www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 7034
زمان انتشار: 24 می 2017
| | | |
دعوا بین فرزندان

دعوا بین فرزندان

فرزندان کوچکم زیاد با هم دعوا می کنند. چه کار کنم؟ برگرفته از سخنان استاد در برنامه پرسمان مورخ 10 اردیبهشت در شبکه قرآن سیما پاسخ را در فایل صوتی زیر بشنوید. https://telegram.me/porsemantv8

صوت

1 - دعوا بین فرزندان

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 5801
زمان انتشار: 27 نوامبر 2016
| |
اگر مقام محمود می خواهی، باید همین حالا از خود و خانواده ات شروع کنی

استاد محمد شجاعی

اگر مقام محمود می خواهی، باید همین حالا از خود و خانواده ات شروع کنی

یکی از شرایط داشتن مقام محمود، کسب این مقام در همین دنیاست که بیشتر باید از خود، خانواده و روابط  درست با مردم شروع کنیم.

شرافت انسانی که ما را به مقام محمود می رساند، این است که هر چه را ولی و امام ما قبول دارد، بپذیریم، و از هر چه او نمی پذیرد، متنفر باشیم. این تبعیت از رد و قبول معصوم (علیه السلام) در زیارت آل یاسین چنین آمده است: «والحق ما رضیتموه، و الباطل ما اسخطتموه= حق آن است که شما از آن راضی باشید و باطل آن است که شما از آن بدتان بیاید». در زیارت جامعه کبیره نیز می گوییم: «أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُكُمْ أَنِّی مُؤْمِنٌ بِكُمْ وَ بِمَا آمَنْتُمْ بِهِ، كَافِرٌ بِعَدُوِّكُمْ وَ بِمَا كَفَرْتُمْ بِهِ = خدا و شما را گواه مى گیرم كه من به شما ایمان دارم و بدان چه شما بدان ایمان دارید».  ما اقرار می کنیم و خداوند و ائمه را شاهد می گیریم و می گوییم، هر چه را شما قبول دارید، ما هم به آن ایمان داریم. این شرافت انسان را می رساند به جایی که بایستد در مقابل معصوم (علیه السلام) و خدا و اهل بیت را شاهد بگیرد و بگوید: خودتان می دانید که من دوستتان دارم و شما را قبول دارم. پس اگر معصومین (علیهم السلام) را اینطور قبول داری، آن وضع حجاب، برای تو و ناموست غلط است؛ آن آرایش سر و صورت غلط است؛ اگر تبعیت از معصومین (علیهم السلام) را قبول داری، طلا برای مرد حرام است؛ اگر اینها را قبول داری، باید روابط زن و شوهری را بطورکامل قبول و اجرا کنی؛ ارزش مقام همسرت را بدانی و به او احترام بگذاری و به 3 وظیفه «تأمین مادی، مهم تر عاطفی، مهم تر معنوی» عمل کنی؛ تحقیر و توهین حرام؛ به کار بردن کلمات محبت آمیز واجب؛ اگر نیش بزنی، قبر و قیامت نیش مار نصیبت می شود. ذره ای همسرت را تحقیر کنی، مچش را بگیری، نقطه ضعفی از او بگیری که بعداً بخواهی حالش را بگیری، خدا آبرویت را در این دنیا هم نبرد، در قیامت می برد. اینها درمورد پدر و مادر و فرزندت نیز صادق است.  در روایت داریم مردی که دست روی زنش بلند می کند، خداوند آبرویش را در محشر جلوی همه می برد. هم آبرویش را می برد و هم خوارش می کند. بی خودی دست روی بچه بلند کنی همین  نتایج را دارد.  به چه حساب دست روی بچه بلند می کنی؟ او بنده خدا است، امانت خدا است در دست تو؛ کتک می زنی به خاطر این که خشمت را خالی کنی؟ آتش دلت را بخوابانی؟ این آتش جهنم است و تو باید آن را خاموش کنی؛ نه این که آن را برافروزی. این آتش روز قیامت چهره ات را عبوس می کند، «یوماً‌ عبوساً قمطریراً»، همه چیزش شعور دارد، در آن روز می بینی، شرایط با تو بد می شود، آن جا فرشته ها بد نگاهت می کنند، اهل محشر بد نگاهت می کنند. پس عبوس نباشید. بعضی ها می گویند ما سیّد هستیم، جوشی هستیم، این توهین به سادات است. توهین به اهل بیت است، توهین به ژن رسول خدا است. اگر می گویی «امَنتُم بِه». یعنی آن چه که شما قبول دارید، قبول دارم. احکام شرعی را بپذیری و ترش نکنی. اگر خدا راضی است و اهل بیت چیزی را قبول دارند، رو ترش نکن؛ چون اگر ترش کنی به احکام خدا روترش کرده ای. توصیه شده، برای پدر و مادرت از جایت باید بلند شوی و بایستی؛ این دیگر ناراحتی ندارد، بلند شو بایست. آنها را ببوس، دست پدر و مادرت را ببوس، تکبر نکن. خانم در مقابل مَردت، در مقابل شوهرت، این قوانین را باید رعایت کنی. این ترش کردن ندارد که تکبّر کنی و شانه بالا بیندازی،. آقا! خانم شما این حقوق را دارد؛ فرزند شما این حقوق را دارد؛ ترش کردن ندارد، کسی که ترش می کند، یعنی ایمان ندارد. چند روز پیش خانمی برای مشاوره آمده بود، احکام اسلام را مسخره می کرد، می گفت که این چه قانونی است؟ آقایی هم بود، کلمه مزخرفی را در مورد آیات قرآن به کار برد؛ این ها چیست آخر؟ زن نصف مرد ارث ببرد؟ گفتم این را کی گفته است؟ خدا این ها را گفته و حرف خدا حساب و کتاب دارد. اگر گفته زن نصف مرد ارث می برد از این طرف هم گفته زن کار نکند، وظیفه ای ندارد، وظیفه شرعی مرد است که  کار کند. چند روز پیش آقایی آمده بود، می گفت: که من با خانمم شرط کردم باید کار کند، زنم چند وقت است سرکار نمی رود. این شرط بی معنی است، شرط غلط است، شرط نامشروع است. این آدم مُفت خور و تنبل است، برو سر کار، دو وعده کار کن. به حقوق زنت تکیه نکن.  زمانی است که خرجِ مردی نمی رسد، خانمش هم در کنار او کار می کند، با رفاقت و صمیمیت. مرد قدر کار خانمش را هم می داند، این خیلی خوب است. این خوب است که خانمی کار کند، مالش را هم بدون سرکوفت و منت خرج کند، من از این خانمها و آقایان خیلی سراغ دارم که هر دو کار می کنند و هیچ وقت در زندگی سر همدیگر منت نمیگذارند که بگویند:‌ من اینقدر خرج کردم، تو اینقدر خرج کردی. گاهی مرد می گوید من خواهش می کنم از شما، برای کمک به مخارجمان کارتان را تعطیل نکنید، ادامه بدهید، خوب است زن هم این را قبول می کند و با عشق انجام می دهد. انجام احکام بر ما سخت است که قرآن هم می فرماید، رعایت احکام به شما فشار می آورد به کدام بخش از وجود شما فشار می آورد؟ به حیوانیت شما. به «خودِ» انسانی شما لطمه نمی زند. اگر به خودِ‌ حیوانی ما فشار می آورد، بهتر است. چون اینطوری ما زودتر رشد می کنیم، انسان می شویم، بهشتی می شویم. چون خدا می فرماید این احکام را برای تو (یک زن یا مرد) نفرستاده ام، برای بخش انسانی تان فرستاده ام. اگر بخش حیوانی ناراحت می شود، بگذار بشود، در عوض در قیامت در جهنم نیستی تا چند قرن آخرتی طول بکشد و از جهنم دربیایی. آیا به خاطر چند روز دنیایی می خواهی چند قرن آخرتی در جهنم بروی؟ اگر مادر و پدرت به برادرت یا خواهرت بیشتر محبت می کنند، حسادت نکن، این حسادت است. این کار پدر و مادر نادرست است، اما تو نباید بسوزی. اصلاً هنر انسان این است که از جهنم رد شود و سالم بیرون بیاید. هنر این است که ما در معرض حسادت قرار بگیریم، اما حسودی نکنیم. باید طوری عمل کنیم که از صراط رد شویم، درحالی که همه جهنم ما را محاصره کرده است. ما نباید بسوزیم، باید رد شویم. انسان این گونه رشد می کند که  کسی باشد و تو را عصبانی کند و حسادتت را تحریک کند، اما تو حسود نشوی و نسوزی. یک کسی مثل جاری، باجناق، خواهر شوهر، برادر زن و ... همیشه هست که اعصابت را خرد کند، شما را اذیت  کند، این تو هستی که باید تحریک نشوی. اگر این کرامت خودت را بدانی که فرزند حضرت زهرا هستی، با دروغ هایی که دیگران می گویند، حتی اگر پدر و مادرت باشند، تو باید تحریک نشوی.  تو که جوهر و گوهرت بچه حضرت زهرا است، باید این آتش ها را در وجودت خاموش کنی. اگر دیر بجنبیم و متولد شویم به عالم دیگر، آن طرف، برای همین چیزهای هیچ و پوچ، قرن ها باید در جهنم برویم. پس خودمان را کوچک نکنیم.   مقام محمود 11

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top

2222 نکته در تربیت

بحث اصلی تعلیم و تربیت، ساختن انسان­هاست. پیامبران کار رسالت خود را از تعلیم و تربیت آغاز کردند.

کتاب حاضر گلچینی از 135 کتاب تربیتی و اخلاقی با ارزش که هر کدام جنبه‌های گوناگون تربیت را بررسی نموده که راهنمای مناسبی برای اولیا می باشد.

این کتاب شامل 160 موضوع تربیتی می‌‌باشد که در 26 فصل تنظیم شده است. آخرین فصل کتاب به وظایف فرزندان در قبال پدر و مادرها اختصاص داده شده تا آنان نیز به این امر مهم آگاهی یابند.

شناسه مطلب: 3660
زمان انتشار: 20 سپتامبر 2015
| |
محبت و عاطفه نسبت به خانواده در سیره امام باقر «علیه السلام»

زندگی امام، آینه تمام نمای زندگی شرافتمندانه انسانهای موحد و متعالی است. یکی از بارزترین ویژگیهای امام جامعیت اوست.

محبت و عاطفه نسبت به خانواده در سیره امام باقر «علیه السلام»

حضرت امام باقر علیه السلام به فرزندش فرمودند: «فرزندم از كسالت و اندوه بپرهيز كه اين دو، كليد هر شري هستند، زيرا اگر سست و تنبل باشي به اداي حق نخواهي پرداخت و اگر محزون و اندوهناك باشي، برحق، صبر پيشه نخواهي كرد.

محبت و عاطفه نسبت به فرزندان و اعضای خانواده در اوج رعایت ارزشهای دینی و الهی، چیزی است که تنها در مکتب اهل بیت به صحیح ترین شکل آن دیده می ‏شود. کسانی که از مکتب اهل بیت (علیه السّلام) دور مانده ‏اند، چه آنان که اصولا پایبند به دین نیستند و چه آنان که دین را از طریق غیر اهل بیت دریافت کرده‏ اند، در ایجاد تعادل میان عواطف و ارزشها گرفتار افراط و تفریط شده‏ اند. گروهی آنچنان دلبسته به فرزند و زندگی هستند که همه قوانین و ارزشهای دینی و اجتماعی را فدای آن می‏ کنند، و دسته‏ ای آنچنان گرفتار جمود و جهالت شده ‏اند که گمان کرده ‏اند، توحید و محبت به خدا مستلزم بی ‏عاطفگی و بی مهری نسبت به غیر خداست.این گروه دوستی و محبت زن و فرزند را عار می‏ دانند و در مرگ‏ عزیزانشان، حتی از قطره ‏ای اشک دریغ دارند، ولی در مکتب امام باقر (علیه السّلام) خبری از این افراط و تفریط ها نیست. گروهی نزد امام باقر (علیه السّلام) شرفیاب شدند و به خانه آن حضرت وارد گشتند.اتفاقا یکی از فرزندان خردسال امام باقر (علیه السّلام) مریض بود و آنان آثار غم و اندوه فراوانی را در آن حضرت مشاهده کردند.امام باقر از مریضی فرزند به گونه‏ ای نگران و ناراحت بود که آرامش نداشت.آن گروه با مشاهده این وضع با خود گفتند که اگر این کودک طوری بشود (بمیرد) ممکن است امام باقر (علیه السّلام) چنان ناراحت و غمگین شود و از خود عکس العملهایی نشان دهد که ما از ایشان انتظار نداشته باشیم.در همین اندیشه بودند که ناگهان صدای شیون شنیده شد و دانستند که کودک جان سپرده و اطرافیان بر او می‏ گریند، اما همچنان از وضع امام باقر (علیه السّلام) بیخبر بودند که ایشان با صورتی گشاده بر آنان وارد شد، بر خلاف آنچه قبلا از آن حضرت مشاهده کرده بودند. میهمانان گفتند: وقتی که ما وارد شدیم و حال مضطرب شما را دیدیم، ما نیز نگران وضع و حال شما شدیم! امام (علیه السّلام) فرمود: ما دوست داریم که عزیزانمان سالم و بی رنج و درد باشند، ولی زمانی که امر الهی سر رسید و تقدیر خداوندی محقق شد، خواست خداوند را می ‏پذیریم و در برابر مشیت او تسلیم و راضی هستیم. (17) این بیان، می‏ نمایاند که برخورداری از روحیه رضا و تسلیم به معنای کنار نهادن عواطف و احساسهای طبیعی نیست، بلکه عواطف در جای خود باید ابراز شود و در اوج ابراز عواطف انسانی، روحیه رضا و تسلیم در برابر حکم الهی را نیز باید حفظ کرد. رعایت حقوق و نیازهای روحی همسران زاهد نمایان و تنگ نظرانی که عبادت و تقوا را در انزوا و کسالت و جمود می ‏بینند و با ترک شؤون زندگی و رفتارهای اجتماعی در صدد راهیابی به مقامات معنوی هستند! واقعیات حیات را نادیده گرفته و به جای پیروی از تمامیت وحی، تشخیص های نادرست شان را، ملاک حق می‏ شمرند، تشکیل زندگی خانوادگی را مانع وصول به حق پنداشته و رعایت حقوق و نیازهای طبیعی و واقعی همسران را در خور دنیا گرایان می ‏دانند! و در جهت ضدیت با فطرت و طبیعت و نظام هستی بر می‏ خیزند، اما در مکتب اهل بیت (علیه السّلام) و در زندگی امام باقر (علیه السّلام) اثری از این گونه حرکتها نیست، بلکه هر حقیقتی در جای خود مورد توجه قرار گرفته است.از آن جمله نیازهای روحی همسران است که معمولا در نگاه انسان های سطحی مورد غفلت و بی مهری قرار می‏ گیرد، ولی در زندگی امامان (علیهم السّلام) به عنوان یک واقعیت مورد توجه بوده است. گروهی از مردم به حضور امام باقر (علیه السّلام) رسیدند، در حالی که امام خضاب (21) کرده بود. تازه واردان، از علت خضاب کردن آن حضرت، جویا شدند. امام (علیه السّلام) فرمود: چون زنان از آراستگی شوهر خویش شادمان می‏ شوند، من برای همسرانم خضاب کرده و خود را آراسته ‏ام. (22) عدم تحمیل ایده ‏های خویش بر همسران ایده های انسان بر دو گونه ‏اند: 1 ـ ایده‏ های اصولی و غیر قابل چشمپوشی، مانند پایبندی به اصول دین و واجبات و محرمات شرعی و نیز رعایت اصول اخلاق انسانی و...که انسان نسبت به چنین ایده ‏هایی نمی ‏تواند بی تفاوت باشد، چه در مورد همسر و چه دیگران. امر به معروف و نهی از منکر شامل چنین زمینه‏ هایی است و همه مردم در قلمرو مکتب وظیفه دارند که در مرحله نخست، اعضای خانواده خویش را به این ارزشها دعوت کرده و از ضد ارزشها بازدارند و در مرحله بعد همه افراد جامعه را امر به معروف و نهی از منکر نمایند. 