستی چه شد؟ که آنگونه شد. جمهوری اسلامی، آری حکومت خودکامان، هرگز و چه شده است که اینگونه شده است؟ شاید شعارهایمان به این صورت درآمده است: کمک به زن جوان زیر آوار مانده زلزله بم، آری کمک به زن های جوان آشیان ویران شده حوادث روزگار، هرگز اشک و اندوه برای جوانان قربانی خوابگاه، آری اندوه و تأسف برای جوانانی که وقتی پاسخ مثبتی به نیاز طبیعی خود نمی بینند و قربانی می شوند، هرگز گذشتن از آداب و رسوم و دفن دسته جمعی قربانیان زلزله برای حفظ بهداشت محیط زیست، آری گذشتن از آداب و رسوم برای ازدواج جوانان و حفظ بهداشت و عفت عمومی جامعه و سلامت روانی آنها، هرگز سفر به عتبات، زیارت عاشورا، عزاداری، آری پاسخگویی به استنصار و یاری طلبی او در معاملات و تعاملات، هرگز سفرهای مکرر عمره و تمتع، آری                                         روح حج در زندگی، هرگز ندبه، آری                                                                       طلب، هرگز مگر نه اینکه حج زندگی است، و صدیقه طاهری علیها السلام می فرماید: «و خداوند حج را برای برپایی و استواری دین قرار داد.» و مگر نه اینکه حج تمام می شود با لقاء و ملاقات امام علیه السلام. پس اگر جامعه اسلامی ما روح حج را در زندگی خود پیاده کنند، به وصال آن یار سفر کرده و یوسف گمگشته خواهند رسید، و الا در غیر اینصورت انتظار فرج «موعود»، «مصلح جهانی» «منجی بشریت»، جز ادعایی کذب چه معنایی خواهد داشت؟ قال الصادق علیه السلام : کونوا دعاه الناس به غیر السنتکم او که با بی بضاعتی علمی اش همواره، سوز اصلاح داشت و در «طلب اصلاح» بود.  از آنجایی که یکی از دغدغه های مسئولین و مردم انقلابی ما موضوع تهاجم فرهنگی است، و این موضوع و نگرانی به حق هم می باشد. اما اگر روح معارف قرآن و کلام معصومین علیهم السلام در جان مردم ریشه دوانیده شود، هیچگونه تهاجمی حتی از نوع فرهنگی هم نمی تواند تزلزلی در آنها به وجود آورد و مانند نخل های استوار بم پس از آن لرزش مهیب همچنان استوار می مانند برایش موقعیتی پیش آمد تا حرفی برای گفتن داشته باشد. او با استناد به این موضوع که افراد چاق و یا لاغر با پیروی از کتاب «معجزه ای برای چاق ها و لاغرها»، تألیف دکتر کرمانی و پیروی از برنامه غذایی ارائه شده مناسب حال هر فردی به وزن متعادل می رسند و به اندام ها و پیکرهای مناسب و متعادل می رسند. و از آنجایی که «بنی آدم اعضای یک پیکرند»، جامعه ای نامتعادل با پیروی از کتاب «معجزه ای برای همه انسان ها در همه زمان ها»، یعنی «قرآن کریم» و عمل به دستورات آن برای فقراء و اغنیاء، با همسران و بی همسران، به تعادل رسیده، به همین منظور وزن خود را از نود و سه کیلوگرم در طول مدت یکسال به شصت و یک کیلوگرم رساندم تا بتوانم این موضوع را به طور عملی به اثبات رسانده و سخنی برای تبلیغ قرآن داشته باشم و خود این موضوع بهانه ای شد تا بار دیگر در بیمارستان روانپزشکی «میمنت» در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان سال 1384 بستری شوم و سندی دیگر در پرونده پزشکی ام ثبت شود.  لکن گله ای نیست، چرا که : «عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم».    و در آبان ماه سال 88 برای هشتمین بار در بخش اعصاب و روان بیمارستان بستری شدم به جهت اینکه از «لیلا» خواهرزاده ام که سال ها پیش همسرش مرحوم شده بود و یک فرزند دختر داشت، برای همسرم خواستگاری نمودم.  و شاید نهمین بار هم به جهت نوشتن این مطالب باشد و تشخیص این موضوع بر عهده خوانندگان این مطالب می باشد و اما شاخه گل ناآشنا. امروز پس از گذشت سال ها از آن روزها بوی خوش «گل مریم» برایم یادآور خاطره آن روز است. و این شاخه گل را به همه عاشقان «عدالت» تقدیم می کنم.  والسلام سیده مرضیه غفوری 1/5/91 اول رمضان المبارک 1433 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed