مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
وقتی صحبت از بهشت میشود و شرائط بهشت را عنوان میکنیم، یعنی بهشت حداقل جایی است که انسان در آن سالم و بی دردسر و بدون عذاب و غصه و ناراحتی زندگی میکند. این حداقل رفاه در بهشت است. حالا بالاتر از بهشت هم درجات اعلا برای انسان وجود دارد. اما این حداقلها را ما در حرکت به سمت آخرت باید حتماً بدانیم. در روایت داریم از نبی اکرم (ص) که خداوند هر عالم به دنیایی که جاهل به آخرت است را دشمن میدارد.
انسان جایی قرار است برود و در آن زندگی بکند که اصل حیات آنجا است و خداوند همه این دنیا را در مقابل آنجا بازیچه ای بیش نمیداند. برای همین فرمود:« وَلَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولَى= و حتما آخرت برای تو بهتر از دنیاست». رابطه ما با آخرت مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. یک جنین سالم در رحم مادر میداند که چه چیزی باید تهیه بکند و تهیه میکند و اگر نکند، به این معنی است که بیشعوری سلولی ایجاد شده - مثل موقعی که آدم سرطان میگیرد و سلولها شعور خودشان را از دست میدهند و بد عمل میکنند- وقتی که جنین بیشعوری سلولی داشته باشد و نداند که باید چه تهیه بکند، تأثیر آن، در موقع تولد و بیشتر بعد از تولد و در طول زندگیاش در دنیا دیده خواهد شد و سریع در دنیا حساب و کتاب و جزا داده خواهد شد. در رحم دنیا به آخرت هم همینطور است. حال ما چه بفهمیم آخرت چه هست و چه نفهمیم، این قانون اعمال میشود.
ذکر خدا در خلوت، عامل رقّت قلب است
حرکت دلی که تیز است و نرمی ندارد و در آن زمختی وجود دارد، موفق نیست. انسان باید بتواند در حرکت به سوی تولد، تیزیها و هاریها و تندیها و خشونتهای دلش را دور کند و خود را به شادی و آرامش برساند. امام باقر (علیهالسلام) میفرماید:«تَعَرَّض لِرِّقَۀِ القَلب بِکِثرَۀِ الذِّکر فِی الخَلَوات[1]= با ذكر بسیار (خدا) در خلوتها، رقّت قلب بجوی.»
«الذِّکرُ مِفتاحُ الأنس[2]= یاد خدا کلید انس است». پس ذکرخدا را باید در زندگی جدی گرفت. گاهی خدا را یاد میکنیم، اما منظور ما از این یاد کردن، سرویس دهی خدا به 4 بخش «گیاهی، جمادی، حیوانی و عقلی» ماست. یعنی معنویت مان به خدا، ماهیت کارگری دارد. یعنی یک معرفت انگلی است. میگوییم: ای خدا دوستت داریم، ای خدا بزرگی، جز تو چه کسی روزی ما را بدهد؟ اما باز هم خدا را فقط برای روزی رسانی میخواهیم. می گوییم: خدایا شکرت، دوستت دارم ای خدا، شکرت که این مشکل من حل شد. یعنی خدا ابزار است و خودش منظور نیست. تا شما این ذکر را در زندگیتان جدی نگیرید، یعنی خدا را مستقل از هر چیزی نخواهید یعنی با (لا إله إلا الله) پیوند نخورید، خدا برای شما فقط یک کارگر است. اگر هم معنویتی برای کسی حاصل میشود، باز معنویتهایش همه انگلی و تاجرانه است. اصلا با خود خدا و ائمه کاری نداریم. فقط برده وار و تاجروار با آنها ارتباط برقرار می کنیم که یک چیزی از آنها بکَنیم. خدا و امام زمان و چهارده معصوم هم همینطور هستند. ما اصلاً در زندگی خودمان رابطه شخصی با این بخش نداریم. خداوند میفرماید:«نحن أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ= ما از رگ گردن به او نزدیکتر هستم». پس باید با خدا رابطه برقرار کنید. تا رابطه برقرار نشود، انسی ایجاد نمیشود. خدا خیلی مهربان است که گفته شده تو نزدیک بشو، خودت شکار میشوی. چقدر این حس قشنگ است. می گوید تو نزدیک بشو، او خودش تو را شکار میکند. فقط برو و بگو که من آمدم با هم صلح و آشتی کنیم و با هم باشیم. راست هم بگو. قرآن روی صدق خیلی تأکید میکند.
ورنه عشـق دلبران افزون تر است لیلی از مجنون بسی مجنون تر است
عشق اصلاً از خدا شروع شده، این همه خدا میگوید من را دوست داشته باشید. من اله شما هستم. این محبت را خدا به ما داده. پس او خیلی بیشتر و میلیاردها برابر و بینهایت بیشتر از ما، ما را دوست دارد.
گناهکار از محبت خداوند ناامید نمیشود
در حمله از عقب شیطان، وقتی شخص گناه میکند، شیطان او را آنقدر از خدا میترساند که این دیگر حس توبه و آشتی با خدا ندارد. اگر یک بچهای چون جرمی مرتکب شده و از مادر و پدرش ترسیده و از خانه فرار کند، پدر و مادر ناراحت میشوند و میگویند هر جرمی انجام دادهای، بالأخره ما پدر و مادرت هستیم. یعنی اصل و ریشهات هستیم، غیر از ما چه کسی را داری؟ هر اتفاق بدی هم افتاده، افتاده. دلیل نمیشود که از همدیگر فاصله بگیریم و فرار کنیم. خدا که از پدر و مادر مهربان تر است و انسان به هیچ وجه حق ندارد که وقتی گناه میکند، شیطان بیاید وحشت زدهاش بکند و گذشته را به رخش بکشد. درک نکردن محبت خداوند اشتباه بزرگی است. یک بچه وقتی اشتباه میکند و پدر یا مادر یک سیلی به او میزنند، بچه خود را در بغل همان پدر و مادر میاندازد. فرار نمیکند، چون میشناسد. ذاتاً توحید بچه خیلی قوی است. در بغل خود مادر میپرد. انسانی که گناه میکند باید زود در بغل خود خدا بپرد.
همه بدبختیها حاصل دوری از خدا و خانواده آسمانی است
همه بدبختیهایی که سر ما آمده، به خاطر این است که ما از پدر و مادرمان، یعنی از خانواده آسمانیمان فاصله گرفته ایم. انسان وقتی از امام زمان فاصله میگیرد و به قهر میافتد؛ یا با فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) به قهر و غریبه گی میافتد، در غریبهگی همه بلاها سر آدم میآید. غریبهگی فرار از خانه است. در فرار از خانه اتفاقاتی میافتد که شخص نمیتواند راحت دوباره به خانه برگردد. اما اگر غریبه نباشد، برود هر کاری بکند و دوباره شب به خانه بیاید، خیلی خوب است. نباید بگذاریم غریبه شویم. پس ما چه خلف و چه ناخلف، نبایداز خانه فاصله بگیریم. انسان با خدا هم همینطوری باید باشد.
انسان چه گناهکار و چه غیر گناهکار اصلاً نباید از خدا فاصله بگیرد. اولِ بدبختی، آن موقع است که انسان نماز را کنار میگذارد. «ما بَینَ الکُفرِ وَ الإیمان إلاّ تَرکَ الصَّلاۀ= بین کفر و ایمان فاصلهای جز ترک نماز نیست.» یک کسی گناه میکند، اما نمازش را هم میخواند. چون گناه می کند، نباید او را از نماز خواندن منع کرد. کسی آمد به پیغمبر گفت: یا رسول الله! این کسی که پشت سر شما نماز میخواند، خلافکار است. پیغمبر فرمود: یک روزی این نماز کمکش میکند. اصلاً کسی حق ندارد به کسی گیر بدهد و راه کسی را به سوی خدا ببندد. امر به معروف و نهی از منکر با احتمال تأثیر با یک سلسله شرائط واجب است. در غیر این صورت، خیر. پس قطع ارتباط با خدا خیلی خطرناک است. تا ارتباط هست، احتمال نجات هم وجود دارد. اما اگر ارتباط قطع شود، فاجعه اتفاق میافتد. آدم نباید از خدا فاصله بگیرد. فاصله که میگیریم، غریبه میشویم، با غریبه شدن هم زمختیها، تلخیها و ناآرامیها شروع میشود و خود شخص هم نمیفهمد که چرا عصبانی و پرخاشگر شده است.
انس با خدا، نتیجه یاد خداست
رقت قلب را در ارتباط و در خلوت پیدا کنید. «الذِّکرُ مِفتاحُ الأنس= یاد کلید انس است». یعنی شما باید اول بروید با هم حرف بزنید. میگویند دو نفری اول با هم حرف بزنید تا کم کم به هم انس بگیرید و به هم علاقه مند بشوید. وقتی هیچ سابقه ای نیست، امکان ندارد یک پیوند عمیق برقرار شود. اول با هم حرف بزنید، در معرض هم باشید و با نگاههای هم آشنا شوید. آدم خیلی وقتها میتواند در همین ارتباطات طولانی خیلی از اختلافات و تضادها را کنار بگذارد تا کم کم به نتیجه مطلوب برسد. باید با الله هم همینطور باشیم. آدم از یکجا باید شروع بکند. نمازها و ذکرهای ما شروع نیست؛ چون شروع زمانی است که اول فکر درگیر میشود.
من در این 20 سال مشاوره، زیاد دیده ام که زن و شوهرهایی که اول به شدت از هم متنفر بودند، مثلاً در محیط کار و یا جاهای دیگر و بعد سر پروژهای یا کاری یا سفری مجبور شدند با هم حرف بزنند و بعد دیدند نه؛ این طرف خیلی هم غیر قابل تحمل نیست و کم کم با صحبت متوجه شدند که چقدر نقاط مثبت دارند و میتوانند با هم ازدواج کنند.
ما با خدا اصلاً نمی نشینیم حرف بزنیم. نماز خواندن مان هم خلوت با خدا نیست، چون نمی فهمیم در نماز چه میگوییم. معنی «بسم الله الرحمن الرحیم» و «الحمد لله» چیست؟ اینها را کار نکردهایم، دورهاش را ندیدهایم. مهارتهای این ارتباط را نداریم. فقط الفاظ مان اصطلاحاً میگویند اِخباری است. اخبار یعنی فقط به ما میگویند این را از رو بخوانید. مثل قرآن که میخوانیم. اِخبار میکنیم، میگوییم این کلمات را باید با فتحه و کسره و ضمه بخوانیم. زود هم خسته میشویم، چون نمی فهمیم چه میخوانیم. بعد میگوییم چقدر خواندم؟ چقدر مانده؟ یعنی میخواهیم زودتر راحت شویم. علتش این است که شیرینی در کام ما نمیآید. نه شراب، نه مستی، نه ارتباط و هیچ اتفاقی نمیافتد.
گفتم در ذکر باید اول از روح جمعی استفاده کنیم. اما این که من و خدا برویم و یک گوشه ای با هم باشیم، خیلی زیباست. من الان میخواهم با خدا درگیر شوم. تا خدا را نخوری و تا ذهن و دلت با خدا درگیر نشود، آن اتفاق مبارک نمیافتد. برای چه میگویند این تسبیح که در جیبت و در دستت هست، با آن ذکر بگو و تکرار کن. برای اینکه به قلبت بخورد. آن قدر بگو تا به قلبت بخورد مثل جوجه پرندهای که از داخل تخم به آن نوک میزند. اگر بخواهد نوکش را به همه جای تخم بزند، نمیشکند. یکجا را مدام میزند تا باز شود. این تکرارها مدام به یکجا میخورد تا اتفاق مبارک میافتد و راه باز میشود. چون از آنطرف هم اشتیاق هست، زود باز میشود: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ=خدا توابین را دوست دارد». گناهکار هم که میآید، خدا زود در را باز میکند.
کلیدواژه ها:
آثار استاد