2 ـ ایده ‏های فردی در مورد مسایل مختلفی که فراتر از حد وظایف ضروری است، مانند رعایت مستحبات و ترک مکروهات، و یا چشمپوشی از مباحات به منظور هدف و آرمانی خاص و ارزشمند . اهل تقوا و زهد، علاوه بر انجام وظایف واجب و ضروری، بسیاری از لذتهای دنیوی را ترک می‏ کنند و حتی از تجمل های مجاز و مباح نیز اجتناب می ‏ورزند. گاه موقعیت اجتماعی و سنی یک فرد، مستلزم رعایت مسایلی است که رعایت آنها بر دیگران و حتی همسران وی لازم نیست. در چنین مواردی، معمول انسانها سعی می ‏کنند تا ایده ‏های خود و شیوه زندگی خویش را بر دیگران و همسر و فرزندشان تحمیل کنند و شرایط و روحیات ایشان را در نظر نگیرند. در زندگی امام باقر (علیه السّلام) نه تنها چنین نقطه ضعف هایی دیده نمی‏ شود، بلکه خلاف آن قابل مشاهده است. حسن زیات بصری می ‏گوید: من به همراه یکی از دوستانم به منزل امام باقر (علیه السّلام) رفته، بر او وارد شدیم. برخلاف تصور خویش، آن حضرت را در اتاقی مفروش، آراسته و زینت شده یافتیم و بر دوش وی پارچه ‏ای به رنگ گلهای سرخ مشاهده کردیم. محاسن را قدری کوتاه کرده و بر چشمان سرمه کشیده بود. (باید توجه داشت که در آن عصر و محیط سرمه کشیدن مردان رایج بوده است) . ما مسایل خود را با آن حضرت در میان گذاشتیم و سؤالهایمان را پرسیدیم و ازجا برخاستیم . هنگام خارج شدن از منزل، امام به من فرمود: همراه با دوستت، فردا هم نزد من بیایید. گفتم بسیار خوب، خواهیم آمد. چون فردا شد، با همان دوستم به خانه امام رفتیم، ولی این بار به اتاقی وارد شدیم که در آن، جز یک حصیر، هیچ امکاناتی نبود و امام پیراهنی خشن بر تن داشت. در این هنگام امام به رفیق من رو کرد و فرمود: ای برادر بصری! اتاقی که دیشب مشاهده کردی و در آنجا نزد من آمدی از همسرم بود که تازه با او ازدواج کرده ‏ام و در واقع آن اتاق، اتاق او بود و لوازم آن نیز، لوازم و امکاناتی است که او آورده است. او خودش را برای من آراسته بود و من نیز می ‏بایست عکس العمل مناسبی داشته باشم و خودم را برای او بیارایم و بی‏ تفاوت نباشم. امیدوارم از آنچه دیشب مشاهده کردی، به قلبت گمان بد راه نداده باشی. رفیق من در پاسخ امام گفت: به خدا قسم، بدگمان شده بودم، ولی اکنون خداوند آن بد گمانی را از قلبم زدود و حقیقت را دریافتم. (23) آنچه از این حدیث استفاده می‏ شود، این است که امام از همسرش انتظار ندارد که چون او بر حصیر بنشیند و لباس خشن بر تن کند. امام با این که در قلمرو اعمال فردی خود، از تجمل پرهیز دارد، ولی در زندگی خانوادگی و حتی اجتماعی، عواطف و نیازهای روحی همسر و نیز شرایط و مقتضیات زمان را در نظر دارد و تجمل حلال را ممنوع نمی ‏شمارد و در مواردی لازم‏ هم می‏ داند. حکم بن عتیبه می‏ گوید: بر امام باقر (علیه السّلام) وارد شدم در حالی که اتاقش آراسته و لباسش رنگین بود، من همچنان به اتاق و لباس آن حضرت خیره شده بودم و نگاه می کردم.امام که آثار شگفتی را در من مشاهده کرده بود، فرمود: ای حکم نظرت درباره آنچه می ‏بینی چیست؟ عرض کردم: درباره عمل شما چگونه می ‏توانم داوری کنم (شما امام هستید و جز کار بایسته انجام نمی‏ دهید)، ولی در محیط ما، جوانان کم سن و سال چنین می ‏پوشند، نه بزرگسالان! امام فرمود: ای حکم، چه کسی زینت های الهی و خدادادی را ممنوع ساخته است! (پوشیدن این لباس زیبا و شیک، حرمت شرعی ندارد) ولی خوب است بدانی که این اتاق، از آن همسر من است و تازه با او ازدواج کرده ‏ام و تو می‏دانی که اتاق ویژه خود من چگونه اتاقی است. (24) صحبت و نصیحت با فرزندان امام باقر(علیه السلام) در فرصت های مناسب با فرزندان خود صحبت می كردند و گاهی به شكل گروهی و عمدتاً به شكل فردی به نصیحت آنها می پرداختند. اسماعیل بن خالد نقل می كند از امام صادق(علیه السلام) شنیدم كه فرمود: پدرم ما (فرزندان) را جمع می كرد و به ما می فرمود: ای فرزندان از تعرض نسبت به حقوق دیگران بپرهیزید، بر مشكلات و سختی ها صبر پیشه كنید و اگر خویشان، شما را به كاری كه ضررش برای شما بیش از نفعش باشد دعوت كردند اجابت نكنید.» (حلیه الابرار، ج 2، ص 126) از جمله سفارش های آن حضرت به فرزندش امام صادق(علیه السلام) این جملات است: «خداوند سه چیز را در سه چیز دیگر پنهان كرده است، رضایش را در اطاعت مخفی كرد، پس هیچ طاعتی را كوچك نشمار، شاید كه رضایتش در همان طاعت باشد، خشم و غضبش را در معصیت پنهان نمود، پس هیچ نوع معصیتی را كوچك نپندار، شاید كه غضبش در همان باشد و اولیاء خود را در میان بندگانش پنهان كرد، پس احدی از بندگان او را حقیر مدان كه شاید همان بنده، ولی او باشد.» (كشف الغمه، ج2، ص 360، سیره الائمه الاثنی عشر، ج2، ص 230-229). آن حضرت به فرزندش فرمود: «فرزندم از كسالت و اندوه بپرهیز كه این دو، كلید هر شری هستند، زیرا اگر سست و تنبل باشی به ادای حق نخواهی پرداخت و اگر محزون و اندوهناك باشی، برحق، صبر پیشه نخواهی كرد.» (همان، ص 344) سفیان ثوری نقل می كند كه امام صادق(علیه السلام) را ملاقات كردم و از او خواستم مرا نصیحت كند.. .آن حضرت فرمود: ای سفیان! پدرم مرا به سه چیز سفارش و از سه چیز برحذر داشت، از جمله آن سفارشات این بود كه فرزندم، هركه با رفیق بد همراه شود سالم نمی ماند و هركه در موضع اتهام رود مورد اتهام قرار می گیرد و هركه بر زبان خود كنترل نداشته باشد پشیمان می شود.» (الخصال، صدوق، ص 169).   پینوشت ها: 17ـ کان قوم اتوا ابا جعفر (علیه السّلام) فوافقوا صبیا له مریضا، فرأوا منه اهتماما و غما و جعل لا یقر، قال فقالوا: و الله لئن اصابه شی‏ء إنا لنتخوف ان نری منه ما نکره، قال: فما لبثوا ان سمعوا الصیاح علیه فاذا هو قد خرج علیهم منبسط الوجه فی غیر الحال التی کان علیها فقالوا له: جعلنا الله فداک لقد کنا نخاف مما نری منک ان لو وقع ان نری منک ما یغمنا فقال لهم: إنا لنحب ان نعافی فیمن نحب فاذا جاء امر الله سلمنا فیما یحب.عیون الأخبار، ابن قتیبه 3/66، بحار 11/ .86 18 ـ حضر ابو جعفر (علیه السّلام) جنازة رجل من قریش و انا معه و کان فیها عطاء فصرخت صارخة فقال عطاء: لتسکتن او لنجرعن قال: فلم تسکت، فرجع عطاء قال: فقلت لأبی جعفر (علیه السّلام) ان عطاء قد رجع قال: و لم؟ قلت صرخت هذه الصارخة فقال لها: لتسکتن او لنرجعن فلم تسکت فرجع فقال : امض بنا فلو انا اذا رأینا شیئا من الباطل مع الحق ترکنا له لم نقض حق مسلم، قال: فلما صلی علی الجنازة قال ولیها لابی جعفر: ارجع مأجورا رحمک الله فانک لا تقوی علی المشی فأبی ان یرجع، قال فقلت له: قد اذن فی الرجوع و لی حاجة ارید ان اسالک عنها فقال: امض فلیس باذنه جئنا و لا باذنه نرجع، انما هو فضل و اجر طلبناه فبقدر ما یتبع الجنازة الرجل یؤجر علی ذلک.بحار 46/301 ـ 19 ـ مذهب مرجئه از جمله مذاهب ساختگی و انحرافی است که معتقدان به آن چنان پایبند عمل نیستند و به ادعای ایمان، دلخوش می‏دارند و در روایات معصومین مورد لعن و نفرین قرار گرفته‏اند.ر ک: الفرق بین الفرق، مترجم 145 ـ 20 ـ دخلت علی ابی جعفر (علیه السّلام) و قلت له: جعلت فداک انی رجل ارید ان الازم مکة و علی دین للمرجئة، فما تقول؟ قال (علیه السّلام) : ارجع الی مؤدی دینک و انظر ان تلقی الله عز و جل و لیس علیک دین، فان المؤمن لا یخون.علل الشرایع 528، بحار 103/ .142 21 ـ خضاب، نوعی آراستن موها یا پوست بدن با تغییر دادن رنگ آن به وسیله حنا یا سایر داروهای رنگی است. 22 ـ عن ابی الحسن (علیه السّلام) قال: دخل قوم علی ابی جعفر (علیه السّلام) فرأوه مختضبا فسألوه فقال: انی رجل احب النساء فأنا اتصبغ لهن.بحار 46/ .298 23 ـ دخلت علی ابی جعفر (علیه السّلام) انا و صاحب لی فاذا هو فی بیت منجد، و علیه ملحفة وردیة، و قد حف لحیته و اکتحل، فسألنا عن مسائل، فلما قمنا، قال لی: یا حسن! قلت: لبیک قال : إذا کان غدا فأتنی أنت و صاحبک، فقلت: نعم جعلت فداک، فلما کان من الغد دخلت علیه و اذا هو فی بیت لیس فیه الا حصیر و اذا علیه قمیص غلیظ، ثم اقبل علی صاحبی، فقال: یا اخا البصرة! انک دخلت علی امس و انا فی بیت المرأة و کان امس یومها، و البیت بیتها، و المتاع متاعها، فتزینت لی، علی ان اتزین لها کما تزینت لی، فلا یدخل قلبک شی‏ء، فقال له صاحبی: جعلت فداک قد کان و الله دخل فی قلبی، فأما الآن فقد و الله اذهب الله ما کان، و علمت ان الحق فیما قلت.بحار 46/ .293 24 ـ دخلت علی ابی جعفر (علیه السّلام) و هو فی بیت منجد و علیه قمیص رطب و ملحفة مصبوغة قد أثر الصبغ علی عاتقه، فجعلت انظر الی البیت و انظر فی هیئته فقال لی: یا حکم و ما تقول فی هذا؟ فقلت: ما عسیت ان اقول و أنا أراه علیک، فأما عندنا فانما یفعله الشاب المرهق، فقال: یا حکم من حرم زینة الله التی اخرج لعباده؟ فأما هذا البیت الذی تری فهو بیت المرأة، و انا قریب العهد بالعرس، و بیتی البیت الذی تعرف.الکافی 6/446، بحار 46/ .292   راسخون

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 3110
زمان انتشار: 28 ژولیه 2015
| |
تشییع عبد فرار

تشییع عبد فرار

مرحوم علامه طباطبایی فرمودند: در زمان عارف کامل آخوند ملا حسینقلی همدانی، شخصی به نام «عبد فرار» که آدم بدی بود، در نجف بود. او وقتی در صحن وارد می شد، از بدیش بعضی ها می ترسیدند. مرحوم آخوند به او برخورد کردند و از او پرسیدند: اسمت چیست؟ او گفت: مرا نمی شناسی؟ من عبد فرار هستم.]بعد با خود گفت که آیا من[ از خدا فرار کرده ام یا از رسولش؟! صبح جان به جان آفرین داد و مرد.وقتی صبح، آخوند نزد شاگردانش آمدند، فرمود: یکی از اولیای خدا وفات کرده است، به خانه اش برویم. آمدند خانه ی آدم لات یعنی عبدالفرار، و همه تعجب کردند. آخوند در تدفین و تشییع جنازه شرکت کردند. بعد فرمودند: او وقتی بد بود که توبه نکرده بود. حال عبد فرار نصف شب توانست با توبه، همه ی گذشته ی خود را جبران کند.(1)                                      1. تربیت فرزندان ص 421- استاد حسین مظاهری منبع :400 موضوع 2000 داستان ،ج2 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تهذیب  

کلیدواژه ها: ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed